eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
529 عکس
200 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ای بهترین جواهر و ای دُر در صدف ای رازق عوالم و ای ساکن نجف می آید عطر شال تو هر دفعه از جنان خورشید در مدار زند چنگ و ماه دَف بگذار تا ملائکه حسرت به دل شوند جامی بریز باز برایم بدون صف جبریل تا به سوی تو سجاده را کشید کَروبیانِ عرش معلی  زدند کف بگذار تا به رقص در آییم روی دار مارا بِکِش چو میثم تمار در کَنف عیسی مسیح شد چو دم یاعلی گرفت موسی کلیم شد چو شنید از تو لا تخف شأن خدایی تو که مارا به شک کشید نشناختند لات و هبل های معترف از قوم زور و زر به اباذر بسنده کن خانه نشین مشو سر یک مشت بی طرف شاهان بدون عشق تو محکوم ذلتند خیل غلام های  تو هستند با شرف هم بازی یتیم شدی گرچه مصطفی مبهوت جایگاه تو گردید آن طرف انگور در ضریح تو کهنه شراب ماست زیرا در آفتاب جمال تو دیده  تف شرمنده ایم ازین که نداریم تحفه ای شرمنده ایم ازین که گرفتیم جان به کف بر تار و پود وصله روی لباس تو بستیم ما دخیل خود ای شاه لوکشف دارم هوای صحن تو در مشهد الرضا هستم کنار پنجره فولاد در نجف «در بارگاه قدس که جای ملال نیست» گاهی به گریه آمده ام گاه باشعف مارا کشید عشق تو در کشتی حسین برعکس نوح و قصه ی فرزند ناخلف کردم بهشت بی تو تصور برای خود دیدم جهنمی ست که دارد می و علف ما با غمت انیس نماندیم بی دلیل از راه تو عبور نکردیم بی هدف یک لحظه دیدن تو دم مرگ ای عزیز بی شک کُند تلافی عمری که شد تلف در حسرت نگاه تو  خوابم نمی رود اَمْسَیتُ فی اَمانُکَ یا شَحْنه ی نَجَفْ @shia_poem
به هر که روزِ ازل نعمتی عطا کردند مرا به روضه ی ارباب مبتلا کردند دلم خوش است گره های زندگی مرا به حُرمتِ قسمِ «یا رقیه»وا کردند بهشت از نظرِ آسمانیان افتاد همین که کرب و بلای تو را بنا کردند کبوترِ دلِ من را درست روز ازل حوالیِ حرمِ کربلا رها کردند منِ خراب کجا و هوای روضه ی تو.. مرا به لطف «حسن»با تو آشنا کردند برای زخم تنت گریه کردم و دیدم علی و فاطمه عمری مرا دعا کردند # جماعتی که تو را می زدند در گودال فقط به تو نه...به انسانیت جفا کردند کسی نگفت چرا نعل تازه آوردند کسی نگفت سرت را چرا جدا کردند چه ها که زینب کبری ندید در گودال.. سنان و حرمله با پیکرت چه ها کردند @shia_poem
بهانه است ولی خب برای من کافی است همین که شعر مرا می بری به کنگره ها همین که در دکور خانه ام دو تا تندیس اضافه می شود  و می روی به خاطره ها یکی دو تا غزل خوب ،، می شوی گاهی فقط بمان و نیا تا تو را اضافه کنم به انتظار مدرنی که شعر خواهد شد مهم ، حضور تو در روزنامه ی شهر است چقدر سوژه برایم می آوری با خود حوادث یمن و جنگ شام هم بد نیست... فقط اجازه بده وضعمان همین باشد زمین خسته سر از آسمان درآورده است چه عیب دارد اگر این رعیت خوشبخت کنار نام تو از جنگ ، نان درآورده است چه ساده در عوض آب ، نفت نوشیدیم فقط بمان و نیا ، قول می دهم این شهر برای نیمه ی شعبان شلوغ تر بشود ظهور را به علائم چه احتیاجی بود نیا که شادی ما پر فروغ تر بشود چقدر روی بَنرها شکیل و خوش اسمی!!! خودت بگو ؛ تو اگر آمدی به خانه ی ما چگونه حوصله ی شهر ، با تو سر نرود ؟!! دلت چگونه می آید بیایی و مِن بعد به جمکران تو این قوم رهگذر نرود نیا ، سه شنبه برایت نماز خواهم خواند چه فکر می کنی ای انتظار ناپایان جدایی من و تو ماجرای یک شبه نیست هزار سال پیاپی گذشت و دلخونی هنوز کوچه ی ما آنچنان محجّبه نیست گناه روسری ما به گردن باد است... برای آنکه بیایی نیاز مبرم بود که مرد و زن همه با هم کنار هم باشیم همین که نام خیابانمان ولیعصر است اجازه داد که در اختیار هم باشیم اذان رسید و به دجّال اقتدا کردیم نوشته اند که هر چیز جای خود خوب است مهم نبود که حتی به قهقرا بروم نوشته اند که از جمعه استفاده کنم کنار مهدیه گاهی به سینما بروم جهان به خنده ی (بَت مَن) علاقمندم کرد اراده کن که بیایی ولی تامل کن! که رودها همه پابست ماهیان تواند به غیر سیصدو چندین نفر که برگشتند تمام مردم دنیا سپاهیان تواند نیا که عطسه ی دنیا به صبر فرمان داد @shia_poem
سخت بر ثانیه ها می گذرد دیر شدن پای این قحطی  ظلمت کده  زنجیر  شدن سفره ای باز نمودی و نگفتی سخت است نانتان خوردن و یک عمر نمک گیر شدن چه کند دست خودش نیست گدای در تو از همین نان و نمک خوردن خود سیر شدن سیرگردیده ولی این دل آلوده غم از شما گفتن و یک عالمه تحقیر شدن قصد تعجیل نداری  برسی  مقصد خویش وای از این فرصت کوتاه من و پیر شدن پیرمان کرد شب جمعه و  یک حس سرور جمعه بی تو و هر ثانیه دلگیر شدن شنبه هم گر برسی چشم به راهت دارم عادتم چون شده تسلیم به تقدیر شدن من واین ثانیه های گذران دم عمر تو و آن ثانیه ی دست به شمشیر شدن @shia_poem
مردمکم داده تن به خاک‌نشینی بی تو ز بس دیده‌ام غبار گرفته @shia_poem
در سنین کودکی بانو شما شاهد غم های حیدر بوده ای بعد از آن که میخ بر پهلو گرفت همدم شبهای مادر بوده ای گریه هایت بی امان بوده یقین روز و شب در خاطرت رنجیده ای بعد از آن که خانه را آتش زدند مادرت را بین بستر دیده ای در قنوت هر نماز فاطمه شک ندارم بیقراری کرده ای مثل زینب با غم و اندوه و آه بعد مادر خانه داری کرده ای تازه اینجا اول آوارگی است غصه و غم های تو پایان نداشت زندگی کردن برایت هیج وقت لحظه ای دور از حسین امکان نداشت کربلا با چشم هایت دیده ای غارت انگشتر و خلخال را نه نشد آخر فراموشش کنی ماجرای خنجر و گودال را روضه را بازش نمی خوانم ولی نانجیبان بی هوایش میزدند هرکسی هرآنچه داشت آورده بود پیرمردان با عصایش میزدند هر دم از غم های دشت کربلا اشک تو جاری شده بی اختیار هرگز از یادت نرفته لحظه ای هتک حرمت های مرد نیزه دار بعد سقا با رشادت های خود تو علمداری زینب کرده ای پابه پای کودکان در کوچه ها سنگ از بام منازل خورده ای یاد داری که سه ساله دختری در بیابان بر زمین افتاده بود تا رسیدی در خرابه بر سرش پیش چشمان پدر جان داده بود @shia_poem
می نویسم به اذن ثارالله از زنی با وقار همچون ماه راوی صادق بنی هاشم از علوم خفی حق آگاه مهد علم و مفسر قرآن کوه عصمت، مقرب درگاه چون حسین و حسن سخاوتمند مثل زینب صبور آل الله مثل زینب بلا چشیدن را ام کلثوم بوده خاطرخواه با صلابت مبارزه می کرد با سلاح دعا و اشک و آه خطبه مانند مرتضی می خواند خطبه هایی پر از غم جانکاه مدح او را بس است چون بوده دختر فاطمه، سخن کوتاه دختر دوم ولی خدا ام کلثومِ حضرت زهرا آن قدر داغ و دردسر دیده قد کمان و نحیف گردیده بعد داغ غم رسول الله یاس را در دل شرر دیده وسط کوچه ی بنی هاشم یک نفر به چهل نفر دیده خاک غم روی چادرش مانده چون شکاف سر پدر دیده جگرش پاره شد کنار حسن طشت لبریز از جگر دیده چادر خواهر بزرگش را وسط خیمه شعله ور دیده لب گودال بر زمین خورده غارت جسم محتضر دیده کوفه و شام پر بلا رفته بر سر نیزه ها قمر دیده نیزه ها را ببر از این جا شمر دور کن چشم بی حیا را شمر با دلی پر شراره و گریان لقمه ها را گرفت از طفلان خطبه اش شام و کوفه را لرزاند دشمنش شد از این بیان حیران داغ بازار شام را حس کرد وسط چشم های بی ایمان با دو چشم خودش تماشا کرد خیزران خورد بر لب و دندان رفت ویرانه ای که شامش بود سرد و روزش جهنمی سوزان گریه می کرد پا به پای رباب تا دهد بر دلش سر و سامان چه فراقی کشید این خواهر اربعین بود آخر هجران درد، این است قدر این بانو مانده حتی میان ما پنهان ما بدهکار ام کلثومیم عبد دربار ام کلثومیم  @shia_poem
ای خبره ی در روضه ! خیلی زود رفتی پر باز کردی لحظه ی موعود رفتی ای بانویی که شأن تو "برداًّ سلاما" ست با خاطرات آتش نمرود رفتی شش ماه بودی داغدار خیمه سوزان با خستگی و چشم اشک آلودرفتی بی عاطفه ها یوسفت را سر بریدند دنیای زیبایت که شد نابود رفتی با حالتی که جای سیلی رد شلاق بر گونه ات بر شانه هایت بود رفتی دلتنگ دیدار برادر زاده بودی باخاطری غمگین ولی خشنود رفتی "أشکوا الیک…" روی لب أُّختُّ المصائب! تا پیشگاه احمد محمود رفتی دریا برایت عاقبت آغوش وا کرد از غم خروشیدی شبیه رود رفتی ای بی پلاک کربلا و کوفه و شام با قد خم تا محضر معبود رفتی ای یادگار ماندگار کربلایی ای خبره ی در روضه خیلی زود رفتی @shia_poem
خروش گریه ی او شهر را تکان می داد و پای روضه ی او هر که بود جان می داد میان قوم عرب یک نسب شناس کجاست که لحن خطبه "علی" را فقط نشان می داد نگاه کرد به تسبیح خواهرش زینب که این حماسه به او قدرت بیان می داد کلام دختر نهج البلاغه نافذ بود و درس غیرت و مردی به کوفیان می داد خطاب کرد: شما تا ابد دو رو بودید اگر خدا به شما عمر جاودان می داد به پاس این همه مدت که دم تکان دادید خلیفه کاش همان قدر استخوان می داد در این معامله کوفی سفیه بود سفیه که دین خویش نفهمیده رایگان می داد نشسته اید سر سفره ی حرام آن قدر که نامه های شما نیز بوی نان می داد و رود های روان را بر آن کسی بستید که اذن ریزش باران به آسمان می داد به بی پناهی اهل خیام در صحرا فقط حرارت خورشید سایبان می داد شما به نام محمد چقدر می کشتید خدا اگر به علی همچنان جوان می داد» و کاش خطبه ی او تا همیشه جاری بود و کاش گریه کمی بیشتر امان می داد نوشته اند که شورش به راه می افتاد اگر زمانه کمی بیشتر زمان می داد... راوی خبر گوید: با خطابه ی ام کلثوم  مردم همگی صدا به گریه و ضجه و ناله بلند کردند... هیچ موقع دیده نشد که مردم همچون آنروز گریه کنند. 🔸لهوف، ابن طاووس، انتشارات نسیم حیات، -1389 صفحه ی 244 @shia_poem
ای زینب دوم محمد زهرای دگر به بیت احمد چون خواهرخویش هست زهرا قرآن علی به دست زهرا مظلومه و دختر دو مظلوم مشهور به نام ام کلثوم ریحانه مادر ولایت همسنگر خواهر ولایت توحید ز منطق تو پیروز هفتادو دو داغ دیده یک روز عصمت ز تو اعتبار دارد زینب به تو افتخار دارد در دُرج حیا دُرِّ حسینی حَقّا که تَفاخُر حسینی تو مادر عرش در زمینی تو دخت امیر مومنینی آتش به دل عدو فشاندی در کوفه و شام خطبه خواندی ای پاره ی آیه های تطهیر ای در نفست صدای تکبیر سر تا قدمت همه فروغ است حوریه و دیو این دروغ است تو دختر دختر رسولی سر تا به قدم همه همه بتولی حیدر که بود ولی ذوالمن هرگز ندهد تو را به دشمن ای اختر آسمان عصمت ای بانوی قهرمان عصمت یک خاطره از تو یاد دارم وصفش همه هست افتخارم دروازه شام بود و محشر سرها سر نیزه بود یکسر جمعیت و رقص و چنگ و دف بود گه زخم زبان و گاه کف بود @shia_poem
عاشقان در حجاب یکدگرند پرتو آفتاب یکدگرند گاه تصویر قاب یکدگرند همه زیر نقاب یکدگرند سعی دارند جلوه کم بکنند خویش را وقف نام هم بکنند فاطمیّات یارهای هم‌اند هر کدام افتخارهای هم‌اند همه آئینه‌دارهای هم‌اند دفن بین مزارهای هم‌اند گاه زینب؛ گه ام کلثومند هم‌طراز امام معصومند این قبیله عجیب با ادبند پیش هم ایستاده در عقبند همگی غرق ذات، منقلبند در ظهور صفات، هم نسبند همگی در الست زاده شدند همه پرچم به دست زاده شدند می‌نویسم من از شما خانم می‌بری تا خدا مرا خانم تو بزرگی و ما گدا خانم السّلامُ علیکِ یا خانم ما گرفتار  بام‌های توایم از ولادت غلام‌های توایم عصمت کامله تو را خوانند عابده، فاضله تو را خوانند عالمه، عامله تو را خوانند حیدر قافله تو را خوانند کوه توحید منجلی هستی زینب دوم علی هستی متشرع به دین و باور خود متواضع کنار خواهر خود تا شدی همره برادر خود متوسّل شدی به مادر خود اقتدار حرم به دست تو بود بعد عباس علم به دست تو بود گریه بین شرار می‌کردی شعله‌ها را مهار می‌کردی پابرهنه فرار می‌کردی دختران را سوار می کردی همه‌جا کشتی نجات شدی سر پناه مخدَّرات شدی نان خود را به دختران دادی سهم خود را به دیگران دادی تو تسلّی به مادران دادی معجرت را به خواهران دادی گیسوی سوخته نقابت شد گوشه‌ی آستین حجابت شد به کجا کارها کشیده شده سر بازارها کشیده شده به پَرت خارها کشیده شده معجرت بارها کشیده شده خواهرت دیر کرد و افتادی چادرت گیر کرد و افتادی تا ز گودال سر در آوردی خویش را نزد خواهر آوردی سوی او دیده‌ی تر آوردی رو به سوی برادر آوردی خواهرانه به هم کمک کردید نیزه را از گلو در آوردید @shia_poem
ای آینه دار پنج معصوم در بحر عفاف در مکتوم پرورده ی  دامن  ولایت مظلومه ی خاندان مظلوم قدر تو به ممکنات مجهول مهر تو به کائنات  معلوم شیرازه ی شرع از تو محکم منظومه ی عشق ازتو منظوم تو  زینب  دومی  علی  را نامند  تو را به ''ام کلثوم'' آئینه ی آفتاب و ماهی یا سیدتی به  ما نگاهی آن وقت که چارساله بودی بر صورت ماه  هاله بودی در خانه ی شیر حق به خوبی معصوم تر  از  غزاله  بودی دیری  نگذشت  کز ستم ها سرگرم به اشک و ناله بودی از آن چه به خانه ی شمارفت از  داغ  جگر  چو لاله  بودی از قول  و غزل  فراتری تو کی  حد تو این مقاله بودی؟ آئینه ی آفتاب و ماهی یا سیدتی به ما نگاهی تو محنت بی شماره دیدی غم، بیشتر از ستاره دیدی مه پاره ی دشت کربلا را در خاک، هزار پاره دیدی هم بردل پاره پاره اززهر هم پیکر  پاره پاره  دیدی پامال  تن عزیز  خود را ازمرکب ده سواره دیدی بردست حسین غرق درخون قنداقه ی شیرخواره دیدی آئینه ی آفتاب و ماهی یا سیدتی به ما نگاهی تو راز عجیب کربلایی بانوی شکیبب کربلایی هم راز شهید نینوایی دم ساز غریب کربلایی برخرمن هستی ستم کار سوزنده  لهیب  کربلایی درآتش غم اگر بسوزی باصبر، طبیب کربلایی آن جا که خطابه کارسازاست توفنده خطیب کربلایی آئینه ی آفتاب و ماهی یا سیدتی به ما نگاهی @shia_poem
مور را رخصت تمجید سلیمان ها نیست پیشگاه کرمت عرصه ی جولان ها نیست از کرامات فراوان تو خوبان ماتند اینهمه حسن در اندیشه ی انسان ها نیست باید ادیان پی اوصاف تو تحقیق کنند گفتن از شخصیتت وسع مسلمان ها نیست عصمت از فاطمه داری که مطهر شده ای احتیاجی پی این امر به برهان ها نیست شعر اگر بهر تو کم گفته شده خرده مگیر سیر اوصاف تو در قدرت عمان ها نیست نقش تو نیست کم از زینب کبری بانو گرچه حک نام تو در صفحه ی اذهان ها نیست شام زیر لگد خطبه ی تو جان میداد مثل تو هیچکسی فاتح میدان ها نیست رمز عرفان اثر سجده ی پیشانی توست احتیاجی سر این سفره به عرفان ها نیست خواستی تا همه جا صحبت زینب باشد مدح و مرثیه اگر از تو به دیوان ها نیست ام کلثوم شدن زینب و زهرا شدن است حرف عشق است در آن صحبت عنوان ها نیست ازدواج تو و نمرود مدینه؟ هیهات نخی از چادر تو قسمت شیطان ها نیست نمک سفره ی افطار پدر هستی تو لذتی بی تو در این شیر و در این نان ها نیست میشود گفت ز تو از غم و درد تو نگفت؟ مدح خوب است ولی مکفی گریان ها نیست یوسفت در عوض چاه به گودال افتاد چون تو دلسوخته در یثرب و کنعان ها نیست سر و سامان تو را نیزه ای از پا انداخت خیمه ی سوخته جای سر و سامان ها نیست نازپرورده ی دستان پر از مهر علی شأن تو ناقه ی عریان و بیابان ها نیست دورتادور تو با هلهله جمعیت بود بزم می، طشت طلا، جای پریشان ها نیست هرچه گفتم کمی از قدر و مقام تو نشد مور را رخصت تمجید سلیمان ها نیست @shia_poem
قطره به قطره راهی دریا شدن کم نیست نوکر شدن ، سلمان شدن ، منّا شدن کم نیست اصلا گدایی همین بانو بزرگم کرد با دست خالی اینقدر آقا شدن کم نیست محض گل رویش خدا خلق عوالم کرد تنها دلیل خلقت دنیا شدن کم نیست علم لدن را یادگار از جد خود دارد عالم به علم عالم معنا شدن کم نیست اصلا از آنجایی که او زِینِ أَبِ ثانی ست باید بگویم زینت بابا شدن کم نیست در جان دختر حُسن مادر میکند جلوه حانیه و حنانه و حسنا شدن کم نیست باید که کوثرزاده را کوثر صدایش کرد آیینه ی صدیقه ی کبری شدن کم نیست مادر به اولادش دلش گرم است ، بی تردید چشم و چراغ خانه ی زهرا شدن کم نیست حوریه ای از حوریان دامن زهراست إنسیه ی إنسیة الحورا شدن کم نیست از برکت زانو زدن در محضرش یک عمر ساره شدن، هاجر شدن ،حوا شدن کم نیست مریم به هرجایی رسید از خادمی اوست قطعا کنیز دختر مولا شدن کم نیست در باطن او نور عصمت میشود پیدا الگوی زهد و پاکی و تقوا شدن کم نیست بی شک پناه حجت حق زینب کبری ست با این مراتب زینب صغری شدن کم نیست با یک نظر بر چهره ی ماه بنی هاشم پی میبری تاج سر سقا شدن کم نیست حبل المتین ام ریشه های چادر بی بی ست مصداق ناب "عروة الوثقی"شدن کم نیست زهرا و اولادش شفیع المذنبین هستند از شافعان محشر فردا شدن کم نیست مرثیه اش اشک ملائک را در آورده مرثیه خوان عصر عاشورا شدن کم نیست با لشگر آمد کربلا بی لشگرش کردند یک نصف روز و این همه تنها شدن کم نیست خارمغیلان ، ظلمت شب، سایه ی دشمن شب تا سحر آواره ی صحرا شدن کم نیست شش ماه بعد از واقعه روی پر و بالش از زخم های کعب نی پیدا شدن کم نیست موی سپید و چشم تار و زانویی خسته در زیر بار درد و غصه تا شدن کم نیست با یاد عصر روز عاشورا زمین خوردن یا با عصا از بستر خود پا شدن کم نیست @shia_poem
خواهر مجتبی چه مظلوم است غربتش از عزاش معلوم است روضه خوان امام معصوم است فاتح شام و کوفه کلثوم است همه جا پا به پای زینب رفت در صفاتش جلال میبینم حب او را کمال میبینم چشمه اش را زلال میبینم رتبه اش بی مثال میبینم همه جا پا به پای زینب رفت مثل زینب وقار بابا بود کوه صبر و حیا و غمها بود در رشادت شبیه زهرا بود خطبه اش ذوالفقار مولا بود همه جا پا به پای زینب رفت پیش نطقش وقار میریزد جگر روزگار میریزد عزت و اقتدار میریزد رنگ و روی بهار میریزد همه جا پا به پای زینب رفت جلوه ی نور پنج تن بوده گاه زهرا گهی حسن بوده اسدالله بت شکن بوده شاهد غارت بدن بوده همه جا پا به پای زینب رفت آنقدر گریه کرده پیر شده بی حسین از زمانه سیر شده غصه اش غصه ی حصیر شده با چه وضعیتی اسیر شده همه جا پا به پای زینب رفت گرچه با ناقه های عریان رفت به هواداری سلیمان رفت جنگ خطبه شد و به میدان رفت دو سه شب شهر کوفه زندان رفت همه جا پا به پای زینب رفت روی نی آفتاب را دیده دور گردن طناب را دیده گریه های رباب را دیده خیرران و شراب را دیده همه جا پا به پای زینب رفت روضه با اشک شور میگوید از درخت و تنور میگوید از مسیر عبور میگوید ماجرا را به زور میگوید همه جا پا به پای زینب رفت شامیان سد راه میکردند دختران را نگاه میکردند هتک حرمت به شاه میکردند بین مجلس گناه میکردند همه جا پای به پای زینب رفت @shia_poem
از این که دختر شیر است و خواهر شیر است بدیهی است بیانش شبیه شمشیر است برای شیرزن عصر خود شدن کافی ست همین که خون علی در رگش سرازیر است فقط نه این که بدون معلم عالمه شد که مثل خواهرش استاد فقه و تفسیر است ظهور دیگری از فاطمه ست وقتی که مقابلش همه ی فتنه ها زمین گیر است محال بوده که با کفر همنشین باشد کسی که آینه آیه های تطهیر است به سربلندی او لطمه ای نخواهد خورد سلاح اهل زنا گرچه طعن و تحقیر است اگر_اسیر_خطابش_کنم_زبانم_لال که شیر شیر بماند اگر به زنجیر است هزار داغ به جانش نشست در یک روز عجیب نیست اگر در جوانی اش پیر است برای از نفس افتادنش همین کافی ست که روبروش سری روی نیزه تصویر است ...   @shia_poem
در علم و فضیلت و ادب، دریایی در عصمت و صبر و حلم، بی‌همتایی سجاده‌ي تو شمیم کوثر دارد تو آینه‌ي حقیقی زهرایی * اي روح زلال! نور کوثر داري تو عطر گل یاس پیمبر داري در حجب و حیا آینه‌ي فاطمه‌اي در وقت خطابه شور حیدر داري * اي پشت و پناه قافله، چون زینب همراز نماز نافله، چون زینب در شام نیفتاده‌اي از پا، بانو! یک لحظه در این مقابله چون زینب * هر چند که بی‌صبر و قراري بانو! هرچند غریب و داغداري بانو! در کوفه‌ي بی‌کسی و شام غربت چون کوه وقار، استواري بانو! * در روز دهم چو شمع افروخته‌اي در آتش بی‌کسی و غم سوخته‌اي تا سر حد جان، حمایت از مولا را از مادر خود فاطمه آموخته‌اي * از دیده اگر چه خون دل افشاندي آن روز تمام کوفه را لرزاندي اي دخت علی! هیمنه‌ي کوفی‌ها می‌ریخت به هر خطابه که می‌خواندي * آن روز رسیده بود جانت بر لب می‌سوخت تمام پیکر تو در تب پروانه صفت گرم طواف عشق و ذکر لب خسته‌ي تو: زینب زینب * آن ماتم بی‌کرانه را معنا کن آن غربت جاودانه را معنا کن یک‌بار براي زائرانت بانو! تو طعنه‌ي تازیانه را معنا کن * شش ماه شبیه روضه‌خوان می‌خواندي از غربت و داغ بی‌کران می‌خواندي از نیزه و قتلگاه و خون می‌گفتی از طشت طلا و خیزران می‌خواندی @shia_poem
  وقتی همه جا دور و برش زينب بود يعنی  كه  تمامِ  باورش زينب  بود در کوفه كه خطبه خواند با صوت علی از مستمعينِ  منبرش  زينب  بود   او هيبت و غيرت بنی هاشم داشت او فاطمه بود و حيدرش زينب بود    در طول اسارتش  مطيعِ  امرِ  -  فرمانِ امام و رهبرش زينب بود   در حُجب و حیا وعصمت و صبر و وفا مانند ِ عقیله  خواهرش  زينب بود    بر حُرمتِ  نامِ  "امّ کلثوم"  قسم  این آینه نام  دیگرش  زینب بود @shia_poem
ای پشت و پناه قافله چون زینب همراز نماز نافله، چون زینب در شام نیفتاده‌اي از پا، بانو! یک لحظه در این مقابله چون زینب @shia_poem
بر حُرمتِ  نامِ  "امّ کلثوم"  قسم  این آینه نام  دیگرش  زینب بود @shia_poem
ام کلثوم تاج ایمان بود دائما غرق ختم قرآن بود فاتح قله های عرفان بود ذکر تسبیح های باران بود دختر شیرِشاه مردان بود مصطفی را در او تجسم کن مرتضی را در او تجسم کن مجتبی را در او تجسم کن شهدا را در او تجسم کن تا خدا را در او تجسم کن حیدری وار زندگی کرده با سه سردار زندگی کرده عاشق یار زندگی کرده بوده غم خوار زندگی کرده باعلمدار زندگی کرده در حیا اسوه ی دو عالم بود چادرش خیمه گاه مریم بود محضرش قد آسمان خم بود به خدا تا همیشه محرم بود بعد زینب کفیل پرچم بود هنر دست حضرت زهراست دخترش تا همیشه بی همتاست نخ تسبیح ذکر او دریاست از نگاهش خود علی پیداست علم عشق اوست پا برجاست @shia_poem
هرچند از خورشیدها کم مینویسیم حالا ولی با اشک نم نم مینویسیم با اسم بی بی اسم اعظم مینویسیم آری ز بانوی محرم مینویسیم در دادگاه عشق محکومیم صدشکر از نوکران ام کلثومیم صدشکر زهرا و احمد بود علی مرتضی بود ام المصائب بود و هم ام البکا بود سرتا به پا مستغرق دات خدا بود پشت ولی الله وقت فتنه ها بود چادر زجنس غیرت زهرا به سر کرد با خطبه هایش شام را زیر و زبر کرد آیات قران است سرتاسر کلامش جبراییل سرخم میکند از احترامش عقل ضعیف ما کجا درک مقامش دارد تفاوت با همه نوع قیامش گمنام شد اما کرامت تام دارد تا به ابد حق گردن اسلام دارد به مردی این زن زمانه زن ندیده اوج جلالش را زمین قطعا ندیده مثلش کسی در مرثیه خواندن ندیده یکروز خوش در زندگی اصلا ندیده یادش نرفته روضه بیت الولا را میخ و زمین افتادن خیرالنسارا هم کربلا رفته ست هم گودال رفته هم به کنار پیکری پامال رفته هم مثل زینب سوخته از حال رفته هم ذوالجناح آمد به استقبال رفته شلاق درهم کرد حال پیکرش را بردند دزدان وقت غارت معجرش را بسته به هم بودند زنها بین کوفه خیلی کتک خوردند اما بین کوفه دائم براه افتاد دعوا بین کوفه هی پخش میکردند خرما بین کوفه همراه زینب کوچه هارا فتح میکرد برداشت پرده از رخ کوفی نامرد درشام اصلا قامتش مثل کمان بود  آنقدر لاغر بود دیگر ناتوان بود آواره ی هرکوچه و بی آشیان بود راهی بسوی مجلس نامحرمان بود چه روضه هایی قسمت بانوی دین شد بالانشین آسمان ویران نشین شد @shia_poem
یادم نمی رود سفر آخر حسین یادم نمی رود که چه آمد سر حسین یادم نمی رود که داماد کربلا زد دست و پا مقابل چشم تر حسین یادم نمی رود که آمد به خیمه ها بین عبا جسم علی اکبر حسین یادم نمیرود که زینب ز پا نشست مثل عمود خیمه آب آور حسین یادم نمی رود که خودم خاک ریختم در پشت خیمه روی علی اصغر حسین یادم نمی رود که شد از سوز تشنگی مثل دو چوب خشک لب اطهر حسین یادم نمی رود که دیدم ز روی تل در زیر تیغ شمر لعین حنجر حسین یادم نمی رود که شنیدم به قتلگاه فریاد یا بنیَّ زند مادر حسین یادم نمی رود که چها کرد ساربان نامرد بهر غارت انگشتر حسین یادم نمی رود که دیدم به چشم خویش آثار نعل تازه روی پیکر حسین یادم نمی رود که دیدم به نیزه ها هفده سر بریده را پشت سر حسین یادم نمی رود دم دروازه کف زدند زنهای شام دور و بر خواهر حسین یادم نمی رود به خرابه ، نداشت خواب از شدت گرسنگیش دختر حسین @shia_poem
ای نخل کوثر را ثمر یا ام کلثوم ای مایه ی فخر بشر یا ام کلثوم ای دومین زینب، سراپا زینت اب ای زینت نام پدر یا ام کلثوم ای چارمین خورشید نور از نسل کوثر بر فاطمه نور بصر یا ام کلثوم ای کوکب افلاک، ای نور مجسم ای خواهر شمس و قمر یا ام کلثوم زینب که سر تا پا علی بود و علی بود رفتی به زهرا بیشتر یا ام کلثوم حتما تو هم مانند زینب دیده بودی که مادرت در پشت در ... یا ام کلثوم حتما تو هم از داغ کوچه داغداری از ماجرا داری خبر یا ام کلثوم از کوچه ها تا کوچه های شام رفتی رفتی کنار تشت زر یا ام کلثوم با خیزران دیدی چه غوغایی به پا کرد جام شراب و چشم تر ... یا ام کلثوم ای وای از ساعات قتل صبر ای وای ای وای از ساعات سر ... یا ام کلثوم هر کس می آمد جای زخم قبل می زد با نیزه و سنگ و سپر یا ام کلثوم سرها که شد بر نیزه ها، تازه شروع شد وقت هجوم صد نفر یا ام کلثوم هر کس که آمد قتلگاهش دست پر رفت انگشتر و دستار سر ... یا ام کلثوم @shia_poem
در میان دو دختر زهرا یک نفر پای ماه ، کوکب شد ام کلثوم با تمام وجود هستی اش نذر نام زینب شد @shia_poem