لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
تو از اول سلامت پاسخ بدرود با خود داشت اگرچه سحر صوتت جذبه «داوود» با خود داشت بهشتت سبزتر از وعده‌ی شداد بود اما برایم برگ برگش دوزخ «نمرود» با خود داشت ببخشایم اگر بستم دگر پلک تماشا را که رقص شعله‌ات در پیچ و تابش دود با خود داشت سیاوش‌وار بیرون آمدم از امتحان گرچه دل سودابه‌سانت هرچه آتش بود با خود داشت مرا با برکه‌ام بگذار دریا ارمغان تـو بگو جوی حقیری آرزوی رود با خود داشت ممنون از خانم مرادخانی بابت دکلمه این غزل زیبا 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast