گاهی فقط یک ابر می‌فهمد هوایم را یک روح سرگردانْ سرای ناکجایم را یک باغبان در خشک‌سالی‌های پی‌درپی یک گوشِ کر، فریادهای بی‌صدایم را دردم شبیه دردهای پیش از اینم نیست گم‌کرده‌ام انگار در قلبم خدایم را می‌ترسم از تصویر آیینه که در چشمش دیوانه‌ای دیگر بگیرد باز جایم را مثل خوره این زخم‌ها بر روحم افتاده در هم تنیده تارِ رخوت انزوایم را من گرم رؤیای خودم بودم نمی‌دیدم کابوس‌های منتظر در خواب‌هایم را لرزان قدم برداشتن رسم رسيدن نیست ای‌ عشق! محکم‌تر زمین بگذار پایم را 📕ماهی‌ نمیر/ کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi