حکایتی از گلستان سعدی تربیت پادشاهی، پسری را به ادیبی داد و گفت: این، فرزند توست؛ تربیتش همچنان کن که یکی از فرزندان خویش. ادیب، خدمت کرد و مُتقبّل شد و چند سالی بر او سعی کرد و به جایی نرسید. و پسرانِ ادیب، در فضل و بلاغت، مُنتهی شدند. مَلِک، دانشمند را مؤاخذت کرد و معاتبت فرمود که: وعده، خلاف کردی و وفا، به جا نیاوردی. گفت: بر رایِ خداوندِ روی زمین، پوشیده نمانَد که تربیت، یکسان است و طِباع، مختلف. گر چه سیم و زر، ز سنگ آیدهمی در همه سنگی، نباشد زرّ و سیم بر همه عالَم همی‌تابد سُهیل جایی اَنبان می‌کند، جایی اَدیم لغات: خدمت کرد: تعظیم کرد و احترام گذاشت منتهی شدند: به انتها و پایان رسیدند، در تربیت کامل شدند معاتبت: سرزنش خداوند: مالک، صاحب. خداوند روی زمین: پادشاه طباع: جمع طبع: سرشت، طبیعت سیم و زر: نقره و طلا سهیل: ستاره‌ای در صورت فلکی کشتی یا سفینه انبان: کیسه، کیسه‌ای از پوست گوسفند «یکی از باورهای عامیانه دربارة ستاره سهیل این است که از تابش این کوکب، چرم یا ادیم و کیمخت رنگ می‌یابد. بدین‌منظور چرم را در زیر آسمان می‌گسترانند تا رنگ بگیرد. چرم بلغاری یا ادیم بلغاری و ادیم شامی از آن جمله است.» (مصفی، 1381: 422) ادیم: پوست دَبّاغی شده، چرم کلیات سعدی، گلستان، باب هفتم در تأثیر تربیت 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast