معرفی کربلایی حسین تا به زر (آقا جون ) ،شهر : قسمت دوم : 🔹ارجاع به علما : امام صادق علیه السلام می فرمایند : کسی که مردم را به سوی خویش فرا بخواند ، در حالیکه داناتر از او وجود دارد بدعت گذار و گمراه است. مرحوم تابه زر می فرمود : من هیچم . و هیچ تفاوتی با دیگران ندارم ، الا این که به خاطر ترک گناه ، حضرت ولی عصر علیه السلام به من لطف می‌کند و بعضی مسائل به من الهام می شود. بزرگان نکردند در خود نگاه خدابینی از خویشتن بین مخواه 🔹 آدرس غیبی ارتباط و آشنایی بسیاری از مردم شهرستان‌های دور دست مثل ، بندرعباس شیراز جزیره کیش شهرهای شمال کشور و ... ، به شیوه‌ای باورنکردنی و متفاوت با همه بود . بعضی از اوقات مسافرانی در کوچه هشت متری معصومیه در محله نوبهار قم دیده می‌شدند که پلاک منازل را نگاه می کردند و آهسته آهسته جلو می آمدند وقتی به پلاک خاصی می رسیدند با تردید زنگ را می زدند. منزل مشهد حسین ؟ ( اهل محل از قدیم ، آقاجون رامش حسین خطاب می کردند . ) بفرمایید! مش حسین تشریف دارند ؟ داخل مغازه هستند کمی جلوتر. با ناباوری جلو می‌رفتند و به داخل مغازه سرک می کشیدند . وقتی چهره نورانی آقاجون را می‌دیدند فریاد شوق در می آوردند و به سوی ایشان می‌رفتند و معانقه گرمی با ایشان انجام می‌دادند و می‌گفتند : مش حسین به خدا قسم خودت بودی که بخوابم آمدی و آدرس منزلت را دادی. آقا جون هم با لبخند ملیحی از آنها به گرمی پذیرایی می‌کرد ، بعد هم صحبت و درد و دل و ... وقتی ماجرا را از یکی از آنها میپرسیدی می گفت : من مشکلی در زندگی داشتم. متوسل به امام زمان علیه السلام شدم تا گره از کار پیچیده ام باز کند. یک شب پیرمردی را درخواب دیدم که به من گفت : اگر می‌خواهی مشکلت حل شود باید بروی به شهر قم نزد مش حسین ( اقا جون هیچ وقت نمی گفت من؛ مردم را همیشه به آستان بوسی حضرت معصومه و زیارت جمکران می فرستاد و تاکید می‌کرد که یک وقت گمان نکنید من بودم که این کار را برای شما انجام دادم. ) و آدرس منزل ایشان را در خواب به من داد . از خواب بیدار شدم آدرس را روی برگه ای نوشتم . وسیله سفر را مهیا کردم و راه افتادم ، طبق همان آدرس آمدم و اکنون می‌بینم پیرمردی که آن شب او را در خواب دیدم مین مش حسین است .... 🔹طی الارض دوستی میگفت : چند دقیقه‌ای بیشتر از وارد شدنم به مغازه آقاجون نگذشته بود که زنگ تلفن به صدا درآمد . ایشان گوشی را برداشت ، کنجکاوی من باعث شد با دقت به مکالمه دوطرف گوش کنم . کسی از آن سوی خط گفت: آقا جون از کجا رفتید؟ من چند دقیه ای رفتم به آشپزخانه تا برای پذیرایی از شما چای بیاورم. ایشان فرمود : میهمانی در راه داشتم که از راه دور آمده بود و قصد دیدن مرا داشت .سزاوار نبود با در بسته روبرو می‌شد و برمی گشت. من که بدون اطلاع قبلی به شهر مقدس قم آمده بودم ، بسیار تعجب کردم و با تعجب از ایشان پرسیدم : تلفن از کجا بود ؟ فرمود از شهر اراک! @shia5t