معرفی عبد صالح خدا شیخ رجبعلی خیاط ، شهر : قسمت دوم : 🍁مقامات معنوی شیخ 🔹غرق در توحيد يكی از شاگردان شيخ كه نزديك به سی سال با وی در ارتباط بوده می‌گويد: به توصيه شيخ به ديدارآيت الله كوهستانی رفتم. مرحوم كوهستانی ضمن مطالبی، درباره شيخ فرمود: مرحوم شيخ رجبعلی خياط هر چه داشت از توحيد داشت، او مستغرق در توحيد بود. 🔹عاشق خدا يكی ديگر از شاگردان شيخ در توصيف او می‌گويد: مرحوم شيخ از كسانی بود كه وجود او را خدا مسخر كرده بود، او غير از خدا نمی‌توانست ببيند، او هر چه می دید خدا می دید، او هر چه می‌گفت از خدا می‌گفت اول و آخر كلامش خدا بود، چون عاشق خدا بود. او عاشق خدا و اهل بيت(ع) بود، هر چه می‌گفت از آنها می‌گفت. مقدسی، غير از عاشقی است. شيخ رجبعلی، عاشق بود. هنر او محبت خدا و كار برای خدا بود، كسانی كه در معنويات عاشق اند چشم هايشان نشان میدهد، چشم های او چشم معمولی نبود، گويا چيزی غير از خدا نمی ديد. شيخ چنان عاشق خدا بود كه در محضرش غير از مكالمات ضروری حاضر نبود سخنی غير از محبوبش به ميان آيد. 🔸حالات شيخ در سن شصت سالگی از مرحوم شيخ عبدالكريم حامد نقل شده است كه: شيخ در شصت سالگی از حالی برخوردار بود كه وقتی توجه می‌كرد هر چه می‌خواست می‌فهميد. جناب آقای دکتر مدرسی ( شاگرد شیخ ) می گوید با تنی چند از اساتید دانشکده علوم که در جلسات هفتگی شیخ شرکت می کردیم سوالاتی از مسائل مشکل فیزیک می پرسیدم، شیخ میفرمود: « می پرسم و جواب می دهم » سپس سر فرود میکرد و لختی بعد برمی آورد و برای سوالات جوابی درست می آورد. 🔹اثر تواضع با خلق برای خدا يكی از شاگردان شيخ نقل می‌كند: يكی از رفقا نقل كرد: وقتی آقا شيخ مرتضی زاهد را درون قبر گذاشته بودند جناب شيخ فرمودند: « بلافاصله از جانب خدای متعال خطاب رسيد به نكيرين: شما اين بنده را به من واگذار كنيد، كاری به كار ايشان نداشته باشيد ... او در عمرش به خاطر من با خلق متواضع بود، ذره‌ای در خود احساس غرور نداشت. » 🔸بوی سيب سرخ يكی از دوستان شيخ نقل می‌كند كه: همراه ايشان به كاشان رفتيم. عادت شيخ اين بود كه هر جا وارد می‌شد به زيارت اهل قبور می‌رفت. هنگامی كه وارد قبرستان كاشان شديم، شيخ گفت: « السلام عليك يا أبا عبدالله (عليه السلام) » چند قدم جلوتر رفتيم فرمود: « بويی به مشامتان نمی‌رسد؟ » گفتيم: نه! چه بويی؟ فرمود: « بوی سيب سرخ استشمام نمی‌كنيد؟ » گفتيم: نه! قدری جلوتر آمديم به مسؤول قبرستان رسيديم، جناب شيخ از او پرسيد: « امروز كسی را اينجا دفن كرده‌اند؟ » او پاسخ داد: پيش پای شما فردی را دفن كرده‌اند و ما را سر قبر تازه‌ای برد. در آن جا همه ما بوی سيب سرخ را استشمام كرديم. پرسيدم اين چه بويی است؟ شيخ فرمود: « وقتی كه اين بنده خدا را در اين جا دفن كردند، وجود مقدس سيد الشهدا(ع) تشريف آوردند اين جا و به واسطه اين شخص عذاب از اهل قبرستان برداشته شد. » 🔹آتش مال حرام! شخصی در مجلسی مشغول سحر و جادو بود، فرزند شيخ كه در آن مجلس حضور داشت نقل می‌كند كه: من جلوی كار او را گرفتم، جادوگر هر چه كرد، نتوانست كاری انجام دهد، سرانجام متوجه شد كه من مانع كار او هستم و با التماس از من خواست كه: « نان مرا نبر» سپس قاليچه‌ای گران بها به من هديه داد. قاليچه را به خانه بردم، هنگامی كه پدرم آن را ديد فرمود: « اين قاليچه را چه كسی به تو داده است كه از آن دود و آتش بيرون می‌آيد؟! زود آن را به صاحبش برگردان. » من هم آن را پس دادم. @shia5t