تو را به چه مانند کنم؟
قَسَم به کهکشان
به کتاب
قَسَم به آسمان
به آفتاب
هیچ !
هیچ یعنی هیچ !
هیچ سروی به بلندای قامتت
هیچ شمشادی به شادابی ات
و هیچ دشتی به وسعتِ سینهٔ سینایت نیست.
باور کن
وقتی خدا قلم برداشت
تا نقشِ تو را ، تا عشق را رقم زند
فقط فرشتهها فرو نیفتادند
و تنها ستارهها سجده نکردندت
بلکه
تاریخ به تعظیمِ تو برخاست
جنگل قیام کرد
عرقِ شرم به پیشانی گلها نشست
ماه در حجاب شد
طاووس به تماشای تو قامت بست
خورشید،برای طلوع، از تو اجازه خواست
آب بیتاب گشت
زمین ، به رقص در آمد
و خاور به خنیاگری پرداخت .
آری همه
حتی خدا هم
شیفته ات شد، عاشقت گشت
و به جذابیت جمالت، انگشتِ تحیّر به دهان گرفت و گفت:
فتبارک الله احسن الخالقین.
تو غزلِ زیبای آفریدگاری
که از لای دیوانش گلچین شدهای
شعر، با تو به کمال رسید
به اوج ، به پختگی
و هنر، تا ابد وام دار توست.
زلفهایت، مثنوی بلندیست که بر درختِ دلِ هر بیدلی چنگ میزند و عاشقانه در آغوشش میکشد
تو ترانهٔ عریان
و
چکامهٔ چوپانی در دمیدنِ نی
قصیدهٔ روزهای وصالی
و حُسن ختامِ منظومهٔ عظیمِ آفرینش
تو
شعر زیبایی؛
در هر قالبی بنشینی
در هر وزنی در آیی
و در هر بحری جاری شوی.
سلام بر تو
ای
# شعر زیبا
شعر زیبا
شعر زیبا
# محمدرضا _ فتحی