گودال قتلگاه تا اينكه نيزه اي بدنش را به خون كشيد گرگي رسيد و پيرهنش را به خون كشيد از يك طرف عمامه و از يك طرف عبا هر كس به يك طريق تنش را به خون كشيد سر نيزه هاي كُند، فرو رفته در تنش اوضاع دست و پا زدنش را به خون كشيد آهسته گفت تشنه ام اما شنيد شمر با چكمه لعنتي دهنش را به خون كشيد با "نفس مطمئنّه"به حالِ عروج بود نامرد "نفس مطمئنش "را به خون كشيد بر سينه اش نشست و سري ماند و خنجري قبل از بريدن سرش افتاد خواهري هانی امیر فرجی . .