منم یه تجربه براتون بگم که از جایی نیست، دیروز کنار یکی از ستادها برای خودم اتفاق افتاده. دیروز، یه مرد لاغر اندام خوش صورتی، با لباس کارگرهای شرکتی، اومده بود پیشم، و هی با نگرانی میپرسید: «حاج آقا، از نظرسنجی ها خبرداری؟» میگفتم: معلوم نیست. پنجاه پنجاهه... هر بار با یه بغضی، و یه مکثی که انگار سعی میکرد گریه ش نگیره می‌گفت: حاجی یعنی احتمال داره پزشکیان رای بیاره؟ یکی از این بارها با بغض گفت: حاجی اگه پزشکیان رای بیاره ما کارگرها بیچاره میشیم! شرایط و بغض و غصه ش یه جوری بود که دیگه من بیخیال انتخابات شده بودم، داشتم دلداریش میدادم که: نه، حالا طوری هم نیست. آدم نباید ناامید باشه. پزشکیان اونقدر هم بد نیست که بابا😅 بعد شروع کرد از تبلیغاتی که خودش کرده بود، و تشکل های کارگری برای کرده بودن، و حمایتی که نماینده های کارگری کرده بودن، برام توضیح داد. و با یه لبخند ریزی میگفت: حاجی اینا ورقو برمیگردونه. برنمیگردونه؟ و من هم توی دلم هی دعا میکردم که خدایا، خودت به بغض نشکسته این مستضعفین رحم کن! @shei_bah