حکایتی از گلستان سعدی
بسیار خوردن
یکی از حُکما، پسر را نهی همیکرد از بسیار خوردن؛ که سیری، مردم را رنجور کند. گفت: ای پدر، گرسنگی، خلق را بکُشد. نشنیدهای که ظریفان گفتهاند: به سیری مُردن، بِه که گرسنگی بُردن. گفت: اندازه نگه دار؛ کُلُوا وَ اشرَبوا وَ لاتُسرِفوا.
نه چندان بخور کز دهانت برآید
نه چندان که از ضعف، جانت برآید
☘☘☘
با آن که در وجودِ طعام است عیشِ نفس
رنج آورَد طعام که بیش از قَدَر بُوَد
گر گُلشکر خوری به تکلّف، زیان کند
ور نانِ خشک، دیر خوری، گلشکر بُوَد
رنجوری را گفتند: دلت چه میخواهد؟ گفت: آن که دلم چیزی نخواهد.
معده چو کج گشت و شکمدرد خاست
سود ندارد همه اسباب، راست
☘☘☘
لغات:
رنجور: بیمار، ناتوان
کلوا و ...: سورهی اعراف، آیهی ۳۰. بخورید و بیاشامید؛ ولی اسراف نکنید.
عیشِ نفس: زندگی انسان
قدر: اندازه
گلشکر: معجونی از برگ گلِ سرخ و شکر یا قند که برای تقویت معده به کار میبردند.
تکلف: به خود رنج و سختی دادن
به تکلف خوردن: به اصطلاح امروز از روی سیری خوردن.
کج گشت: پُر شد
خاست: پدید آمد، ظاهر شد
کلیات سعدی، گلستان، باب سوم در فضیلت قناعت، ص ۱۰۲.
#گلستان_سعدی
#سعدی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast