خرم از بوی گلی کوه و چمن است هر کجا می‌نگرم رشک بهشت عدن است بر لب بلبل و گل از لب زهرا سخن است نیمۀ ماه خدای اخد ذوالمنن است خبر از هلهله و شادی هر انجمن است سخن از ماه رخ و جلوۀ حُسن حسن است -دل شب، طلعت خورشید هدا پیدا شد -نیمۀ ماه خدا ماه خدا پیدا شد آمد آن ماه که خورشید کمین بندۀ اوست نور حق جلوه‌گر از حسن فروزندۀ اوست فیض صد باغ بهار از گل یک خندۀ اوست عقل کل واله مهر رخ تابندۀ اوست صبر و صلح و کرم و لطفو عطا زندۀ اوست دوست مات کرم و دشمن، شرمندۀ اوست -این گل سرسبد باغ پیمبر حسن است -پای تا فرق حسن بلکه حسن در حسن است روزه‌داران به رهش جان و دل ایثار کنید امشب از جام تولّای وی افطار کنید چشم، گردیده تماشای رخ یار کنید سجده بر آینۀ طلعت دلدار کنید گل رخسار حسن را همه دیدار کنید ناز با آن گل و رو برگل و گلزار کنید -باغبان خنده بزن یاسمنت را بنگر -یا محمد گل روی حسنت را بنگر این همان است که لب‌هایش پیمبر بوسید نه پیمبر که علی ساقی کوثر بوسید نه علی فاطمه صدیقۀ اطهر بوسید روی او حضرت جبریل مکرّر بوسید دست او را لب سلمان و ابوذر بوسید قاسم و اکبر و عباس دلاور بوسید -طوطی وحی خدا را سخن از این حسن است -کنیۀ شیر خدا بوالحسن، از این حسن است این‌حسن‌کیست‌که چون خصم دهد دشنامش حلم پیش آرد و با خنده کند آرامش برهاند ز کرامت ز غم و آلامش بدهد برد یمانی و کند اطعامش با دلی شاد فرستد سوی شهر شامش ای فدای وی و آن مرحمت و اکرامش -به خدائی که غفور است و حکیم است و رحیم -این کریم است کریم است کریم است کریم به رسول و به گل یاسمنش باد سلام به علی و به مه انجمنش باد سلام به بتول و به جمال حسنش باد سلام به جمال حسن و جان و تنش باد سلام به نسیمی که وزد از وطنش باد سلام به چنین لالۀ باغ و چمنش باد سلام -مهر او از همه طاعات بود حاصل ما -حرم محترم اوست بقیع دل ما خطّ او عزت دین است و بقای اسلام صلح او رمز قیام است قیام است قیام صبر او روح پیام است پیام است پیام ردّ او نیر حرام است حرام است حرام هر چه او گفت تمام است تمام است تمام او امام است امام است امام است امام -حکم او حکم علی حکم نبی حکم خداست -هرکه سرپیچی از او کرد از این هر سه جداست جبرئیل آینۀ دادگرش می‌خواند آسمان مشعل شمس و قمرش میخواند عقل کل نور و ضیاء بصرش می‌خواند صاحب نخل ولایت ثمرش میخواند فاطمه دخت محمد پسرش می‌خواند صبر، سرمایه فتح و ظفرش میخواند -اهل جنّت همه ریحان بهشتش گویند -سیّد جمع جوانان بهشتش گویند من کی‌ام سائلم و سائل کوی حسنم تشنه‌ام تشنه ولی تشنۀ جوی حسنم کشته‌ام کشته ولی کشتۀ روی حسنم زنده‌ام زنده ولی زندۀ بوی حسنم عاشق و شیفتۀ روی نکوی حسنم جان و دلباختۀ خصلت و خوی حسنم -چه شود خادم ایوان رفیعش گردم -گردبادی شده و گرد بقیعش گردم ای سراپا همه نور و همه نور و همه نور چشم بد از تو و از طلعت زیبای تو دور بیشتر بین کریمان شده نامت مشهور ناصر دینی و اسلام به صلحت منصور همه اسرار جهان در دل پاکت مستور به خدائی که کریم است و رحیم است و غفور -صبر، در موج بلا خونجگر صبر تو بود -نهضت کرببلا از اثر صبر تو بود سائل کوی تو راناز به حاتم باید زائر قبر تو را فخر به عالم باید مهر تو همچو خدا بر دل عالم باید مدح تو بر لب پیغمبر خاتم باید جای خصم تو در اعماق جهنم باید بی تو گلزار جنان خانه ماتم باید -به خدایی که گِلم را بولای تو سرشت -دوستّی تو بهشت است بهشت است بهشت کاش مانند نسیمی به دیارت گردم گذرم افتد و برگرد مزارت گردم یا شوم شعله و شمع شب تارت گرم یا شوم خاک و هم آغوش غبارت گردم یا شوم اشک و زهر دیده نثارت گردم حیف از تو که گلم باشی و خارت گردم -(میثمم) لیک به اکرام تو (میثم) گشتم -خار راه تو شدم تا گل عالم گشتم @shia_poem