گودال قتلگاه گفتـمت سر به سر نیزه نكن، حرف نزن سر به سر با دل آن هرزه نكن، حرف نزن گفتمت حرف نزن، قاتل امانت ندهد نوك سر نیزه امانی به دهانت ندهد دیدی آخر چه بلایی به سرت آوردند؟ آنچه ترس من از آن بوده سرت آوردند پیكرت روی تن خاك و سرت روی سنان گشته بازیچه ی یك عده از این سگ صفتان سـرت آئینه ی زیـنـب چه بلایـی آمد؟؟؟ آه، از حنجر خونین چه صدایی آمد قاری نیزه نشین، سنگ به لبهایت خورد "اَم حَسِبْ" خواندي و سنگ بر رخ زيبايت خورد مصطفی گودرزی . .