قصدِ رفتن داری و این پا و آن پا میکنی
خوب میدانی چه داری با دلِ ما میکنی
خوب میدانی قرارِ ما از اول این نبود
با تمامِ خوبیات بد با دلم تا میکنی
لب فرو میبندم از شِکوه ؛ مبادا بشکند
بغضِ ابری را که در چشمم تماشا میکنی
زیرِ لب آرام میگویی «خداحافظ عزیز»
آتشی در سینه با این جمله بر پا میکنی
تا نبینی اشکِ من را ؛ سر میاندازی به زیر
از تو ممنونم که تا این حد مدارا میکنی
آسمان هم گریهاش میگیرد از «بدرودِ» تو
میزند باران به شیشه تا که در وا میکنی
باشد اشکالی ندارد ؛ بیخیالِ آنچه بود
بیخیالِ عشقِ پنهانی که حاشا میکنی
زندگی یعنی نمایشنامهای با درد و آه
آخرین نقشِ خودت را خوب ایفا میکنی
میرسد روزی که برمیگردی و من نیستم
جایِ من این شعر را با گریه پیدا میکنی...
#شهراد_م
@sherziba110
🌹🌹🌹