eitaa logo
شراب و ابریشم...
2.7هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
489 ویدیو
8 فایل
تنفس در هوای واژه‌ها اینجا هر چه که هست دستنوشته‌های شخصی من است، لطفا فقط با نام خودم و لینک کانالم نشر بدهید. امضا: ملیحه سادات مهدوی| @mehmane_quran مدیر و بنیانگذار مؤسسه شراب و ابریشم نویسنده‌ی کتاب #من_اگر_روضه‌خوان_بودم مدرس دانشگاه مربی نوجوان
مشاهده در ایتا
دانلود
. ولی امسال به جز اون جمله‌ی وزینِ هر سال که هر کی رو روز قبل سال تحویل دیده بودیم صبح عید بهش می‌گفتیم "از پارسال ندیدمتون" یه جمله‌ی تازه داریم: " یک ساله روزه داریم، ۱۴۰۲ سحری خوردیم، ۱۴۰۳ قراره افطار کنیم." یعنی اِندِ نمکیم ما😂 .
عیدمون مبارک. گناباد امامزاده سید محمدعابد کاخک عکاس: دکتر سید مسلم مهدوی
به یاد آن مرد عرب، آقای نوروز! در عهد ساسانی قلمرو خاک ایران از گرجستان‌ و تاجیکستان امروزی بود تا عدن و یمن و اطراف‌ آن. همین برادران حوثی یمنی، همین خنجر به پهلوهای رزمجو، معروف است که بازماندگان سپاه اسواران ساسانی هستند. یمن استانی از حکومت ساسانی بود، ساکنانـش فارسی حرف میزدند و زرتشتی بودند. بیست‌سال که از ظهور اسلام در عربستان، گذشت، خالد با سپاهی به سمت یمن به راه افتاد تا ایرانی‌ها را به اسلام دعوت کند. با کاروانی طویل از طلا و جواهرات و دینار؛ و البته شمشیر! شش‌ماه تمام تا توانست از ما کشت و تجاوز کرد و خون‌ ریخت.به زور شمشیر خواست که مسلمان‌مان کند. حتی یک‌نفرمان هم اسلام نیاورد. گفتیم حاضریم تبعیض و ستم ساسانی را تحمل کنیم ولی به دین خشونت‌بارِ چون تویی در نیاییم. مقاومت کردیم و جنگیدیم و سوار شترش کردیم و بازفرستادیمش به جایی که آمده بود. چندماه بعد گفتند دوباره عرب دیگری از سوی حجاز قصد یمن کرده. دست بردار نبودند این عرب‌ها. گفتند او در جنگاوری و فنون رزمی برتر از خالد است. آماده نبرد شدیم تا برسد. او سر راهش اما قتل و غارت نکرده بود. شمشیرها را از غلاف خارج نکرده بود. خساراتی که خالد زده بود را یکی یکی جبران کرد؛ حتی ظرف آب سگانمان که شکسته بود را. در آغوشمان کشید و عذرخواست.نقل مهربانی‌های او دهان به دهان ایرانی‌ها می‌چرخید. همه عاشقش شده بودند. شهرها و قبیله‌ها را گل‌آرایی میکردند تا مرد عرب به شهرشان برسد. یمنی‌ها را طایفه به طایفه، قبیله به قبیله مسلمان میکرد و رد میشد. دم عیسی داشت و یادآور زرتشت بود. او علی بن ابی‌طالب بود! آمدنش با بهار مصادف بود.  شاید هم بهار را او آورده بود. از هر قبیله که گذر میکرد، غنچه‌ها می‌شکفتند. نخل‌ها سبز میشدند. باران می‌آمد. ایرانی‌ها لااله‌الا‌الله میگفتند. ما رسم‌داشتیم که بیگانه‌ای را اگر خیلی دوست‌ می‌داشتیم و از خودمان می‌دانستیم، به او یک اسم پارسی می‌دادیم.  اسم او را «نوروز» گذاشتیم. «و اِسْمُه عَندَ الفُرُس، نَیْروز». اسم علی میان پارسیان، نوروز است. فروردین بود. آن‌سال در یمن همه آمدن «نوروز» را به هم تبریک می‌گفتند. از آن‌سال فروردین که میشود به یاد آن مرد عرب، به یاد آقای نوروز، جشن میگیریم. دوباره شهرها را گل‌آرایی میکنیم. ما عاشق نوروزیم. ما را کجا شمشیر فلان خلیفه‌ غاصب در فتوحات نامشروعش می‌توانست مسلمان کند؟ «ما مسلمان شده‌ی روی تو هستیم علی» طبقات، بن‌سعد، ج۲،ص۱۲۸ فضائل، بن شاذان، ص ۱۷۶ «مهدی مولایی»
. امام صادق(ع) به یکی از یارانش در مورد برکت فرمود: ۱_ بود که جبرئیل بر پیامبر اکرم(ص) نازل شد. ۲_ بود که پیامبر اسلام، امیرمومنان علیﷺ را بر شانه خود گذاشت و ایشان بت‌های قریش را از بیت‌الحرام پایین کشید، و آنها را شکست. ۳_ بود که پیامبر(ص) به اصحابش دستور داد؛ تا در مورد خلافت و ولایت مؤمنان، با حضرت امیرﷺ بیعت کنند. ۴_ بود که پیامبرﷺ دست امیرالمومنینﷺ را در "غدیر" بالا برد؛ تا برای او از مردم بیعت بگیرد! ۵_ بود که امیرالمومنین‌ﷺ بر اهل نهروان پیروز شد. | بحارالانوار،ج۵۶،ص۹۲
. فردا دهم رمضان و سالروز شهادت حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیهاست. ثروتمندترین زن حجاز که به وقت رحلت حتی قدر یک کفن، پولی نداشت! چون هر چه که داشت رو خرجِ ما کرده بود... خدیجه هر چه داشت و نداشت رو داده بود تا امروز ما بر سفره‌ی هدایت نشسته باشیم و نامِ بلندِ احمد و علی بالای مناره‌هامون برفراز باشه... . https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
. بلندمرتبه‌باد نام "خدیجه"، که ما را و تمام بشر را هدایت‌شده می‌خواست و در این راه لحظه‌ای از ایثارِ جان و مال و اعتبارش دریغ نکرد... . https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
. ما چیزِ زیادی از شما نمی‌دانیم. تنها چیزی که از کودکی به ما گفته‌اند این بوده که تاجرها، برای شما کاروان کاروان، ابریشم و نقره و طلا حمل می‌کردند شتر شتر، ثروت شما را می‌بردند و می‌آوردند... و کسی حسابِ مالِ شما دستش نبود... همین‌قدر گفته‌اند که تمامِ بزرگان حجاز خواستار شما بودند و شما دل به هیچ یک نمی‌دادید... و این را هم گفته‌اند که شما با تمام شکوه و جلالتان به پیغمبر جانِ ما دل بستید، و مصطفای آفرینش را با جان و دل، بسیار بسیار می‌خواستید... و چون پیامبر، علی را با خود به خانه آورد و کفالتش را قبول کرد، شما بر علی از مادر هم مهربان‌تر بودید... و یک حرف دیگری هم که از شما می‌دانیم اینکه با تمام آن ثروت، وقت رحلت حتی قدر یک کفن هم دارایی نداشتید... این تمام آن چیزی بود که ما از شما می‌دانیم. و البته یک چیز خیلی بزرگتر و مهم‌تر، و آن هم اینکه شما مادرِ فاطمه هستید... می‌بینید بانو، تمام دانسته‌های ما از شما قدر چند خط نوشته بیشتر نمی‌شود... ما از شما چیزی نمی‌دانیم. فقط همین اندازه می‌دانیم که شما را دوست داریم... دوستتان داریم برای خاطرِ همسر بودنتان برای پیامبر دوستتان داریم برای خاطرِ مادری کردنتان برای امیرالمؤمنین دوستتان داریم برای خاطرِ زهرایتان اصلا دوستتان داریم برای خاطرِ خودتان، برای خدیجه بودنتان... بانویی که مهربانی‌هایش از پس چهارده قرن، تمامی ندارد... دوستتان داریم و این تمام دارایی ماست... قبولمان بفرمایید که این تمام امیدواری ماست... یا خدیجة الغراء 💚 ✍ملیحه سادات مهدوی ممنونیم از شما بانو ممنونیم که بودید و با بودنتان پیامبر دلگرمی‌های فراوان داشت... التماس دعا . https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
. پیغمبر کفنی را که جبرئیل از بهشت آورده بود کنار بستر خدیجه آورده و با صدای بلند گریه کرده... مثل امشبی ثروتمندترین زنِ عرب در بستر مرگ افتاده و حتی قدر یک کفن، دارایی نداشته! و البته که این اصلا برایش مسئله نبوده، او جانش را برای مصطفی گذاشته، مال که دیگر در نظرش ارزش این حرفها را نداشته... شبیه این ساعتها خدیجه چشم‌های همیشه عاشقش را که رمق از آن رفته بود به چهره‌ی ملیحِ محمدش دوخته و تمام سالهایی را که به همسریِ او مفتخر بوده از نظر گذرانده... و لابد در دل زمزمه کرده هزار بار هم اگر به عقب بازگردم باز هم خودم و تمام ثروتم را فدای تو می‌کنم، احمد! پیغمبرِ جوانِ ما که هنوز از داغ عموی گرامی‌اش ابوطالب، کمر راست نکرده، حالا کنار بستر خدیجه‌اش بی‌تاب نشسته و آرام و بی وقفه اشک می‌ریخته... خدیجه دست برآورده و اشک از سیمای محمدش پاک کرده و آرام گفته: احمد جان! می‌شود عبای خودت را هم با من دفن کنی؟! این تمام خواسته‌ی ملکه‌ی حجاز بوده... کسی چه می‌فهمد این حد از ادب و عشق را؟! ادراک ما کجا و افقِ نگاهِ خدیجه کجا؟! خدیجه این را که گفته شانه‌های پیغمبر لرزیده، چشم‌های درشتِ هاشمی‌اش به اشک نشسته و صورتش از خجالت گُر گرفته: آخر چطور بعد از آن‌همه جان‌افشانی‌ها و بذلِ مال و اعتبار، فقط طلبِ یک عبا می‌کنی خدیجه‌ام؟! تو جان بخواه، مصطفی، جان می‌دهد برای تو... خدیجه نفس‌های آخرش را می‌کشیده و تنها نگرانی‌اش برای پیغمبری بوده که بعد از او و ابوطالب، وسعتِ تنهایی‌اش بین قریش بیشتر از پیش می‌شده... و پیغمبر کنار بستر خدیجه، فارغ از خیالِ کینه و کمین کفار، دلتنگ و بی‌قرار بر حال خودش می‌گریسته و زیر لب می‌خوانده "دیگر کجا مثلِ خدیجه‌ای پیدا می‌شود، دیگر کجا مثل خدیجه‌ای پیدا می‌شود"... کاش واقعا من امشب روضه‌خوان بودم و با لحنی آرام و محزون اینها را می‌گفتم و حلقه‌های اشک را به چشم مستمع‌هایم می‌نشاندم... ما روضه‌خوانی برای بانویی که پناهِ پیغمبرمان بود بلد نیستیم، ما حتی یک نوحه‌ی درست درمان برای رحلت خدیجه نداریم، ما حتی یادمان هم نمی‌آید که یک دهم رمضانی مشکیِ عزای خدیجه به تن کرده باشیم! حال آنکه پیغمبرِ ما برای این داغ، تمام عمر به سوگ نشسته و تا نفس داشته برای خدیجه دلتنگی کرده و هر جا اسمش آمده بی اختیار اشک ریخته... ما خدیجه را نمی‌شناسیم حال آنکه اگر او نبود، هستی نبود! ما قدرِ خدیجه را نمی‌شناسیم، حال آنکه پیغمبر ما آنقدر دلبسته‌ی او بود که حتی سالها پس از رحلتش، دیگرزنها به محبت پیغمبر به خدیجه حسد می‌ورزیدند... ما بلندای خدیجه را نمی‌فهمیم حال آنکه پیغمبر از معراج خبر آورده بود که خدا روزی چند مرتبه بواسطه‌ی خدیجه بر ملائکش مباهات می‌کند. ما نمی‌دانیم خدیجه کیست، حال آنکه جبرئیل عرضه داشته بود یا رسول‌الله سلام خدا را به خدیجه برسان... ما داغِ خدیجه را نمی‌فهمیم حال آنکه آنقدر روی قلب پیغمبر سنگین بوده که پیغمبر را کنار قبر خدیجه به زمین دوخته و صدایش را بین عربهایی که هنوز چیزِ زیادی از حرمت و عشقِ زن سرشان نمی‌شده، به گریه بلند کرده و سالِ دهمِ بعثت را عام‌الحُزنِ عمرِ پیغمبر کرده... خدیجه... خدیجه... برای پیغمبرِ ما دیگر هرگز کسی نتوانسته جای خالی خدیجه را پر کند... مثل امشبی اندوهی به وسعت تمام جهان روی قلب پیغمبر ما نشسته و کسی جز خدا نمی‌داند در این داغ بر پیغمبر ما چه گذشته... خدیجه خدیجه خدیجه و کسی چه می‌داند خدیجه برای پیغمبر چه بوده... ✍ملیحه سادات مهدوی آجَرَکَ الله یا رسول الله فی مصیبة خدیجة الغراء...💔 https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
4_6041959739162628647.mp3
3.11M
شعر و صدا: عالیجنابِ شاعرها سید حمیدرضا برقعی دور شدم از این و آن با خودم آشنا شدم آینه در حجاز بود عاشق مصطفی شدم . سرمه نمی‌‌برم به چین، قند و شکر نمی‌‌خرم نقره و زر نخواستم ، صاحب کیمیا شدم . بار شتر گذاشتم، وقف تو هرچه داشتم دانه‌ی عشق کاشتم‌، در قفست رها شدم . با تو جرس به هر نفس، مصرع عاشقانه است با تو پر از قصیده‌‌ام ، با تو غزل‌سرا شدم . ” ای که ملول می‌‌شوی از نفس فرشته‌‌ها “ باور من نمی‌‌شود ، هم‌نفس خدا شدم . سفره‌ی دل برای من باز کن‌‌، آیه‌‌ای بخوان حرف بزن که مَحرمِ زمزمه‌ی حرا شدم . قطره من فرات شد‌، ذره‌‌ام آفتاب شد پیش تو سیدالبشر‌، سیده‌النسا شدم . پشت سرت من و علی، قامت عشق بسته‌‌ایم تو همه مقتدا شدی من همه اقتدا شدم . من به تو دست یا علی داده‌‌ام از صمیم دل مرگ جدام کرده است از تو اگر جدا شدم . لحظه‌ی آخرین غزل، ترس ندارم از اجل پیرهن تو در بغل، با تو دوباره ” ما ” شدم . https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
شراب و ابریشم...
. سوم فروردین ثبت‌نام ختم قرآنها رو می‌بندیم و دیگه اون موقع، یوم الحسره میشه واسه اونایی که جا موند
الحمدلله رب العالمین برای لحظه لحظه‌ای که برای این صندوق هزینه شد... اگر در این مسیر اجری برای ما بود، اجری برای هر قدمی که برداشتیم، هر حرفی که به زبان آوردیم، هر کلمه‌ای که نوشتیم، هر راهی که رفتیم، هر وامی که عطا شد و هر گرهی که باز شد.... تمامش تقدیم به اولْ خَیِّرِ عالَم، اولْ واقفِ دنیا، اولْ سخاوتمندِ جهان، اولْ کریمِ آفرینش، اولْ از جان و مال گذشته‌ی کائنات، مجاهد فی سبیل الله، بانو خدیجه کبری سلام الله علیها 💚 قدم‌ها و مالها و حرکتهای ما کجا و قدمهایی که بانو خدیجه کبری برای ما برداشت کجا؟ مالی که ما می‌بخشیم کجا و ثروت عظمایی که بانو خدیجه بخشید کجا؟ تا نفس می‌کشیم به بانو بدهکاریم... بانو به خِیرهای دست و پا شکسته‌ی ما، به نیکی‌های خالی از اخلاص و مملو از عیب ما، گلخندی بزن و هدیه را پس نفرست...💚 . . الحمدلله بلطف خدا و با کمک شما عزیزان، ظرفیت ثبت‌نام سی ختم تکمیل شد‌. لیکن به احترامِ بانویی که سنت وقف رو از ایشون به یادگار داریم، ده ظرفیت جدید برای ثبت ختم باز کردیم. ان‌شاالله چهل ختمِ مقدس در این رمضان روزی‌مون بشه و هدیه‌ی ختم‌ها وقف در گردش بشه برای فرزندانِ مادرِ امت بانو خدیجه‌ی کبری.... ادمین ثبت‌نام: @Dashtebanii امروز به تأسی از بانوی بزرگ اسلام، نیت کنیم و قدری از دارایی‌مون رو وقف گره‌گشایی از کار مؤمنین کنیم. هم امکان ثبت‌نام بصورت فردی وجود داره و هم گروهی. هم خودتون می‌تونید با چند نفر از دوستانتون همراه بشید، هم می‌تونید در گروهی که مختص این کار ایجاد کردیم عضو بشید و همراه اعضای کانال هدیه‌ی ختمها رو تأمین کنید و شریک در خیر باشید.👌 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. یک روایتی هست که نقل می‌کند روزی پیرزنی از کار افتاده نزد پیغمبر آمد. پیامبر بقدری با او مهربانی کرد و تکریمش نمود که دیگران متعجب شدند! عایشه پرسید مگر این پیرزن کیست که اینگونه با او رفتار می‌کنید؟ پیغمبر چه پاسخی داده باشند خوب است؟ ایشان فرمودند این زن در حیاتِ خدیجه با او رفت و آمد داشت.... . . آه... آنی که در زندگی خدیجه با او رفت و آمدی داشته حتی سالها بعد از رحلت خدیجه، این اندازه نزد پیغمبر، گرامی بوده... . ✍ملیحه سادات مهدوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
شراب و ابریشم...
. یک روایتی هست که نقل می‌کند روزی پیرزنی از کار افتاده نزد پیغمبر آمد. پیامبر بقدری با او مهربانی ک
. یک خانمی هست در روایات به اسمِ حسانه. ظاهرا با حضرت خدیجه دوست بوده. حالا روایت نگفته این دوستی چقدر عمیق بوده، یا اصلا در عالم رفاقت چقدر به حساب آمدنی بوده! همینقدر نقل شده که حسانه با خدیجه دوست بوده! بعد روایت آورده پیغمبر سالها بعد از رحلت بانو خدیجه، به حسانه سر می‌زده و گاهی که هدیه‌ای به پیامبر داده می‌شد می‌فرمود بخشی از آن را برای حسانه ببرید، چون او با خدیجه دوست بوده! آه... تنها چون حسانه یک زمانی با خدیجه دوست بوده... . ✍ملیحه سادات مهدوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
شراب و ابریشم...
. یک خانمی هست در روایات به اسمِ حسانه. ظاهرا با حضرت خدیجه دوست بوده. حالا روایت نگفته این دوستی چق
. یک ماجرایی هم هست که عایشه نقل کرده. عایشه! می‌دانید عایشه چند سال بعد از رحلت حضرت خدیجه به همسری پیامبر نائل آمده؟! حساب کنید قصه برای چند سال بعد از خدیجه است... عایشه می‌گوید: روزی هاله، خواهر خدیجه، از پیامبر اجازه ورود خواست. همین که رسول خدا صدای او را شنید، به یاد خدیجه افتاد و رنگ از رخسارش پرید. بعد فرمود:« آه خدایا، هاله آمده.» . آه... فقط چون خواهرِ خدیجه بوده... "آه خدایا هاله آمده!" این جمله چقدر درون خودش عشقِ به خدیجه دارد؟ این عشق چند سال بعد از رحلتش باشد خوب است؟! ✍ملیحه سادات مهدوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
شراب و ابریشم...
. یک ماجرایی هم هست که عایشه نقل کرده. عایشه! می‌دانید عایشه چند سال بعد از رحلت حضرت خدیجه به همسری
. ما نه مفتخر به آن شدیم که روزگاری با خدیجه‌ی بی‌بدیلِ شما آمد و شد داشته باشیم و نه آنقدر اقبالمان بلند بود که رفیقِ خدیجه‌ی شما حساب شویم و یا که با ایشان پیوندِ خویشی داشته باشیم. ما فقط خدیجه‌ی شما را دوست داریم... همین! ما کمتر از آن پیرزنِ از کارافتاده و حسانه و هاله‌ایم... اما خدا شاهد است که عاشقِ بانو خدیجه‌ایم... می‌شود ما را هم قاطیِ دوست و رفیق‌های خدیجه جانتان به حساب آورید و برای خاطرِ خدیجه هم شده، دستی به سر و روی ما هم بکشید؟! یا رسول الله... ما فقط همین اندازه می‌دانیم که خدیجه‌ی بی‌بدیلِ شما را دوست داریم، برای بیشترش از ما نپرسید که ما حتی رسم دوست داشتن را هم بلد نیستیم! ما بی‌چاره‌تر از آنیم که قرار باشد در خِیلِ گرفتارانِ خدیجه راهمان ندهید... . ✍ملیحه سادات مهدوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a
🎙 آیت‌الله جوادی آملی: حضرت خدیجه کبریٰ، عالمه‌ی عابده‌ی زاهده‌ی موحده‌‌ای بود؛ ما فخر می‌‌کنیم که چنین مادری داریم. خدیجه کبریٰ (علیها آلاف التحیة و الثناء)، فرهنگ عقلانیت را در فضای جاهلی پیاده کرد. چون آن فرهنگ، فرهنگ جاهلی بود، اقتصاد جاهلی هم داشتند، اقتصاد جاهلی در محدوده ربا دور می‌‌زند. در جاهلیتِ کُهَن که ربا، یک پیمانِ تجاری و اقتصادیِ رسمی بود، این را خدیجه، خط بطلان بست و ربا را تحریم کرده بود. وجود مبارک خدیجه کبریٰ (سلام الله علیها) ویژگی‌های خاصی داشت، طرف مشورت پیغمبر بود. خدیجه (سلام الله علیها) یک مریم ثانی است برای ما؛ در قرآن کریم فرمود: ﴿وَ اذْكُرْ فِی الْكِتابِ مَرْیم﴾. وجود مبارک خدیجه (سلام الله علیها) الگویِ جامعه‌ است. ـ خدیجه (سلام الله علیها) نه تنها «ام المؤمنین» فقهی است، ـ «ام المؤمنین» فرهنگی است، ـ «ام المؤمنین» اقتصادی است، ـ «ام المؤمنین» عفاف و حجاب است.
هدایت شده از حامد کاشانی
15.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️ حضرت خدیجه سلام الله علیه مایه ی افتخار معصومین علیهم السلام 🔸 برگرفته از قسمت دهم فصل دوم برنامه تلویزیونی "ماه من"؛ دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹ تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | آپارات | سایت | اینستاگرامِ سایت
. این روزها و شبها دعا برای فلسطین فراموش نشه🌱 .
شراب و ابریشم...
. خب بیاین چند تا از برکاتِ صندوقِ امام حسن جانمون رو براتون بگم: ۱. دو سه سال پیش یه خانومِ محترمی
. پونه داشت با هیجانِ تمام برای تشویق بچه‌ها برای مشارکت در ختمها، یه چندتا از گره‌گشایی‌های صندوق رو می‌گفت و بین صحبتش به این مورد هم اشاره کرد. خودم از دوباره شنیدنش اونقد به وجد اومدم که لازم دیدم بیام اینجا این پیام رو ریپلای کنم و دوباره بگم که جا نمونید از این خیر بزرگ... هم ختم قرآنه و هم هدیه‌اش اهدا میشه به صندوقی که موجودیش وقف در گردشه... تا الان ۳۴ ختم ثبت نام شده که از این ۳۴ ختم یازده ختم بصورت گروهی ثبت شده. شما قراره چندمین ختم رو بنام خودتون بزنید؟ شما قراره توی تأمین هزینه‌ی چندمین ختم شریک باشید؟ اگه قصد دارید خودتون هزینه‌ی یک ختم رو بپردازید به ادمین مراجعه کنید: @Dashtebanii و اگر هم دوست دارید در تأمین هزینه شریک باشید، یا خودتون با دوستانتون همراه بشید و یا در گروهی که به همین منظور ایجاد کردیم عضو بشید. دست بجونبونید ماه رمضون به نیمه رسید. ما داریم با سرعت برق و باد ختم قرآنها رو تلاوت می‌کنیم. جا نمونید از این خیر کثیر... .
شراب و ابریشم...
. ۳. یه دختر خانوم داشتیم که سنش رفته بود بالا و اتفاقا خواستگار خوبی داشت، ولی بخاطر ترس از هزینه‌ه
. ۴. یه دختر کوچولوی معصوم به سرطان مبتلا شده بود و خانواده‌اش هزینه‌ی شیمی‌درمانیش رو نداشتن که امام حسن جانمون دست کرمشون رو به روی این طفل معصوم گشودن و با وامی که اعطا شد هزینه‌ی شیمی درمانی تأمین شد و بعد هم وام رو به کمک خیرین تسویه کردیم. و این خیلی کمک بزرگی به اون خانواده بود. هم به درمان فرزندشون کمک شد و هم وام رو خیرین تسویه کردن. چه معجزاتی که از این صندوق دیدیم توی این چند سال🥺 واقعا میشه یه همچین برکاتی رو دید و دست از این صندوق کشید؟ دشتبانی جان منتظر شماست: @Dashtebanii
. یکی از دوستانم پدرش به رحمت خدا رفتند. ممنون می‌شم اگه به فاتحه و صلواتی روحشون رو شاد کنید و اگه براتون مقدور بود امشب نماز شب اول قبر براشون بخونید.🙏 مرحوم سید جعفر سعادتخواه .
یادمه یه بار به یه بنده خدا که وام داده بودیم، باورش نمی‌شد. حتی به پونه پیام داده بود شماها کی هستید، چرا به من پول دادید؟😂 نزدیک بود بره به پلیس معرفیمون کنه بگه یه آدمایی پیدا شدن بدون اینکه منو بشناسن و از من مدرک و سند و فلان بخوان به من وام دادن🤦‍♀😆 اون بنده خدا معرفش آقای مهندس فخری مدیر پارسی بلاگ بودن که هم مورد اعتماد کامل مجموعه‌ی ما هستن هم از دوستان قدیمی‌مون محسوب می‌شن ولی خب با خود وام گیرنده هیچ نوع آشنایی نداشتیم و صرفا بخاطر اعتماد به معرف وام رو اعطا کردیم شبیه بسیاری دیگه از وام گیرنده‌هایی که هیچ شناختی از همدیگه نداریم و فقط و فقط معرف رو میشناسیم و بهش اعتماد داریم. خلاصه بنده خدا تا چند روز بعد از واریز وام توی شوک بود و بنظرم جرأت نمیکرد دست به پول بزنه، یه وقت ما کلاه‌بردار نباشیم 😂 همه‌ی کلاهبردارا اگه از حساب مردم پول برمیدارن ما به حساب مردم پول میریزیم🤣 امشب که این پیامها رو از یک وام‌گیرنده‌ی دیگه دریافت کردم احساس کردم چقدر لطف کریم اهل‌بیت توی ساز و کار این صندوق جاریه. چقدر آدمها که میرسیدن مدینه، وارد خونه‌ی امام مجتبی میشدن و تا مدتها توی شوک بودن! این چه خونه‌ای بود؟ چرا انقدر تحویلمون گرفتن، اونا که ما رو نمی‌شناختن! چرا راهمون دادن؟ چرا اعتماد کردن... این صندوق مال امام مجتباست، ساز و کارش هم بر اساس سیره‌ی خودِ آقاست... جانها به قربانِ کریم اهل‌بیت💚 هنوز برای شریک شدن توی ختم قرآنها فرصت هست... حق‌التلاوه‌ی این ختمها برای افزایش سرمایه‌ی این صندوقِ عزیزه💚 رئیسِ ثبت‌‌ناما اینجاست: @Dashtebanii .
شراب و ابریشم...
. خلاصه بخوام بگم: ما، یعنی من و بچه‌های تیمم، یه صندوق قرض‌الحسنه داریم که به محبان امیرالمؤمنین، و
عزیزانی که تازه وارد کانال شدید این پیام و چند پیام بعدیش رو ملاحظه بفرمایید در توضیح ختمها🙏🌱
شراب و ابریشم...
عزیزانی که تازه وارد کانال شدید این پیام و چند پیام بعدیش رو ملاحظه بفرمایید در توضیح ختمها🙏🌱
. ظرفیت چهل ختم رمضانی‌مون تکمیل شد‌ الحمدلله رب العالمین 🌱 . ولی خب از اونجایی که دلمون نمیاد شما عزیزان از مشارکت در این خیر کثیر جا بمونید چند تا ظرفیت محدود باز کردیم. . هر کس همره ماست بسم الله... . اگه سوال یا ابهامی دارید پاسخگو هستم: @mehmane_quran عزیزان اگه قصد دارید ختم سفارش بدید لطفا زودتر اقدام کنید، تا تیم تلاوت هم بتونه برنامه‌ریزی داشته باشه متناسب با تعداد ختمها... ممنونم از محبت و اعتماد شما عزیزان. اجرتون با کریم اهل‌بیت 💚 .
حالا دغدغه مسلمین جهان برای جزء‌های عقب‌افتاده‌شان از ختم رمضانی قرآن، بیش از نگرانی‌شان برای وعده‌های عقب‌افتاده غذایی در نوار غزه است. واللّه نگرانی زنان خانه‌هامان برای انتخاب غذایی برای پخت سحری فردا، بیشتر از نگرانی‌شان برای مادران غزه شده که گوشت‌های سوخته اطفال‌شان را در پلاستیک جمع می‌کنند. امروز صیام و گرسنگی مردان در سراسر بلاد اسلامی، آنها را به یاد ساعت‌های باقی‌مانده تا افطار می‌اندازد اما به‌یاد گرسنگی مسلمین غزه نه. والدینِ بچه‌های ناز لطیفی که هنوز به تکلیف نرسیده‌اند، وقتی اندک زحمت و اذیت‌ کودک‌شان در روزه‌ی کله‌گنجشکی را می‌بینند، تاب نمی‌آورند و اصرار میکنند که غذا بخور، ولی لحظه‌ای برای ماه‌ها گرسنگی اطفال غزاوی بغض نمی‌کنند. جوان‌ها کتب اخلاقی می‌خوانند؛ شیعیان ابوحمزه و سنیان رکعت‌به‌رکعت تراویح می‌خوانند، اما کسی برای نوامیس مسلمین زیر یوغ یهود فریادی برنمی‌کشد. قحطی شده. امکانات پزشکی نیست. خانه‌ها تخریب شده. مساجد خاکستر شده. همه اما کنج محراب‌اند. جهان اسلام مرده؛ در تابوت خفته؛ و حتی غیورمردی نیست که بر جنازه‌اش نماز بگذارد. نه دول اسلامی رگ غیرتی برای حمایت و نطق کشیدن دارند و نه حتی عموم مسلمین مواسات و هم‌دردی با مسلمان‌های زیر بمب و آوار غزه. فراموش شده‌اند. انگار که هرگز نبوده‌اند. نه دیگر تیتر خبرهایند و نه موضوع یادداشت‌ها. نه در دعاهای جمعیِ مساجد می‌شود یافتشان، و نه در محتوای مجازی تایم‌لاین جهان اسلام. سفره‌های افطار در پنجاه‌ودو مملکت اسلامی، روی خون اطفال غزه پهن‌شده انگار. هیچکس به یادشان نیست. هیچکس. چه خوب گفته بود آن خبرنگار فلسطینی: این بدترین ماه رمضانی نیست که بر امت مسلمان می گذرد؛ بلکه بدترین امت مسلمان است که ماه رمضان بر او میگذرد! «مهدی مولایی»