ای بهشت قرب احمد فاطمه (س) لیله القدر محمد (ص) فاطمه (س) ای خدا مشتاق یا رب یا ربت ای سلام انبیا بر زینبت عالم خاکی محیط غربتت آفرینش گشته گم در تربتت کاروان دل روان در کوی تو قبله جان محمد (ص) روی تو عصمت حق کوثر  پیغمبری بلکه زهرای محمد (ص) پروری مشعل شب های احیای علی نقش لبخندت مسیحای علی خانه کوچک پناه عالمت عمر خلقت یک دم از عمر کمت عمر تو بالاتر از ارض و سماست هیجده سالت اگر خوانم خطاست گرچه در این گردش لیل و نهار زیستی با خاکیان هیجده بهار اولین نور آخرین روشنگری هم ازل را هم ابد را مادری خلق عالم سائل و روزی خورت لیف خرما وصله های چادرت ای سه شب بی قوت و از قوت تو سیر هم یتیم وهم فقیر و هم اسیر وحی بی ایثار تو کامل نشد هل اتی بی نان تو نازل نشد آن که خاک مقدمش جان گفت جان من فدای فاطمه (س) ای که در تصویر انسان زیستی کیستی تو کیستی تو کیستی فوق هر تعریف و هر تفسیر هم پاکتر از آیه تطهیر هم ای سجود آورده بر پای تو سر ای خدا هم از نمازت  مفتخر مرتضی را محو صحبت کرده ای   غرق در دریای حیرت کرده ای مدح تو کی با سخن کامل شود وحی باید بر قلم نازل شود آفرینش مانده حیرانت بسی به که نشناسد مقامت را کسی بیم دارم هر که بشناسد تو را    در مقام بندگی خواند خدا ای دوعالم قبضه ای در مشت تو وی زمام خلق د رانگشت تو انبیا را رهبری کن فاطمه (س)  اولیا را مادری کن فاطمه (س) خاک را فیض تو آدم می کند فضه ات اعجاز مریم می کند بر در بیتت مقام قنبری نیست کم از رتبه پیغمبری آسمانی ها مسلمان تواند بنده مقداد و سلمان تواند آنچه هست و نیست فیض عام توست خوش ترین ذکر امامان نام توست از نبی تا حضرت مهدی همه ذکرشان یا فاطمه یا فاطمه خلق عالم بر درت  استاده اند انبیا در محضرت استاده اند سائل بیت گلینت عالمی بسته نبود باب احسانت دمی ای گدا با کوه غم خرسند تو حل صد مشکل ز گردن بند تو ای مهار ناقه ات زلف عفاف پیرهن بخشده در شام زفاف عفو را نازم که گردد بسترت قاتلت هم نیست نومید از درت سینه تو جنت پیغمبر است دامنت تا صبح محشر کوثر است عیسی از لطف تو صاحب دم شده آدم از خاک رهت آدم شده اخترانت جمله ماه عالمند دخترانت خوبتر از مریمند دست بوس قنبرت فرزانگی خاک پای فضه ات مردانگی از شب میلاد تا آخر نفس مصطفی یک دست را بوسید و بس آن هم ای دست خدا دست تو بود ای بر آن لب ها و دست تو درود زهره وام النجوم الظاهره راضیه مرضیه زهرا طاهره خاک ، مشتاق سجود فضه ات کل قرآن در وجود فضه ات تا ابد بادا سلام از داورت بر تو و دامان زینب پرورت مرغ جان را آشیانه در بام تو نقش قلب آفرینش نام تو ای خدا را کلک قدت در کفت نام ما را ثبت کن در مصحفت عقل کل از کل هستی شد جدا تا چهل شب کرد خلوت با خدا این چهل شب در سرش شور تو بود بهر استقبال از نور تو بود چون تو ذات کبریا گوهر نداشت از محمد (ص) دوستی بهتر نداشت بهترین گوهر ز  گوهر آفرین هدیه شد بر شخص ختم المرسلین دید قدر این گوهر را در زمین کس نداند جز امیرالمومنین جز علی کفو بر این گوهر ندید مشتری زین مشتری بهتر ندید تو ، رسول الله ، شویت بوالحسن هر سه یک جانید با هم در سه تن پس تویی ای عرش حق را قائمه هم محمد (ص) هم علی (ع) هم فاطمه (س) گر علی عالی اعلا نبود بر تو چون ذات خدا همتا نبود ای امیر المومنین حیران تو کیست تا گوید سخن در شان تو مسجدالاقصای دل پروانه ات کعبه مشتاق طواف خانه ات در طواف خانه ات افلاکیان گوی سبقت برده اند از خاکیان خانه ای دیوار و سقف آن ز گل خشت خشتش از محمد (ص) برده دل خاک آن با خون دل آمیخته در حیاتش یک جهان جان ریخته خانه نی رشک گلستان خلیل آب بارانش سرشک جبرئیل آستان آن صفا بخش صفا حجره اش معراج روح مصطفی آسمان آورده بر بامش پناه سرزده در آن دو خورشید و دو ماه مطبخش را روفتند از زلف حور وز تنورش می رود بر عرش ، نور اختران شمع دل افروز شبش کوثر و ساقی کوثر صاحبش عالمی پروانه و این خانه شمع آفرینش گرد آن گردیده جمع دل در این کاشانه تسکین یافته هل اتی زین خانه آزین یافته برتر از افلاکیانی فاطمه (س) از چه بین خاکیانی فاطمه (س) آسمانی ها تو را نشناختند چون زمین را زادگاهت ساختند از چه رو ای برتر از افلاکیان سایه افکندی بفرق خاکیان خانه گل جایگاه حور نیست تیرگی را نسبتی با نور نیست ما زتو اما تو از ما نیستی کیستی تو کیستی تو کیستی در تو تشریف خدائی یافتم اقتدار کبریائی یافتم هوش و عقل و بینشم رفته ز دست بیم از آن دارم شوم زهرا پرشت چون ببیند چشم احساسم تو را با کدامین عقل بشناسم تو را بشکن از مرغ عروجم بال و پر تا نگیرم اوج از این بیشتر باید این جا لال و کور و کر شوم ورنه یا دیوانه یا کافر شوم گرچه عمری در پناهت زیستم آن که بشن