بر سرت ریخت بارانِ موشک، گنبدِ آهنینت کجا بود؟ خاکِ جعلی، خریدارِ غاصب، راستی سرزمینت کجا بود؟ گفته بودی که من این‌چنینم، گفته بودی که من آن‌چنانم، قدرتِ آن‌چنانت کجا رفت؟ خفّتِ این‌چنینت کجا بود؟ بازیِ تو عروسک‌کُشی بود، افتخارِ تو کودک‌کُشی بود، در تو بویی از انسانیت نیست، ننگِ انسان، تو دینت کجا بود؟ سر بُریدی همه کودکان را، به اسیری گرفتی زنان را پیر‌ کردی هزاران جوان را، اشکِ شرمِ جبینت کجا بود؟ زنده هستی ولی جان نداری، یک نفر مردِ میدان نداری، به توانِ خود ایمان نداری، مردِ سنگرنشینت کجا بود؟ جمع کن طبلِ تووخالی‌ات را، ادعاهای پوشالی‌ات را حرف‌هایت سراسر دروغ است، وعده راستینت کجا بود؟ کیفرت بعد از این با سپاه است، بعد از این، روزگارت سیاه است؛ حمله آن شبِ ما گواه است، اسفل‌السافلینت کجا بود ... محمد محمودآبادی 🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات) @shekardast