شراب و ابریشم...
. یک ماجرایی هم هست که عایشه نقل کرده. عایشه! می‌دانید عایشه چند سال بعد از رحلت حضرت خدیجه به همسری
. ما نه مفتخر به آن شدیم که روزگاری با خدیجه‌ی بی‌بدیلِ شما آمد و شد داشته باشیم و نه آنقدر اقبالمان بلند بود که رفیقِ خدیجه‌ی شما حساب شویم و یا که با ایشان پیوندِ خویشی داشته باشیم. ما فقط خدیجه‌ی شما را دوست داریم... همین! ما کمتر از آن پیرزنِ از کارافتاده و حسانه و هاله‌ایم... اما خدا شاهد است که عاشقِ بانو خدیجه‌ایم... می‌شود ما را هم قاطیِ دوست و رفیق‌های خدیجه جانتان به حساب آورید و برای خاطرِ خدیجه هم شده، دستی به سر و روی ما هم بکشید؟! یا رسول الله... ما فقط همین اندازه می‌دانیم که خدیجه‌ی بی‌بدیلِ شما را دوست داریم، برای بیشترش از ما نپرسید که ما حتی رسم دوست داشتن را هم بلد نیستیم! ما بی‌چاره‌تر از آنیم که قرار باشد در خِیلِ گرفتارانِ خدیجه راهمان ندهید... . ✍ملیحه سادات مهدوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a