سرودهای خاطرهانگیز از گلچین گیلانی🌹🌹
باران
باز باران
با ترانه
با گهرهای فراوان
میخورد بر بام خانه
من به پشت شیشه تنها
ایستاده
در گذرها
رودها راه اوفتاده
شاد و خرّم
یک دو سه گنجشکِ پُرگو
باز هر دم
میپرند این سو و آن سو
میخورد بر شیشه و در
مُشت و سیلی
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی
یادم آمد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگلهای گیلان
کودکی دهساله بودم
شاد و خرّم
نرم و نازک
چُست و چابک
از پرنده
از خزنده
از چرنده
بود جنگل گرم و زنده
آسمان آبی چو دریا
یک دو ابر، این جا و آن جا
چون دل من
روزِ روشن ....
با دو پای کودکانه
میدویدم همچو آهو
میپریدم از سرِ جو
دور میگشتم ز خانه ...
میکشانیدم به پایین
شاخههای بیدمشکی
دست من میگشت رنگین
از تمشکِ سرخ و مشکی
میشنیدم از پرنده
داستانهای نهانی
از لبِ باد وزنده
رازهای زندگانی ...
اندک اندک، رفته رفته، ابرها گشتند چیره
آسمان گردید تیره
بسته شد رخسارهی خورشید رخشان
ریخت باران، ریخت باران ...
بس گوارا بود باران
بَه! چه زیبا بود باران
میشنیدم اندر این گوهرفشانی
رازهای جاودانی، پندهای آسمانی
بشنو از من کودک من
پیشِ چشمِ مردِ فردا
زندگانی - خواه تیره خواه روشن -
هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا
با تلخیص از کتاب بر کران بیکران، دکتر داریوش صبور، ص ۲۹۷ - ۳۰۳ .
#باران
#گلچین_گیلانی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast