میخواهم بهترین خاطراتم‌را روی کاغذی سپیدی بنویسم سپید به پاکیِ دست هایِ همیشه تَر و خشکِ مادرم ‌با تمیزیِ قالیچه هایی که میشُست که در ظهر هایِ تابستانه رویِ آن مینشستیم گل یا پوچ و مارپله یادر حیاط وسطی وهفت سنگ به نورِ آفتابِ سوزان بی آنکه دانه های درشتِ غرق روی پیشانی مان مانع شادیمان باشند میخواهم بنویسم روی کاغذی سپید به سپیدیِ دستهایِ پینه بسته یِ پدر که هندوانه ی قرمز‌ی را با دستهای خسته اما پُرمِهرَش بُرِش میدادهمراهِ تکه ای نان باپنیر.... هرچه بودونبود ،داشتیم ونداشتیم آخر به شبانه سَر میکردیم خواب های سیاه وسفید اما شیرین می خواهم روی کاغذی سپید بنویسم به سپیدیِ گوله های برف در زمستانهایِ سخت ،سردوطولانی آنچنان که سقف خانه ها یمان نم میداد بی آنکه از سرماخوردگی بترسیم، آنچنان که با آن سوزش، سرما‌ و بارشِ تند آسمان میتوانستیم یک آدم برفی باهویج ،شال گردن وکلاه درست کنیم بی آنکه سردمان شود بی آنکه هراس داشته باشیم از پایان‌سلطنت آن تا غروب خورشید آسمان گوله گوله روزها در پی هم میبارید و آدم برفی روزهای بیشتری در پشت بام خانه هابا دوربین‌های عکاسی برایمان خاطره ساز میشد میخواهم بنویسم بر کاغذی سپید.... چه تلخ،پریشان،نالان،گریان وتکراری گذشته های کودکانه مان، رویایی دست نیافتنی شد.... ‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـــــــــــــــــــــــــــ♥️ℒℴνℯ♥️ــــــــــــــــــــــ @sherziba110