#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
سرش گرم ِ عبادت بود و کارش خواندنِ قران
تمام روزهایِ هفته در هر گوشه از زندان
زمین غرقِ تحیّر از خضوعِ سجده اش دائم
در و دیوار، از نورِ قنوتش آن به آن؛ حیران
به ظاهر دست و پایش در غل و زنجیر بود اما
بدونِ إذنِ چشمانش نمی بارید که باران
مسلمان میشد و میرفت بعد از صحبتِ با او
کنارش لحظه ای میشد اگر که کافری مهمان
خودش از رنج؛ رنگش زرد بود اما پس از لبخند
غذایش را تعارف کرد در زندان به این و آن
اگر چه دست و پایش زخم و ردّی از کبودی داشت
خودِ باب الحوائج بود؛ بر هر دردِ بی درمان
فدای قدّ و بالایِ نحیفش که اذان گفت و
شد از سرسختیِ غل هایِ سنگین؛ قامتش لرزان
به رویِ تکه ای از بوریا با اشک خلوت داشت
به زیرِ تابش ِ خورشید با یک داغ بی پایان
برایِ غارتِ پیراهن و انگشت و انگشتر
برای جدّ عطشانش، برای پیکرِ عریان
به رویِ سینه می کوبید با دستانِ در زنجیر
به یادِ عمه جان-زینب(س)، به یادِ "شام" شد گریان
زمانِ احتضارش با شکنجه سخت تر جان داد
زمانی که به جدّش ناسزا میگفت زندانبان
به مکرِ سندیِ إبنِ شاهک ملعون رها افتاد
تنش رویِ پلِ بغداد...در بینِ گذر...عطشان!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#مسمط
آن موسی جعفر که ز قدر و شرف و جاه
موسی و شعیباند وِرا بندهٔ درگاه
در طور ، از او ساز شد آوازِ اَناالله
آن وادی ایمن که بوَد تربتِ آن شاه
فرشی ست که با عرشِ الهی زده پهلو
تنها نه مَلک بر درِ او آمده دربان
کز بهرِ غلامیش ز جان تاخته غلمان
سازند مگر کُحلِ بصر از دل و از جان
حورانِ بهشتی به درِ آن شهِ ذیشان
روبند غبارِ رهِ زوّار به گیسو
ای زادهء زهرا ، خلفِ سیّدِ لولاک
در بزمِ عزای تو مَلک با دلِ صد چاک
بال و پرِ خود فرش کند بر زیرِ خاک
از شمعِ حریمِ تو یکی شعله در افلاک
بیضا شد و چون فضلِ تو رخ تافت به هر سو
گر بسته به زنجیر ، تو را خصمِ سیه دل
کِی کاسته شد رتبهٔ شیران ز سلاسل
گردون پیِ تعظیمِ تو اینسان شده مایل
با کوی تو هرگز نتوان کرد مقابل
گر گنبدِ مینا بُوَد و روضهء مینو
روی تو به نورِ احمدی آمده مظهر
شخصِ تو به شرعِ نبوی سیّد و سَرور
بی مِهرِ تو ای نو گلِ گلزارِ پیمبر
بر پای نخیزد به دمن لالهء احمر
وز خاک نرویَد به چمن سنبلِ خوشبو
پوئیم گر امروز تو را راهِ محبّت
دیگر چه غم از وحشتِ فردای قیامت
از ما کنی آن روز گر از لطف ، شفاعت
بی رنج و تَعَب جای نمائیم به جنّت
با اینکه نیاید گُنهِ ما به ترازو
ای نور خدا ، شمعِ هدی ، مصدر ایمان
دریای عطا ، بحر سخا ، منبع احسان
ای یوسفِ آل نبی ، ای مظهر یزدان
افسوس که گردید تو را جای به زندان
از کینهٔ دیرینهٔ هارونِ جفاجو
صد آه که چون از ستمِ قومِ ستمکار
بنشست تو را زهرِ جفا بر دلِ افکار
افروخته شد خرمنِ جانت همه یکبار
وز درد شدی باغل و زنجیرِ گرانبار
غلطان به روی خاک ز پهلوی به پهلو
ای شاهِ حجازی ّبه چه تقصیر به بغداد
مسموم نمودند تو را از رهِ بیداد
ما را غمِ قتلِ تو شها کی رود از یاد؟
الحق که بوَد ناسخِ بد فعلی شدّاد
ظلمی که عیان گشت از آن فرقهٔ بدخو
کلبِ تو #صغیر، آنکه تو را هست ثناخوان
کمتر بوَد از مور و تو برتر ز سلیمان
رانِ ملخش تحفه که در بخششِ عصیان
ضامن شَویَش نزدِ خدا از رهِ احسان
ای زادهٔ آزادهٔ تو ضامنِ آهو
#صغیر_اصفهانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
تو موسایی اگر حتی نیاندازی عصا را هم
به زندان رفتی و گردن گرفتی جُرم مارا هم
تو در بندی ولیکن اختیار دَهر را داری
به دست بستهات داده خدا ارض و سمارا هم
تو که دست جوان مست را در کوچه میگیری
توقع میرود آقا بگیری دست مارا هم
در این دنیا که تشخیص مسیر زندگی سخت است
خدا را شکر افتاده به دست آشنا راهم
دعاهایی که بالا رفته از دست شما رفته
و این یعنی که میگیری شما دست دعارا هم
شفا را غالباً از سفرهات بردند مادرها
که تحت الامر نان سفرهات کردی شفارا هم
زن بد کاره را سبوح و قدوس تو عابد کرد
مسلمان میکنی با دست بسته بیحیارا هم
قریب چارده سال است که کتبسته میخوانی
نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب را عشارا هم
جه بی رحمانه زندان بان شکسته در دل زندان
به مانند غرورت، استخوان ساق پارا هم
تو را با تازیانه میزند با اینکه میداند
شفاعت میکنی فردای محشر انبیارا هم
تو را زنده به گورت کردهاند اینجا که زندان نیست
نه، اینگونه نمیسازند حتی قبرهارا هم
چنان با ساق پای تو غل و زنجیر ممزوج است
که با سختی جدا کردند از زخمت عبارا هم
عبا گفتیم و یاد جد عریان تو افتادیم
غم عریانیاش سوزاند حتی بوریارا هم
گروه شعری#یامظلوم
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
امید قلب ها باب الحوائج
کلیدی آشنا باب الحوائج
ز کار خستگان وا می نماید
گره ها، ذکر یا باب الحوائج
#حسن_کردی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#مربع_ترکیب
هرچند گدایان، در این خانه زیادند
اینها همگی مظهر لطف اند، جواد اند
هرگز به کسی پاسخ «برگرد» ندادند
اینها نه خدایند، نه مانند عباد اند
هرکس که نیامد در این خانه، ضرر کرد
بُرد آنکه شبی را در این خانه سحر کرد
بر محضر تو، عرض سلام، عرض ارادت
ای آنکه گره خورده به نام تو سخاوت
پیچیده شمیم رضوی بین رواقت
انگار خراسانم و مشغول زیارت
نام تو گره وا کند از مشکل مردم
دیدیم کرامات تو را گوشه ای از قم
دارند خبر از کرمت، مردم بغداد
مرد عربی آمد و بر پای تو افتاد ...
دیدیم حرم پر شده از ناله و فریاد ...
گفتیم چه شد؟ گفت شفا داد! شفا داد!
از سفرهی احسان شما، توشه گرفتیم
از گوشه ایوان تو شش گوشه گرفتیم
ای آیه ی مستور! عزیز دل زهرا!
موسایی و در طور؛ عزیز دل زهرا!
مظلومی و مهجور؛ عزیز دل زهرا!
از فاطمه ات، دور؛ عزیز دل زهرا!
هرچند که معصومه ی تو دل نگران است
صد شکر مدینه، حرمت امن و امان است
دردی که به ساق تو رسیده است، بماند
گوش تو چهها که نشنیده است؛ بماند
رنگ رخت از زهر پریده است؛ بماند
گفتند که خوب است، بعید است بماند
دشمن شده از درد تو، خوشحال! چه سخت است
تنهایی و غربت ته گودال، چه سخت است
آقا! پسرت نیست بگیرد سرت از خاک؟!
معصومه تان نیست که اشک تو کند پاک
از روضهی تو ولوله افتاده به افلاک ...
فرمود: بخوانید از آن پیکر صد چاک
من تشنهام اما به فدای لب جدّم
ای وای! چه آمد به سر زینب جدّم
#رضا_نظاری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
صدای روضه می آید مهیّا می شود چشمم
خدارا گریه کن ها ! بینتان جا می شود چشمم؟
برای یوسف زندان بغداد اشک می ریزم
پس از این گریه ها یک روز بینا ، می شود چشمم
من از زندان و زندانبان و زندانی چه می دانم
بپرس از اشک می بینی که دریا می شود چشمم
عبادتگاه یا زندان ؟ نمی دانم ولی با او
نماز اشک می خوانم ، مصلّی می شود چشمم
بنا بود آنچه می خوانم تسلای دلم باشد
عجب جایی میان روضه ها وا می شود چشمم
شبِ تاریکِ زندان ، ابنِ شاهک ، خشم زندانبان
شب قدر است و با این روضه احیا می شود چشمم
گریزِ کربلا را نیز با خود دارد این زندان
فرات اشک ! جاری شو که سقّا می شود چشمم
تنی در بین زنجیر و تنی بر خاک در گودال
میان روضه حیرانم ، معمّا می شود چشمم
#محسن_ناصحی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#ولادت
#مدح
#مربع_ترکیب
ای کلیماللَه تماشا کن کلام الله را
بر فراز دست خورشیدِ ولایت، ماه را
نور انوار نهم، هفتم چراغ راه را
در زمین و آسمانها رهبری آگاه را
روح رحمان، جان قرآن، نخل طور است این پسر
گوهر رخشندۀ شش بحر نور است این پسر
این پسر بدرالمنیر و این پسر شمسالضحاست
این پسر بابالکرم، بابالولا، بابالعطاست
این پسر بابالمرادِ انبیا و اولیاست
این پسر هم مصطفی هم مرتضی هم مجتباست...
صاحب خلق و خصال و خوی احمد کیست؟ او
نفس پاک صادق آل محمد کیست؟ او
ماه ذیالحجهست محو آفتاب روی او
جنس آدم قبضهای از خاک پاک کوی او
چشم عیسی از فراز آسمانها سوی او
عروة الوثقای ارباب کرامت موی او
آیۀ عفو الهی بر لب خندان اوست
کشور ایران زیارتگاه فرزندان اوست
ای جمال چهارده معصوم در رخسار تو
وحیِ ساعد خیزد از لبهای گوهربار تو
آفرینش در پناه سایۀ دیوار تو
روح پاک انبیا و اولیا زوار تو
آسمان چشم انتظار ذکر یارب یاربت
حضرت معبود مشتاق مناجات شبت...
ای دُرِ شش بحر و بحر پنج دُر! روحی فداک
آسمان در صحن تو بنهاده پیشانی به خاک
با غبار کاظمینت روحِ هر ناپاک، پاک
بیولایت میشود رحمت، عذاب دردناک
میثم آلودهای عبد و ثناگوی شماست
هر که بوده هر که باشد سائل کوی شماست
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
صالح ترین عبد خدا موسی بن جعفر
حق است هرکس هست با موسی بن جعفر
ما بنده و آقای ما موسی بن جعفر
محتاجها گویند یا موسی بن جعفر
در پای جودش اغنیا محتاج هستند
قربانیش در ماه حج حجاج هستند
مستیم مست باده باب الحوائج
هستیم ما دلداده باب الحوائج
قربان خانواده باب الحوائج
آقاست آقا زاده باب الحوائج
با بچه هایش صاحب سرمایه هستیم
با مشهد و شیراز و قم همسایه هستیم
بال ملائک هست فرش زیر پایش
ایزد مسخّر کرده هستی را برایش
هستند در ایران ما فرزندهایش
معصومهاش آمد به دنبال رضایش
انوار او تقسیم شد بر مشهد و قم
او را زیارت میکنم در مشهد و قم
او آیت عظمای آیات خدا بود
شب تا سحر گرم مناجات خدا بود
مات رخش شد عرش او مات خدا بود
واضح ترین تصویر از ذات خدا بود
او جلوه رب بود اما بندگی کرد
انسان کامل بود و ساده زندگی کرد
«والکاظمین الغیض»، صبرش حد ندارد
خوب است و در بین صفاتش بد ندارد
در مومنینش یک نفر مرتد ندارد
در صحبتش با خادمان «باید» ندارد
خاری رَوَد در پای فرزند عزیزش
اخمی نخواهد کرد بر روی کنیزش
تابوده این بوده ست «آقا؛ تو، گدا؛ من»
مدح تورا گفتن کجا آقا کجا من؟
تو جان بخواه و مابقی کار با من
بدکاره آمد محضرت شد پاک دامن
با دیدنت ذکر خدا ورد لبش شد
از تو سرودن کار هر روز و شبش شد
تو آمدی از عرش بر دامان مادر
دست تو را دادند بر دستان مادر
مثل طلای خالص است ایمان مادر
جان امام کاظم است و جان مادر
وقت ولادت مادرت تکبیر میگفت
این عالمه بهر زنان تفسیر میگفت
در عشق حق عاشق ترین عاشق تو هستی
مجرای فیض عالمی، رازق تو هستی
هرچند مخلوقی ولی خالق تو هستی
تنها وصی حضرت صادق تو هستی
علم لدنّی پدر در سینه توست
جود و کرامت عادت دیرینه توست
تا پای جانت پای قرآن ایستادی
در فتنهها، ای کوه ایمان ایستادی
رودرروی بدعتگذاران ایستادی
با رنج و زحمت کنج زندان ایستادی...
...تا یازده رکعت نماز شب بخوانی
در کنج زندان روضه زینب بخوانی
جان ها فدای آستان عمه جانت
دارد میآید کاروان عمه جانت
ای کاش بودم در زمان عمه جانت
تا میشدم قربان جان عمه جانت
تا روضه گودال ها چیزی نمانده
تا غارت خلخال ها چیزی نمانده
#آرش_براری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
هر شاعریست در تب تضمین چشم تو
از بس سرودنیست مضامین چشم تو
چشم جهان به مقدمت ای عشق! روشن است
از اولین دقایق تکوین چشم تو
ما را اسیر صبح نگاه تو کرده است
آقا! کرشمههای نخستین چشم تو
از ابتدای خلقت عالم، از آن ازل
من شیعهام به مذهب و آیین چشم تو
میشد چه خوب نور خدا را نگاه کرد
از پشت پلکت از پس پرچین چشم تو
امشب شکوه خلدبرین دیدنی شده
وقتی شدهست منظر و آیینه چشم تو
گل کرده بر لب غزلم باغی از رطب
امشب به لطف لهجۀ شیرین چشم تو
چشم تو آسمان سخا و کرامت است
آقا! خوشا به حال مساکین چشم تو
حالا دو خط دعا به لبم نقش بسته است
در انتظار لحظۀ آمین چشم تو:
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشۀ چشمی به ما کنند»
خوش عالمیست عالم باب الحوائجی
با توست نورِ اعظم باب الحوائجی
مهر شماست حلقۀ وصل خدا و خلق
داری به دست خاتم باب الحوائجی
در عرش و فرش واسطۀ فیض و رحمتی
بر دوش توست پرچم باب الحوائجی
در آستانۀ تو کسی نا امید نیست
آقا! برای ما همه باب الحوائجی
بیشک شفیع ماست نگاه رئوف تو
در رستخیز واهمه، باب الحوائجی
دیوانۀ سخای اباالفضلی توام
مانند ماه علقمه، باب الحوائجی
صحن و سرات، غرق گل یاس میشود
وقتی که میهمان تو عباس میشود
در ساحل سخاوت دریای کاظمین
ماییم و خاک پای مسیحای کاظمین
با دستهای خالی از اینجا نمیرویم
ما سائلیم، سائل آقای کاظمین
رشک بهشتیان شده حال کسی که هست
در اعتکاف جنت الاعلای کاظمین
نور الهی از همه جا موج میزند
توحیدی است بسکه سراپای کاظمین
داریم در جوار حرم، حقّ آب و گِل
خاتون شهر ما شده زهرای کاظمین
ما ریزهخوار صحن و سرای کریمهایم
این افتخار ماست، گدای کریمهایم
در سایهسار کوکب موسی بن جعفریم
ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم
لطفش به گوشه گوشۀ ایران رسیده است
یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم
هستی ماست نوکری اهلبیت او
ما خانهزاد زینب موسی بن جعفریم
قم آستان رحمت آل پیمبر است
در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم
چشم امید اهل دو عالم به دست اوست
مات مرام و مشرب موسی بن جعفریم
حتی قفس براش مجال پرندگیست
مدیون ذکر یا رب موسی بن جعفریم
دلسوخته ز ندبۀ چشمان خستهاش
دلخون ز شیون و تبِ موسی بن جعفریم
آتش زده به قلب پریشان، مصیبتش
با دست بسته غرق سجود است حضرتش...
#یوسف_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#ولادت
#قصیده
وجود آمده رشک بهشت، سرتاسر
به یمن مولد مسعود موسی جعفر
امام کلّ اعاظم، ولی حقّ کاظم
که کظم غیضش یادآورد ز پیغمبر
به جعفر بن محمّد عطا شده پسری
که بوده است به پیر خرد هماره پدر
هزار موسی عمران فدای آن موسی
که بود گوشة حبسش ز طور نیکوتر
امام هفتم، کز هشت خلد و نُه افلاک
رسد نداشکه ده عقل را تویی رهبر
خدیو هستی کز یک اشارهاش آید
قدر به جای قضا و قضا به جای قدر
چراغ دودۀ احمد که دیدة دل را
فروغ اوست به هر صبح و شام روشنگر
به عزم طوف حریم مقدّسش دارند
هماره قافلۀ دل، به کاظمین سفر
چگونه وصف امامی کنم که در قرآن
خدای عزّ و جلّ آمدش ثنا گستر
شرف بس است همین خاک پاک ایران را
که زیر سایة فرزند اوست این کشور
گرفته شهر قم از دخت او شرف آنسان
که خاک پاک مدینه ز دخت پیغمبر
بود بهشت خراسان، ز مقدم پسرش
چنانکه خاک نجف راست فیض از حیدر
اگر ولاش نباشد، عبادت ثقلین
به صاحبش ندهد سود در صف محشر
گدای درگه اویند اسفل و اعلی
رهین منّت اویند ز اصغر و اکبر
هم اوست باب حوائج هم اوست باب مراد
مراد و حاجت خود را بگیر از این در
خوش آن غبار که بر خاک او رسید و نشست
خوش آن نسیم که از کوی او نمود گذر
خوشا دلی که بگردد به گرد تربت او
خوشا کسی که بگیرد مزار او در بر
زمام سلطنتم گر دهند، نستانم
مرا خوش است گدایی به کوی آن سرور
اگر به جههۀ خورشید پای بگذارم
گمان مبر که از این آستان بگیرم سر
ز اهلبیت نگردد جدا دلم آنی
جدا کنند اگر جان هماره از پیکر
چراغ بزم عزای حسینیان «میثم»!
مه جمال منیرش بود به ماه صفر
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
روز نخست مُشتِ غباری فرشتهها
بُردند با نسیمِ بهاری فرشتهها
قدری هم از طُفیلِ نگاری فرشتهها
قدری هم از گلاب دیاری فرشتهها
برداشتند و آب و گل ما درست شد
گفتند یاعلی و دل ما درست شد
سوگند بر تبسمِ مولای فاطمه
سوگند بر ترنم فردای فاطمه
ما را بیافرید مسیحای فاطمه
با معجزات حضرت موسایِ فاطمه
شُکرِ خدا سرشته به خاکی مطهریم
از خشتهای خانهی موسیبن جعفریم
رو برمدینه آهوی چشمم رمیده است
خورشیدی از فراز اُفقها رسیده است
از دامن حمیده* اُمیدی دمیده است
این نو رسیده فاطمه را نورِ دیده است
از شادیِ فرشته زمین در طلاطم است
ساقی بریز باده که این دورِ هفتم است
ای هفت هفتههای دلم هفتمین امام
ای هفتسینِ لطف و کرم هفتمین امام
هفت آسمان عِلم و عَلَم هفتمین امام
هفت است اگر طواف حرم هفتمین امام
در هفتمین طواف سرم زیرِ دِین توست
سوگند بر حرم که حرم کاظمین توست
گرچه در از دحام گدایان این درم
عمری گدای سفرهی موسیبن جعفرم
واکرده است هر گرهام را برابرم
نان و پنیر و سبزیِ نذریِ مادرم
بر دست ما عنایتِ بالحوائج است
با ما همیشه برکت باب الحوائج است
*حمیده نام مبارکه مادر امام کاظم علیهالسلام
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#غزل
نیتی داری اگر سربسته در سر ، نذر کن
در بساطت هرچه شد با خود بیاور ، نذر کن
دست خالی پیش ارباب کرم رفتن خطاست
شاعری؟ باشد ، مداد و چند دفتر نذر کن
می روی مشهد دل از بند زمینی ها بکن
آسمانی باش ، گاهی هم کبوتر نذر کن
هرکجا کارت به مشکل خورد اهل روضه باش
بعد هم یک سفره ی موسی بن جعفر نذر کن
ده برابر ده برابر عشق جبران می کند
بر در این خانه سائل ! ده برابر نذر کن
مادرم را که خدا رحمت کند ، در کاظمین
گفت : مادر ، حاجتی داری؟ بر این در نذر کن
#محسن_ناصحی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem