#شعر
امشب که هست زخمه به ساز تو زخمه ساز
شانه تمام میکنم و زلف شب دراز
این کشمکش میان دو کشمش عجیب نیست؟
اینکه لب تو ناز کند از پسِ نیاز
میسوزی از تبی که به جانت فتاده است
پیشانیات بساط عرق پهن کرده باز
چون موج آمدم ببرم هر چه هست را؛
معمار من! دوباره بچین قلعه را بساز!
مانند قرص ماهی و در آب حل شدی
چون من عقب نشستهام او هست یکهتاز
این روزها شبیه به آن کودکم که سخت
لکنت گرفته در وسط اولین نماز
حسین_شیردل
ـــــــــــــــــــــــــــ♥️ℒℴνℯ♥️ــــــــــــــــــــــ
@sherziba110