هدایت شده از حبیب‌اله بابائی
تأملات قرآنی در باب «روابط انسانی» (قسمت دوم: خودِ گسسته) گسستگی از هم‌نوعان، از همکاران و همسایگان و اختلال در روابط با دیگرهای انسانی، برخاسته از اختلال انسان در درونِ خود است، و اساسا کسی که از خود گسسته است نمی‌تواند با دیگران پیوندی انسانی داشته باشد. این اختلال نفسی یا گسست خودازخود به مثابه مبنا و اساس در اختلالات روابط انسانی، به گونه‌های مختلفی رخ می‌دهد که برخی از آنها در قرآن در قالب «نسیان خود» (انساهم انفسهم)، «سفاهت نفس/تحمیق خود» (سفه نفسه)، و «بخل از خود» (شُحّ/بخل نفسه) بیان شده است. براساس آیۀ «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ » (19/ حشر) یا «نسوالله فنسیهم» (67 / توبه)، این نوع از گسستگی درونی و نسیان خود برخاسته از گسستگی از خداست. «آنگاه که انسان خدا را فراموش کرد اسمای حسنی و صفات علیای او را نیز فراموش می‌کند، فقر و حاجت ذاتی خود را به خدا از یاد می‌برد، و نفس خود را مستقل در هستی می‌پندارد و اسباب طبیعی عالم را نیز صاحب استقلال در تأثیر می‌پندارد.» همین پندار و توهم از فردهای مستقل از خدا، گسست‌های انسانی و رویکردهای فردگرایانه را بیشتر و عمیق‌تر می‌کند. نکته مهم اینکه، خطاب آیه جمع است و نه فرد. تا زمانی که جامعه در جمعیت خود، رویکرد ایمانی دارد، متذکر به ریشه و اصل خود، و ذاکرِ خدا و متذکر به نعمت‌های الهی (به ذکر لفظی و به ذکر قلبی) است، ریشه‌های الهیاتی و عرفانی، ریشه‌های هستی‌شناختی، و ریشه‌های تاریخی و تمدنی خود را نیز بهتر می‌شناسد و از آن دور نمی‌افتد. و آنگاه که جامعه در جمعیت ایمانی‌اش، متذکر هویت و هستی خود است، همواره در یک پیوستگی اصیل و تنیده به نظام هستی قرار پیدا می کند و از آن رهگذر می‌تواند با جوامع دیگر، با ملت‌های دیگر به نوعی از پیوستگی الهی و توحیدی دست پیدا بکند. براین اساس برای تنظیم مناسبات خود با دیگران، در گام نخست باید خودشناسی و خودسازی را جدی تلقی کرد و آن را البته نه فقط در منابر و مساجد (با راندمان‌های صرفا عبادی امروزش) بلکه باید در نظام آموزشی و پرورشی و بلکه در کلیت نظام فرهنگی نهادینه کرد. @Habibollah_Babai