کل اسداله و حمام زنانه زبونُم لال، زبونُم لال توی ایوان خانه قدیمی عهد بوق‌مان نشسته بودم و داشتم داستانی از مهدی محبی کرمانی می‌خواندم و در آن سکوت دل‌انگیز پاییزی فنجانی چای میل می‌کردم و همزمان به بازی‌های روزگار هم فکر می‌کردم! یکی از داستان‌ها مربوط به حمام‌های خزینه قدیمی بود که گویا سوراخ آب سرد حمام به دلایلی می‌گیرد و دمای آب خزینه مثل آتش می‌شود! از قضا آن روز تا اذان مغرب شیفت حمام برای بانوان بوده و خانمی شتابان خودش را به کل‌اسداله که صاحب حمام بوده می‌رساند و مشکل را بازگو می‌کند و به کل اسداله می‌گوید: کل اسداله... کل اسداله... دستم به دامنت! سوراخ آب سرد خزینه گرفته! آب داغ شده و زنها می‌خواهند خودشان را آب بکشند و بیایند بیرون، الان اذان می‌گویند و سانس مردها شروع می‌شود و می‌ریزند داخل حمام و رسوایی به بار می‌آید. تو رو خدا سریع یه کاری کن!!! کل اسداله اولش بهانه می‌آورد که این درست نیست و مرد نامحرم نباید داخل جمع زنان داخل حمام بشود! اما گویا چون این اتفاق بی‌سابقه هم نبوده؛ کل اسداله قبول می‌کند که همراه آن خانم داخل حمام زنانه شود و مشکل گرفتگی آب سرد حمام را حل کند! وارد حمام که می‌شود پاچه‌های شلوارش را بالا می‌کشد و داد می‌زند: آهای خانمها چشمهایتان را ببندید که مرد دارد داخل حمام می‌شود!!! آن خانم هم که به دنبال کل اسداله رفته بود پشت بند او داد می‌زند: آهای خانمها چشمهاتون رو ببندید که مرد دارد می آید داخل!!! و اینگونه بود که کل اسداله وارد حمام می‌شود و از میان خانمها که همگی دست بر چشمهایشان داشته‌اند عبور می‌کند و سوراخ آب سرد خزینه را باز می‌کند! آب ولرم می‌شود و کل‌اسداله می‌رود! پیرزن زبلی که در حمام شاهد ماجرا بوده به سمت خزینه می‌رود و دست در آب خزینه می‌زند و با رضایت می‌گوید: بارک‌الله کل‌اسداله خدا خیرش بدهد! و سپس با لحنی فیلسوفانه ادامه می‌دهد: ولی درستش این بود که کل اسداله می‌بایست چشمهایش را می‌بست نه ما!!! اما جملگی زنها با هم می‌گویند: خب اگر کل‌اسداله چشمهایش را می‌بست چطور سوراخ آب را باز می‌کرد؟! ٫اتصال به پروکسی٫ 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @dastanakk