چشمان روشنت غزلی از بهار داشت
فصلی که عشق با دلِ تنگم قرار داشت
من کودکانه چشم به چشم تو دوختم
چون شیرِ کوچکی که خیال شکار داشت
از روزگار گفتی و با هم قدم زدیم
اما نه آنقَدَر که دلم انتظار داشت
من حرف میزدم که تو لب وا کنی، ولی
لبهای کوچکت هوسِ اختصار داشت
با تو چه قصهها که نمیگفت زندگی
با من چه غصهها که بدِ روزگار داشت
رفتی شبیه آمدنت، ساده و غریب
چشمت نگفت با دلم آخر چه کار داشت
#پوریا_شیرانی
📕ماهی نمیر/
#ازروزگارگفتیوباهمقدمزدیم
کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇
@shear_farsi