eitaa logo
شعر شیعه
6.5هزار دنبال‌کننده
389 عکس
159 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقی را کمی خطر باید دل مجنون و در به در باید وصل بی درد سر گوارا نیست همره وصل درد سر باید تا رسیدن به خانه ی لیلا بار بستن از این گذر باید مهر اولاد را مجو از دل جستجو کردن از جگر باید صدقه دادن پسر داران از همه هرچه بیشتر باید این پدر را چنین پسر باید این پسر را چنان پدر باید کربلا درس میدهد به همه زیر پای پدر ،پسر باید السلام ای صفای شش گوشه عرش پایین پای شش گوشه آمدی جذبه ی چمن باشی اسوه ی نسل سینه زن باشی آمدی تا که غرق ذات خدا آمدی غرق خویشتن باشی آمدی تا که بعد پیغمبر حاجت مردم قرن باشی آمدی ای عصای دست حسین پسر دیگر حسن باشی آمدی تا که نسل ابراهیم را تو مهتاب انجمن باشی روح زهرا و مصطفی و علی سه نفر بین یک بدن باشی با چه ظرفیتی توانستی یک تنه کل پنج تن باشی لیلة القدر در نزول اکبر اشبه الناس بالرسول اکبر سدرة المنتهی ثمر داده باغ آئینه برگ و بر داده نوکران را ز خانه ی ارباب حضرت عشق تاج سر داده خاک پای تو بر دل سنگم ارزش کیمیا و زر داده حاجت مانده ی مرا ارباب با نگاه تو بیشتر داده بس که سر مست گشته او گویی به حسن هم خدا پسر داده مرتضی اشک شوق می بارد نوه داری چه لذتی دارد یاد دادی بهار بودن را نفس خود را مهار بودن را و تو آموختی چه خوب آقا از حسن سفره دار بودن را دست تو هر سلاح و شمشیری حس کند ذوالفقار بودن را به تو آموخته بوسه ی حیدر فاتح کارزار بودن را وسط معرکه ندارد خصم چاره ای جز فرار بودن را بال جبریل آرزو دارد زیر پایت غبار بودن را یاد دادی به ما کنار پدر سر به زیر و کنار بودن را یوسف اهل خانواده تویی در امامت امام زاده تویی از نگاه تو سروری می ریخت معجزات پیمبری می ریخت وجنات تو فاطمی بود و از تو رفتار حیدری می ریخت زیر سجاده ی مناجاتت بال جبریل عجب پری می ریخت سر بازار یوسف حُسنت فقط از عرش مشتری می ریخت از اذانت فقط نه از نامت سرّ الله اکبری می ریخت همه با وصله ی تو در خانه بس که از تو برادری می ریخت یاعلی زیر رقص شمشیرت سر یل های لشگری می ریخت تا شود دور چشم هر بد دل صدقه می دهد ابوفاضل از خداوند مان چه میگویی از مسیر جنان که میگویی دل بابا به وجد می آید دم مغرب اذان که میگویی تو بیا و خودت مرا برسان به همان آسمان که میگویی کاش باشم همان که میخواهی کاش باشم همان که میگویی از غلامان حلقه برگوشم به روی چشم آن که میگویی پشت پایت دعای بابا بود ربنا ربنای بابا بود عطش تو مجال رفع عطش از لب و بوسه های بابا بود خواهران بعد رفتنت گفتند علی اکبر عصای بابا بود ولدی یا علی؛ علی ولدی آخرین ناله های بابا بود آنچه در بین خنده ها گم شد گریه ی بی صدای بابا بود به پسر ارث میرسد ز پدر کفن تو عبای بابا بود چشم تو روشن ای غیور حرم عمه آمد میان نامحرم @shia_poem
با درد آمديم امان را طلب کنیم مهمان نوازی رمضان را طلب کنيم ما سال‌هاست قسمتمان خشکسالی ست دریا کجاست اشک روان را طلب کنيم موسی و شيوۀ سخنش مال ما نبود پس بهتر آنکه درس شبان را طلب کنیم موسی به یمن ضعف تکلم ، کلیم شد باید که از سکوت ، بیان را طلب کنیم در های و هوی ما به خدا که خدا نبود ديگر بس است که هیجان را طلب کنیم جِرمش کم است و جُرم گناهش بزرگ، آه بگذار اختیار زبان را طلب کنیم حاجات ما به درد تقرب نمی خورد اصلا خودت بگو که همان را طلب کنيم وقتی کنار رحمت دریا نشسته ایم حیف است آب قطره چکان را طلب کنیم حیف است جای درد و دل و هم جواری اش هی از کریم لقمۀ نان را طلب کنیم حاجت روا شويم، بیا امتحان کنیم یکبار حاجت دگران را طلب کنیم یکبار هم برای رضای خدا نشد که حاجت امام زمان را طلب کنیم از دستهای ضامن آهو خدا کند تضمین این رفاقتمان را طلب کنیم حاجات نوکرت رمضان هم محرم است بودن،کنار سینه زنان را طلب کنیم گمنامی شهید به ما درس می دهد بازنده ایم ، نام و نشان را طلب کنیم از دستهای بسته طفل سه ساله اش با دست بسته دادن جان را طلب کنيم @shia_poem
  من همان باده نوش جام توام بلبل مست روی بام توام بی نگاهت غزل نمی خوانم شاعر فیض مستدام توام ششمین آینه سلام آقا آرزومند یک سلام توام به پر زخمی ام نگاه کنید آه؛ محتاج التیام توام باز همسفره باش با سائل دوستدار همین مرام توام مست قال الامام صادق من من مسلمان شده به نام توام روی قبرم سپرده ام آقا بنویسند من غلام توام   من غلام محبت یارم به خم گیسویت گرفتارم می نویسم فقط حقایق را ماجرای عروج عاشق را با تو فهمیده ام مفهوم و معنی آیه های ناطق را می شود دید در نگاه شما عکس زیبای وجه خالق را معنی یا بصیر در بَصَرت با بصیرت کنی هر عاشق را با بیانات روشن و نابت تو شکستی صف منافق را ما به عالم نمی دهیم هرگز تار موی امام صادق را السلام ای رئیس مذهب ما ای دمادم ترانه ی لب ما دلمان را تو حیدری کردی مست انوار کوثری کردی در لباس امامت ای آقا به خدا که پیمبری کردی با احادیث و گفته های خودت تو عجب فتح خیبری کردی زنده کردی تو علم را تا حشر بسکه شاگرد پروری کردی ما کجا؟! مهر مادرت زهرا دل ما را تو مادری کردی مهرتان را به سینه دارم من آرزوی مدینه دارم من کاش ما را دعا کنی آقا خرج این روضه ها کنی آقا چشم های مرا به پای حسین نذر خیرالنّسا کنی آقا بانی روضه های عاشورا کاش روضه به پا کنی آقا کاش ما را شبی به خرج خودت راهیِ کربلا کنی آقا یاد جدّ غریب خویش کنی یاد آن سرجدا کنی آقا روضه ی زینبیه می خواهیم روزیِ فاطمیه می خواهیم @shia_poem
عاشقی را کمی خطر باید دل مجنون و در به در باید وصل بی درد سر گوارا نیست همره وصل درد سر باید تا رسیدن به خانه ی لیلا بار بستن از این گذر باید مهر اولاد را مجو از دل جستجو کردن از جگر باید صدقه دادن پسر داران از همه هرچه بیشتر باید این پدر را چنین پسر باید این پسر را چنان پدر باید کربلا درس میدهد به همه زیر پای پدر ،پسر باید السلام ای صفای شش گوشه عرش پایین پای شش گوشه آمدی جذبه ی چمن باشی اسوه ی نسل سینه زن باشی آمدی تا که غرق ذات خدا آمدی غرق خویشتن باشی آمدی تا که بعد پیغمبر حاجت مردم قرن باشی آمدی ای عصای دست حسین پسر دیگر حسن باشی آمدی تا که نسل ابراهیم را تو مهتاب انجمن باشی روح زهرا و مصطفی و علی سه نفر بین یک بدن باشی با چه ظرفیتی توانستی یک تنه کل پنج تن باشی لیلة القدر در نزول اکبر اشبه الناس بالرسول اکبر سدرة المنتهی ثمر داده باغ آئینه برگ و بر داده نوکران را ز خانه ی ارباب حضرت عشق تاج سر داده خاک پای تو بر دل سنگم ارزش کیمیا و زر داده حاجت مانده ی مرا ارباب با نگاه تو بیشتر داده بس که سر مست گشته او گویی به حسن هم خدا پسر داده مرتضی اشک شوق می بارد نوه داری چه لذتی دارد یاد دادی بهار بودن را نفس خود را مهار بودن را و تو آموختی چه خوب آقا از حسن سفره دار بودن را دست تو هر سلاح و شمشیری حس کند ذوالفقار بودن را به تو آموخته بوسه ی حیدر فاتح کارزار بودن را وسط معرکه ندارد خصم چاره ای جز فرار بودن را بال جبریل آرزو دارد زیر پایت غبار بودن را یاد دادی به ما کنار پدر سر به زیر و کنار بودن را یوسف اهل خانواده تویی در امامت امام زاده تویی از نگاه تو سروری می ریخت معجزات پیمبری می ریخت وجنات تو فاطمی بود و از تو رفتار حیدری می ریخت زیر سجاده ی مناجاتت بال جبریل عجب پری می ریخت سر بازار یوسف حُسنت فقط از عرش مشتری می ریخت از اذانت فقط نه از نامت سرّ الله اکبری می ریخت همه با وصله ی تو در خانه بس که از تو برادری می ریخت یاعلی زیر رقص شمشیرت سر یل های لشگری می ریخت تا شود دور چشم هر بد دل صدقه می دهد ابوفاضل از خداوند مان چه میگویی از مسیر جنان که میگویی دل بابا به وجد می آید دم مغرب اذان که میگویی تو بیا و خودت مرا برسان به همان آسمان که میگویی کاش باشم همان که میخواهی کاش باشم همان که میگویی از غلامان حلقه برگوشم به روی چشم آن که میگویی پشت پایت دعای بابا بود ربنا ربنای بابا بود عطش تو مجال رفع عطش از لب و بوسه های بابا بود خواهران بعد رفتنت گفتند علی اکبر عصای بابا بود ولدی یا علی؛ علی ولدی آخرین ناله های بابا بود آنچه در بین خنده ها گم شد گریه ی بی صدای بابا بود به پسر ارث میرسد ز پدر کفن تو عبای بابا بود چشم تو روشن ای غیور حرم عمه آمد میان نامحرم @shia_poem
با درد آمديم امان را طلب کنیم مهمان نوازی رمضان را طلب کنيم ما سال‌هاست قسمتمان خشکسالی ست دریا کجاست اشک روان را طلب کنيم موسی و شيوۀ سخنش مال ما نبود پس بهتر آنکه درس شبان را طلب کنیم موسی به یمن ضعف تکلم ، کلیم شد باید که از سکوت ، بیان را طلب کنیم در های و هوی ما به خدا که خدا نبود ديگر بس است که هیجان را طلب کنیم جِرمش کم است و جُرم گناهش بزرگ، آه بگذار اختیار زبان را طلب کنیم حاجات ما به درد تقرب نمی خورد اصلا خودت بگو که همان را طلب کنيم وقتی کنار رحمت دریا نشسته ایم حیف است آب قطره چکان را طلب کنیم حیف است جای درد و دل و هم جواری اش هی از کریم لقمۀ نان را طلب کنیم حاجت روا شويم، بیا امتحان کنیم یکبار حاجت دگران را طلب کنیم یکبار هم برای رضای خدا نشد که حاجت امام زمان را طلب کنیم از دستهای ضامن آهو خدا کند تضمین این رفاقتمان را طلب کنیم حاجات نوکرت رمضان هم محرم است بودن،کنار سینه زنان را طلب کنیم گمنامی شهید به ما درس می دهد بازنده ایم ، نام و نشان را طلب کنیم از دستهای بسته طفل سه ساله اش با دست بسته دادن جان را طلب کنيم @shia_poem
  من همان باده نوش جام توام بلبل مست روی بام توام بی نگاهت غزل نمی خوانم شاعر فیض مستدام توام ششمین آینه سلام آقا آرزومند یک سلام توام به پر زخمی ام نگاه کنید آه؛ محتاج التیام توام باز همسفره باش با سائل دوستدار همین مرام توام مست قال الامام صادق من من مسلمان شده به نام توام روی قبرم سپرده ام آقا بنویسند من غلام توام   من غلام محبت یارم به خم گیسویت گرفتارم می نویسم فقط حقایق را ماجرای عروج عاشق را با تو فهمیده ام مفهوم و معنی آیه های ناطق را می شود دید در نگاه شما عکس زیبای وجه خالق را معنی یا بصیر در بَصَرت با بصیرت کنی هر عاشق را با بیانات روشن و نابت تو شکستی صف منافق را ما به عالم نمی دهیم هرگز تار موی امام صادق را السلام ای رئیس مذهب ما ای دمادم ترانه ی لب ما دلمان را تو حیدری کردی مست انوار کوثری کردی در لباس امامت ای آقا به خدا که پیمبری کردی با احادیث و گفته های خودت تو عجب فتح خیبری کردی زنده کردی تو علم را تا حشر بسکه شاگرد پروری کردی ما کجا؟! مهر مادرت زهرا دل ما را تو مادری کردی مهرتان را به سینه دارم من آرزوی مدینه دارم من کاش ما را دعا کنی آقا خرج این روضه ها کنی آقا چشم های مرا به پای حسین نذر خیرالنّسا کنی آقا بانی روضه های عاشورا کاش روضه به پا کنی آقا کاش ما را شبی به خرج خودت راهیِ کربلا کنی آقا یاد جدّ غریب خویش کنی یاد آن سرجدا کنی آقا روضه ی زینبیه می خواهیم روزیِ فاطمیه می خواهیم @shia_poem
نشسته‌ام بنویسم گدا نمی‌خواهی؟ میان خانه‌ی خود بینوا نمی‌خواهی؟ نشسته‌ام بنویسم کریم یعنی تو کریم‌زاده تو حاجت روا نمی خواهی شنیده‌ام که عطایت زبانزد همه است نیازمند برای عطا نمی‌خواهی به خاک تیره اگر بنگری طلا گردد تو علم و معجزه و کیمیا نمی‌خواهی قسم به روی شما خوب می‌شوم آقا فقط بیا و نگو که مرا نمی‌خواهی منم اسیر نگاه پر از عطوفت تو من از نگاه تو خواندم شما نمی‌خواهی... ... که من جدا شوم از تو؛ وَ خوب دانستم که می‌کنی ز محبّان خود هواخواهی هرآنکه بسته به چشمت دخیل سیّدنا نشسته روی پر جبرئیل سیّدنا من آمدم که بگویم به تو سپاسم را و جمع می‌کنم این بار من حواسم را که تا دگر نبرم یأبنَ فاطمه هرگز به غیر کوی شما دست التماسم را برای آنکه بیایم به محضرت آقا روا بُود که مرتّب کنم لباسم را برای جلب نظر از شما بسوی خودم من استفاده کنم عطر ناب یاسم را میان آیِنه‌کاری چنان شدم تکثیر هزار مرتبه دیدم من انعکاسم را به غیر نان شما که نخورده ام هرگز ببین زبان و دهان نمک‌شناسم را میان دغدغه ها عطر عاشقی آید فرو نشاند در این دل غم و هراسم را دلم کنار شما خانه در فلک دارد جواد فاطمه نامت عجب نمک دارد برای ذات خداوند امتدادی تو دوباره نور خدا را به سینه دادی تو زمینِ مُرده‌ی مردم دوباره احیا شد از آن زمان که بر این خاک پا نهادی تو تجلّی نبی و حیدر و حسین هستی که با تهاجم هر فتنه در جهادی تو تو از مریضی هر شیعه غصّه می‌خوردی ز شادمانی دلهای شیعه شادی تو تمام جود خدا را اگر کنم تفسیر رسم دوباره به نامت ز بس جوادی تو نثار روی تو خواندم وَ أن یَکادم را به عالمی ندهم ذکر یا جوادم را به پیش نام شما پا شدم خدا را شکر دوباره مست تولّا شدم خدا را شکر من از ولایت ‌تو آبرو گرفتم پس کنار نام تو آقا شدم خدا را شکر از آن قدیم که مهر تو در دلم افتاد مقیم عالم بالا شدم خدا را شکر تو در نهایت اکرام و من تُهیدستم مقابل تو تمنّا شدم خدا را شکر هزار مرتبه مُردم ز دیدن رویت هزار مرتبه احیا شدم خدا را شکر تو در کرانه‌ی یا ربّنای من هستی من از دعای تو دریا شدم خدا را شکر من از علاقه و عشقت به مادرت زهرا مُحبّ حضرت زهرا شدم خدا را شکر هزار غبطه به پای نگات می‌ریزم تمام عمر خودم را به پات می‌ریزم من از نگاه مدامت دوام می‌گیرم ولایت از سخنان امام می‌گیرم به خاک میکده من سر فرود آوردم فقط ز دست کریم تو جام می‌گیرم من آنقَدَر به شما می دهم سلام آقا که آخر از تو عَلَیکَ السّلام می‌گیرم اگرچه بال و پرم زخمی از زمانه شده من از دوای شما التیام میگیرم کبوترم که شدم جلد گنبد زرّین فقط پر از سر این برج و بام می‌گیرم به سنگ‌فرش حریم تو می‌کشم دستم تبرُّکاً در بیت الحرام می‌گیرم تو رتبه ای بده تا خاک پایتان باشم چه خوب پیش شما من مقام می‌گیرم غلام هیچکسی جز شما نخواهم شد گدای کس به جز إبن الرّضا نخواهم شد تو آمدی که شوی قبله‌گاه مردم ما تو آمدی شده دلشاد امام هشتم ما تو آمدی که رود غم ز سینه ها دیگر و تا همیشه بماند به لب تبسّم ما تو آمدی که به مردم نشان دهی حق را فقط صفا بنویسی بر این تلاطم ما من و دلم به تو سوگند عاشقت هستیم محبّت تو بُود باعث تفاهم ما تو آمدی که شوی با گدات همسفره که نان جو بخوری جای نان گندم ما کنار حضرت معصومه یادتان کردم چه وقت بهر زیارت تو می‌روی قمِ ما؟ دلم دوباره به یادت به شور و شین آمد به سر هوای پریدن به کاظمین آمد امیر هر دو سرا یا جواد ادرکنی نظر نما به گدا یا جواد ادرکنی به حقّ مادرتان فاطمه قسم آقا بخر مرا ز وفا یا جواد ادرکنی خدای جودی و جود خدای منّانی به سائلت کن عطا‌ یا جواد ادرکنی طواف کوی تو برتر بُود ز بیت‌الله قسم به سعی و صفا‌‌ یا جواد ادرکنی رود به سوی بهشت خدا هر آنکس که تو را نموده صدا یا جواد ادرکنی فقط ز راه ولای تو یا ولیَّ الله روم بسوی خدا یا جواد ادرکنی نشسته‌ام که بگیرم برات رفتن خود به شهر کرب و بلا یا جواد ادرکنی تویی تو زاده‌ی شمسُ الشّموس یا مولا علیّ اکبر سلطان طوس یا مولا نشسته مرد غریبی کنار گهواره کنار گریه‌ی بی اختیار گهواره رضا نشسته بخواند نوای لالایی برای کودک زیبا عُذار گهواره چقدر شب به سحر درد و دل کند با این گلی که شد همه باغ و بهار گهواره چقدر طعنه شنیده ز دیر آمدنت چقدر سخت گذشت انتظار گهواره دوباره صحبت گهواره و نوای لالایی دوباره مرثیه‌ی شیرخوار گهواره میان هُرم عطش مادری صدا می‌زد بخواب کودک دل بیقرار گهواره امان ز اشک رباب و غم علی اصغر چه بد شد عاقبت آن روزگار گهواره نشد که لب بزند کودکش به آب ای وای نشد که قد بکشد کودک رباب ای وای @shia_poem
ناگهان خلوت من با زدنی ريخت به هم سفره‌ی ذكر مرا بددهنی ريخت به هم رويِ اين ساقِ ترک‌خورده بلندم كردند استخوانم پَسِ هر پا شدنی ريخت به هم كار من از همه مجذوبِ خدا ساختن است نظری كرده ام و قلب زنی ريخت به هم ديد حساس شدم آمد و دشنامم داد پسر فاطمه را با سخنی ريخت به هم كار تشييع مرا لنگه‌دری عهده گرفت از غم من دلِ هر سينه‌زنی ريخت به هم @shia_poem
عاشقی را کمی خطر باید دل مجنون و در به در باید وصل بی درد سر گوارا نیست همره وصل درد سر باید تا رسیدن به خانه ی لیلا بار بستن از این گذر باید مهر اولاد را مجو از دل جستجو کردن از جگر باید صدقه دادن پسر داران از همه هرچه بیشتر باید این پدر را چنین پسر باید این پسر را چنان پدر باید کربلا درس میدهد به همه زیر پای پدر ،پسر باید السلام ای صفای شش گوشه عرش پایین پای شش گوشه آمدی جذبه ی چمن باشی اسوه ی نسل سینه زن باشی آمدی تا که غرق ذات خدا آمدی غرق خویشتن باشی آمدی تا که بعد پیغمبر حاجت مردم قرن باشی آمدی ای عصای دست حسین پسر دیگر حسن باشی آمدی تا که نسل ابراهیم را تو مهتاب انجمن باشی روح زهرا و مصطفی و علی سه نفر بین یک بدن باشی با چه ظرفیتی توانستی یک تنه کل پنج تن باشی لیلة القدر در نزول اکبر اشبه الناس بالرسول اکبر سدرة المنتهی ثمر داده باغ آئینه برگ و بر داده نوکران را ز خانه ی ارباب حضرت عشق تاج سر داده خاک پای تو بر دل سنگم ارزش کیمیا و زر داده حاجت مانده ی مرا ارباب با نگاه تو بیشتر داده بس که سر مست گشته او گویی به حسن هم خدا پسر داده مرتضی اشک شوق می بارد نوه داری چه لذتی دارد یاد دادی بهار بودن را نفس خود را مهار بودن را و تو آموختی چه خوب آقا از حسن سفره دار بودن را دست تو هر سلاح و شمشیری حس کند ذوالفقار بودن را به تو آموخته بوسه ی حیدر فاتح کارزار بودن را وسط معرکه ندارد خصم چاره ای جز فرار بودن را بال جبریل آرزو دارد زیر پایت غبار بودن را یاد دادی به ما کنار پدر سر به زیر و کنار بودن را یوسف اهل خانواده تویی در امامت امام زاده تویی از نگاه تو سروری می ریخت معجزات پیمبری می ریخت وجنات تو فاطمی بود و از تو رفتار حیدری می ریخت زیر سجاده ی مناجاتت بال جبریل عجب پری می ریخت سر بازار یوسف حُسنت فقط از عرش مشتری می ریخت از اذانت فقط نه از نامت سرّ الله اکبری می ریخت همه با وصله ی تو در خانه بس که از تو برادری می ریخت یاعلی زیر رقص شمشیرت سر یل های لشگری می ریخت تا شود دور چشم هر بد دل صدقه می دهد ابوفاضل از خداوند مان چه میگویی از مسیر جنان که میگویی دل بابا به وجد می آید دم مغرب اذان که میگویی تو بیا و خودت مرا برسان به همان آسمان که میگویی کاش باشم همان که میخواهی کاش باشم همان که میگویی از غلامان حلقه برگوشم به روی چشم آن که میگویی پشت پایت دعای بابا بود ربنا ربنای بابا بود عطش تو مجال رفع عطش از لب و بوسه های بابا بود خواهران بعد رفتنت گفتند علی اکبر عصای بابا بود ولدی یا علی؛ علی ولدی آخرین ناله های بابا بود آنچه در بین خنده ها گم شد گریه ی بی صدای بابا بود به پسر ارث میرسد ز پدر کفن تو عبای بابا بود چشم تو روشن ای غیور حرم عمه آمد میان نامحرم @shia_poem
با درد آمديم امان را طلب کنیم مهمان نوازی رمضان را طلب کنيم ما سال‌هاست قسمتمان خشکسالی ست دریا کجاست اشک روان را طلب کنيم موسی و شيوۀ سخنش مال ما نبود پس بهتر آنکه درس شبان را طلب کنیم موسی به یمن ضعف تکلم ، کلیم شد باید که از سکوت ، بیان را طلب کنیم در های و هوی ما به خدا که خدا نبود ديگر بس است که هیجان را طلب کنیم جِرمش کم است و جُرم گناهش بزرگ، آه بگذار اختیار زبان را طلب کنیم حاجات ما به درد تقرب نمی خورد اصلا خودت بگو که همان را طلب کنيم وقتی کنار رحمت دریا نشسته ایم حیف است آب قطره چکان را طلب کنیم حیف است جای درد و دل و هم جواری اش هی از کریم لقمۀ نان را طلب کنیم حاجت روا شويم، بیا امتحان کنیم یکبار حاجت دگران را طلب کنیم یکبار هم برای رضای خدا نشد که حاجت امام زمان را طلب کنیم از دستهای ضامن آهو خدا کند تضمین این رفاقتمان را طلب کنیم حاجات نوکرت رمضان هم محرم است بودن،کنار سینه زنان را طلب کنیم گمنامی شهید به ما درس می دهد بازنده ایم ، نام و نشان را طلب کنیم از دستهای بسته طفل سه ساله اش با دست بسته دادن جان را طلب کنيم @shia_poem
غم فراق تو اصلاً برام كم نگذاشت لبم كه خواست شكايت كند دلم نگذاشت هميشه درد دلم با تو نيمه كاره گذشت لبم كه باز شد اين دفعه گريه ام نگذاشت زمانه باعث هجران نشد، خودم شده ام گناه كارىِ هر روزه ى خودم نگذاشت مرا ببخش كه از دورى‌ات نمى ميرم سرم دويد به‌سويت ولى پرم نگذاشت اگر كه دير رسيدم پرم وبالم شد كمىِ فرصت دورى راه هم نگذاشت به هركسى كه به فكرم رسيد رو زده‌ام ولى براى وساطت كسى قدم نگذاشت به من نخواسته دادى، نگفته بخشيدى بزرگوارى تو فرصت قسم نگذاشت هميشه زودتر از در زدن درى وا شد مرا نگاه كريمت معطّلم نگذاشت قرار بود كه قهرت مرا بسوزاند دوباره سايه‌ى گلدسته‌ى حرم نگذاشت @shia_poem