#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#عاشورا
#گودال
#مناجات
#غزل
آن تندباد تیر، بگو با تنت چه کرد؟
با قلبِ مثل آینهی روشنت، چه کرد؟
وقتی که عرش را به تلاطم کشیده است،
با ما، ببین که روضهی افتادنت چه کرد!؟
میگفت روضهخوان: که تنت غرق تیر بود
هر تیر، واژگون که شدی، با تنت چه کرد؟
افتادی و سه ساله خبر دارد و خدا
بر خاک، سنگ، با رخِ بیجوشنت چه کرد
انداخت این سه شعبه تو را، باغبان! ببین
با حلق نازکِ گل در گلشنت، چه کرد !
جان داد خواهرت، به خدا! تا که دید، شمر
با چکمه، در کشاکشِ جان دادنت چه کرد !
ای بوسهگاه مادر دریا، گلوی تو!
آن تیغ کُند، با رگ و با گردنت چه کرد
از حال رفت و بیرمق افتاد روضهخوان
دیگر نگفت از اینکه پس از کشتنت چه کرد
یا ایها العزیز! پس انگشترت کجاست؟
آن گله گرگ، با تن و پیراهنت چه کرد؟
لرزید آسمان، چو دویدند اسبها
بر سینه زد رسول، مگر دشمنت چه کرد؟
#قاسم_صرافان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات
#عاشورا
ای روضهروضه داغ تو جانسوز، یا حسین
ای داغ تا همیشه جهانسوز، یا حسین
با روضۀ تو دم به دم آتش گرفتهام
با بیت بیت محتشم آتش گرفتهام
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است»
این ماتمی که آتش آن در جهان گرفت
داغی که شعلهاش به پر قدسیان گرفت
داغی که برد تاب و توان از دل همه
شاید که خوانده با دل بی تاب فاطمه
«ای کشته فتاده به هامون حسین من
ای ماه دست و پا زده در خون حسین من»
بودند دیو و دد همه سیراب و ای دریغ
در خیمههای آل عبا تیر بود و تیغ
مهجور مانده است سلیمان کربلا
غوغا به پاست در دل میدان کربلا
نبض زمین و نبض زمان نامرتب است
انگار وقت رفتن خورشید زینب است
محشر شدهست در دل اهل حرم به پا
غرق تلاطم است دگر خاک نینوا
حالا حسین آنکه جهان بیقرار اوست
دل از جهان بریده و خود بیقرار دوست
او میرود که زنده کند خاک مرده را
این خاکیان دل به مذلت سپرده را
او میرود قیامت عظمی بهپا کند
این خاک معصیتزده را کربلا کند
لب تشنه میرود سوی گودال قتلگاه
خورشید میرود که شود روشنای راه
گویا زمان معجزههای پیمبریست
اعجاز او ولی همه از جنس دیگریست
معراج اوست از دل گودال قتلگاه
تنها و تشنه، بیکس و مظلوم و بیسپاه
از خون وضو گرفته و قد قامت الصلات
صف بستهاند پشت سرش عرش و کائنات
برپا شدهست در دل مقتل نماز او
زیباتر است از همه راز و نیاز او
در سجده از تمام جهان دل بریده است
تنها که نیست؛ لشکر کوفی رسیده است
سرنیزهای برای طواف سر آمده
تیری به استلام لب و حنجر آمده
«انا الیه...» بر لب و... عالم به تاب و تب
چشمش به سوی زینب و... عالم به تاب و تب
وقت نماز سر شده بر روی نیزهها
قد قامت الصلات بخوان خاک کربلا
معراج اوست در دل خون دیدنی شده
قرآن آیه آیه چه بوسیدنی شده
«وَ اَم حَسِبتَ» کار جهان را نظاره کن
خورشید روی نیزه! طلوعی دوباره کن!
سروده گروه ادبی "قتیل العبرات"
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اول_مجلسی
#مناجات
#غزل
ای که دل با ذکر نامت میشود گریان و زار
اشک می ریزد برایت مادرم بی اختیار
چون مسیرِ حضرت آدم به نام تو رسید
سوخت قلبش! بغض کرد و بیهوا شد بیقرار
عزّتش حتمیست هر کس زیر این پرچم نشست
آبرومند است و میگیرد از اینجا اعتبار
رتبه میگیرند با تأییدِ مولانا علی(ع)
نوکرانی را که آورده ست زهرا(س) پایِ کار
دست از دنیا کشیدم، دوست دارم روضه را
آرزو دارم که قلبم بیش از این باشد دچار
«از محبت خارها گل میشود» با إذن تو
میشود گل پای عشقِ تو؛ ارادتمندِ خار
نیست در عالم کسی دلسوز، مانندِ حسین(ع)
گفت این را آنکه خورده پشت پا از روزگار
گفت این را «حر» به امثالِ رسول ترک ها
توبه کن! بگذار با ارباب خود قول و قرار
من گرفتم بهترین تصمیم عمرم را حسین(ع)
«سر» بگیر از من! نه که یکبار! بلکه چند بار
میشود با یک نظر آیا خریدارم شوی؟!
إربا إربا، غرق خون، گمنام؛ بی سنگِ مزار
هست اشکِ در عزایت یک پس اندازِ حلال
هر که شد در روضه گریان؛ میشود سرمایه دار
اشک میریزم برای ساعتی که تشنه لب
پیش چشم مادرت خوردی زمین با چشم تار
آمدم تا جان دهم بالا سرِ جسمت که شد
میزبانِ مهربانِ نیزه هایِ بیشمار
جان دهَم باید برای لحظه ای که با سماع
رأس تو شد مَلعبه در دستهای نیزه دار!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات
#اول_مجلسی
#غزل
بگیر بالِ مرا باز در هوای خودت
مرا بِبر به کنارت ، به کربلایِ خودت
من آشنایِ توام خانهزادِ مادرتان
نصیبِ دربهدرت کن شبی دعایِ خودت
نفَس بزن که مذابم کنی در این شبها
نفَس بده که بسوزم فقط برایِ خودت
دلم کتیبهیِ اشعار محتشم شده است
بزن به سینهام آتش، به روضههایِ خودت
ببین که نذرِ درِ زینبیهات شدهام
بکِش به دیدهام از گرد و خاک پایِ خودت
از آن زمان که مرا نوکرت خدا خوانده
نشسته بر جگرم داغِ بوریای خودت
وصیتم شده آقا! مرا کفن نکنند
مگر به پیرهن مشکی عزای خودت
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات
#اربعین
#غزل
سنگ هم باشم نگاه تو مرا دُر می کند
لطف تو هر طِیبی را عاقبت حُر می کند
زمزم و کوثر میان چشم من جوشیده است
پس گلابِ این گُلِ پژمرده را کُر می کند
رزق چشمم کربلا را دیدن است ، اما فراق
نان چشمان مرا هربار آجر می کند
یک سلام از پشت بام خانه دادم ، فطرست
جای خالی مرا در کربلا پُر می کند
در زیارت بُعد منزل نیست، پس هر عاشقی
پشت بام خانه را مرقد تصور می کند
آسمان روضه گرفت و ابر گریه میکند
رعد سینه می زند ، زهرا تشکر می کند
مهر تربت را که بوسیدم دلم آرام شد
سنگ هم باشم نگاه تو مرا دُر می کند
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#مناجات
#غزل
بخر مقابل چشمانِ خوبها بد را
نشان بده به همه لطفِ بیش، از حد را
ببخش، حاجتِ من کمتر است، از کَرمت
خودت بخواه، برایم هر آنچه باید را
مسافر حرمم؛ روی بال سجاده
سلامِ صبح، به مبدأ رسانده مقصد را
به جمعِ گریهکنان؛ بین ابرها بردی
همانکه چشمِ خودش را به گریه میزد را
شهادتِ نفسم شد دَم حسین حسین
نگیر، از لب خشکم فراتِ اَشهد را
کلاغ را چه به پرواز، با کبوترها !
همان که هیچ ندیدهست، رنگِ گنبد را
بحقّ پای سپاهِ پیادهی حرمت
نگیر، از منِ بد؛ اربعینِ مشهد را
#رضا_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#اربعین
#مناجات
#غزل
عاشقان دارند در میخانه مأوا میکنند
خانه ی غم را خراب از سیلِ صهبا می کنند
خوب ها گلچین شدند و در مسیر کربلا
شرح شور عشق را با اشکْ معنا می کنند
اذن از مولا گرفته از نجف راهی شدند
این چنین در عاشقی دل را مهیّا می کنند
سودها دارد مَشایه در طریقِ کربلا
نقدِ جان را با متاع عشق سودا می کنند
پابرهنه چون رقیّه، سرسپرده، جان به کف
هر دلی را در طریقِ دوست شیدا می کنند
در عمود آخرین عشّاق دلداده به ماه
با دمِ "عباس جیٖبِ الْمٰای" غوغا می کنند
در جواب آنکه روزی یار می کردی طلب
با لَکَ لَبیک، اعجاز مسیحا می کنند
التفاتی نیست عشّاق شما را با بهشت
در میان دو حرم، فردوس پیدا می کنند
#وحید_دکامین
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات
#اربعین
کشیدی بر سر و رویم خودت دست عنایت را
کشاندی سمت خود، دادی به من پای لیاقت را
به پا میخیزم و پا در رکاب جاده میآیم
به پای عشق خواهم رفت راه بینهایت را
هوای روزگار من سیاه از دود غفلتهاست
شلوغیهای شهر از من گرفته کنج خلوت را
زمین گم میشود در ازدحام گامهای شوق
کم آوردهست جاده این همه شوق زیارت را..
نشاندی پرچم هیهات را بر قلهٔ عالم
به پای سر، سراسر فتح کردی قاف عزت را..
مرام ساقی تو رودها را تشنهٔ حق کرد
که از آن روز میجویند دریای حقیقت را
جهان خود را رها کرده... به راهت اقتدا کرده
ببین لبیکهای فرد فرد این جماعت را
امام صبح پیروزی به ما سر میزند روزی
به پایان میرساند اربعینها عصر غیبت را
#جعفر_عباسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات
#چهارپاره_مستزاد
#پنجاره
وسط کشف کودکانه ی من
موج زنجیرها تلاطم کرد
خیمه آتش گرفت عصر دهم
کفش من راه خانه را گم کرد
پابرهنه به خانه برگشتم
خواهرم پاک کرد اشکم را
داد قولی که کفش نو بخریم
خواهرم گفت: او کریم است و
زیر دِین کسی نمانده کریم
کربلا می روی به زودی ها
شب میلاد، کربلا بودیم
یک خیابان، ستاره باران بود
خواهرم چون کبوتران حرم
سرِ خوان کریم، مهمان بود
کربلا را ندید خواهر من
یک خیابان، مسیر خوشبختی
بزم دیدار نوکر و ارباب
یک خیابان، تلاقی دو حرم
یک طرف، مهر، یک طرف، مهتاب
هرطرف رو کنی خدا پیداست
یک طرف مهر بود و قهر فرات
یک طرف ماه بود با مشکش
دست بر سینه، زائری آرام
عکس سلفی گرفت با اشکش
شب میلاد و گریه!؟ عاشق بود!
به سپید و سیاه، خرده مگیر
اهل اشک از قبیله ی ابرند
خادمان تو هرچقدر صبور
زائران، همچو رعد بی صبرند
زائران، بی بهانه می گریند
این عجب نیست زائران حسین
با دل شاد گریه می کردند
پدر و جدّ و مادرش چون ما
شب میلاد گریه می کردند
گریه دار است «نام» او حتی!
چمدانم پر از شکایت بود
گِله ها داشتم ولی حالا
همه ی شعرهام یادم رفت!
آه... ای یار خوش قد و بالا
شاعرت را به قتلگاه بکش
پیرمرد از عشایر کوفه
دید در کنج میکده مستم
«اِشربِ المای، ها هَلابیکُم»
داد لیوان آب در دستم
یاد طفل رباب افتادم
بین دو رود، زندگی، جاریست
در تلاقی ماه با خورشید
نوعروسی عفیف، لب وا کرد
«بله» تا گفت عطر سیب وزید
کِل کشیدند ایل امّ وهب
در دفاع از حرم، به میدان رفت
گفت: امروز جای ماندن نیست
عاقد، انگار روضه خوان شده بود
رفت داماد و نوعروس گریست!
باغ گل گشت خیمه قاسم...
ارمنی بود و دومین سفرش
گنبد ماه را نشان می داد
دم باب الحسن هیاهو بود
او که قنداقه را تکان می داد
همسرش چند سال نازا بود
عشق را با فُلوس می سنجد!
عقل، سرگرم فقر و صرّافی ست
جای سوغات، وقت برگشتن
یک بغل از ضریح او کافی ست
هرگز از کربلا کفن نخرید!
این خیابان که قلب تاریخ است
قبله ی آخرالزمانی هاست
یکی از پشت سر، صدایم کرد
لهجه اش مثل آسمانی هاست
«حججی» بود با همان لبخند
زُل زد و شربتی تعارف کرد
در گلو ردّ بغض شیرینی
ناگهان ساعت حرم می خواند
غزلی با صدای «آوینی»
«تو مپندار کربلا شهری ست...»
بسکه مشتاق مَصرعت بودم
مِصرعی هیئتی، به شعر وزید
«همه جا کربلاست» تا محشر
کوریِ چشم ابن سعد و یزید
خبری از سنان و خولی نیست
یک خیابان که خلق می بینند
شهدا را کنار پیر خمین
پرچم سرخ می زند فریاد
رحمة الله واسعه ست حسین
«کوثری» باز روضه می خوانَد
کربلا خاک نیست ای مردم!
بلکه جغرافیای تاریخ است
گودیِ قتلگاه، در باطن
روضه ی یثرب و در و میخ است
فاطمه روی خاک افتاده...
زائران تو بعد عصر دهم
همه در قتلگاه افتادند
نسل در نسل، سمت کرب و بلا
پابرهنه به راه افتادند
راستی! از رقیّه ات چه خبر!؟
چشم تا کار می کند اینجا
روضه ی فاش، بر زمین مانده
دلم از روضه بر نمی گردد
همچو پایی که روی مین مانده
باز شد راه کربلا با «خون»...
یادم آمد که دور او پُر بود
از هیاهوی قوم تکفیری!
چقدَر روضه، غیر تکراری ست!
باز هم یک گریز تصویری:
ازدحام است دور شش گوشه...
سینه اش پاره پاره، چون کندوست
شوکران را عسل گرفته حسین
گفتم اصغر کجاست؟ رندی گفت:
کودکش را بغل گرفته حسین
از سرِ اصغرش سوال مکن!
شب میلاد، کربلا غوغاست
هرکه در کربلاست خوشبخت است
کودکان، پابرهنه، دور حرم
می دوند و خیالشان تخت است
که یکی هست خواهری بکند
«کربلا» زینبیّه ی زهرا ست!
چشم هایم به خیمه گاه افتاد
رفت از کربلا به «کوفه» ، دلم
کاروان، دست بسته، راه افتاد
«دَخَلَتْ زَینَبٌ عَلَی ابْنِ زِیادْ»
شب میلاد یا که عصر دهم،
صبح صادق، غروب گودال است
شعر من «تلّ زینبیّه» شده
دل من بسکه رو به گودال است
دست و پا می زنی هنوز، حسین!
در قنوتش سکوت کرده اگر
غزلی سر بریده می خوانَد
جای اذن دخول، شاعر تو
ایستاده، قصیده می خواند!
شاعرت را ببخش... دیوانه ست!
#احمد_بابایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات
#اربعین
گریزی نیست دلها را از این شور و حرارت، نه
جهان را چارهای دیگر نمانده غیر حیرت، نه
به دریا میروند این رودهای جاری از هر سو
به وحدت میرسد این سیل جمعیت، به کثرت نه
قدمهامان تکان دادهست دنیای معاصر را
که این رزمایش عشق ست، آری! پول و قدرت نه
به جانم میخرم دشواری این راه را هرسال
توان زخم و تاول دارم اما تاب حسرت نه
به غیر از نصرت و آمادگی در کولهبارم نیست
به قصد جانفشانی میروم، تنها زیارت نه
سراسر شور و شیداییست در سرتاسر جاده
و زائر دم به دم تکریم میبیند حقارت نه
یکی این سو، یکی آن سو به دعوت میبرد ما را
از این مردم محبت میرسد بر ما، جسارت نه
یکی پیراهنم را میکشد با خواهش از دستم
برای شستن اما میبرد آن را، به غارت نه
اگر امروز《هَل مِن ناصر》از این دشت برخیزد
هزاران پاسخ آمادهست در میدان نصرت، نه؟
و من این روضهها را میبرم تا کربلا با خود
مگر میافتد این دل یک دم از شور و حرارت؟...
#علی_سلیمیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#مناجات
#چارپاره
خـــواب دیدم شبی میانِ حَرَم
عشق را بی اجازه می خواندم
دســت در دســتِ پنجره فولاد
داشتم شـــعرِ تازه می خواندم
چشـــم در چشـــمِ گنبدش بودم
داشت خورشید بر جهان میریخت
آسِــمان هم به گریــه می افتـاد
آسِــمان روی آسِــمان می ریخت
گوشه ای از حیاطِ خلوتِ صحن
پیـــرمـردی میـــانِ راز و نیـــاز
گریه در گریه زیرِ لب می گفت :
ما غریب ایم ای غریــب نـــواز
ما غریــب ایـــم ... کودکانـم را
بیمـــه کردم فقط به اسـمِ شـما
بعدِ یک حــادثه فَلَج شده است
پسـرِ کوچک ام " غلام رضا "
گوشـه گوشـه کنایه هـا گفتند :
هان چه شد معجزه کجاست خدا
چاره ی کار دســـتِ جرّاح است
پس چه شد بیمه ی امام رضا ؟
به همه گفته ام چه می دانیـد
رویِ این زخم ، التیام رضاست
اشک ، سرمایه ی فقیران است
بیمه ی ما فقط امـام رضاست
اشک هایم ندیده اند هنـــوز
آشنایـی شکیــب تـــر از تـــو
چه غروبی غریـب تر از مـــن
چه طلوعی طبیـب تر از تـــو
آمـــدم بــاز هم امـام رضـــا
چاره ی حلِّ مشکلم باشـــی
کاش می شد که ضامنِ آهو
ضـامنِ آهـــوی دلـم باشـــی
سینـــه ام را جَلا بـده آقـــا
درد دارم ، دوا بــــده آقـــا
سمتِ باب الجـواد آمده ام
پـــسـرم را شِفــا بـده آقـــا
ناگهان آسمان به هم پیچـید
باد و باران به هم امان دادند
نـور در نـور شد حیاطِ حَـرَم
رویِ گلدسـته ها اذان دادند
معـــجـــزه اتّفــاق افــتـاد و
باز هم قـــدرتِ امـام رضـــا
لحظه ای بعد ویلچــر بود و
پسری که بلنـــد شـد از جــا
آسِـمان اشـــکِ شوق بارید و
در و دیـوار یا رضـــا گـــفتند
ابـرها هم به سجــده افتادند
قطره قطره رضا رضـا گفتند
خواب هم ناگهان پرید از خواب
و من از سرنوشـت رانـده شدم
مثلِ هردفعه رأسِ ساعتِ هشت
باز هـم از بهشـــت رانـده شدم
باز هم لایــقت نبـــودم و این
ســیـــنــه ام را به درد آورده
ولی آقا نشانه ی خوبی ست
مـــادرم " شُــله زرد " آورده
نـــذر دارد برایتان هر سـال
روزِ میــلادتـــان دعـــا دارد
زعفرانـی به رنگِ راز و نیاز
بینِ هر کاسه یک رضا دارد
نـــذر کرده مرا به اسمِ شـما
که فقط شاعـرِ شـما باشـــم
گفتــه از راه دور هم گاهـی
می شود زائــرِ شـما باشـــم
پس من امروز زائرت هستم
ای برایـم عزیـز تر از جـــان
السّلامُ علیـک حضرتِ عشق
" السّلامُ علیـک یا سلطان "
#ابراهیم_زمانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#شهادت
#مناجات
#غزل
سلام فلسفۀ چشمهای بارانی!
سلام آبروی سجدههای طولانی!...
چگونه وصف کند غصۀ تو را دعبل؟
چگونه رسم کند چهرۀ تو را مانی؟
تو را هر آینه تصویر کردهام، نظمی
چه نسبتیست میان تو با پریشانی؟
چقدر بر سر بازارها قدم زدهای
که یک معامله سر گیرد از مسلمانی
چقدر موقع قحطی صدا زدیم تو را
و یادی از تو نکردیم در فراوانی
قرار بود بسازیم خانۀ دل را
چقدر ساخته شد خانههای اعیانی!
چه عهدها که پس از هر دعای عهد، شکست
چه ندبهها که نشد موجب پشیمانی
چه گریهها که نکردیم با امین الله
میان صحن تو در یک هوای بارانی
اضافه شد به غم تو چقدر سال به سال
و ما چقدر گرفتیم بیتو مهمانی
چقدر در پی ما گشتهای چراغ به دست
میان همهمۀ کوچۀ چراغانی
خودت بیا بنشین و بخوان و اشک بریز
خودت خطیب، خودت مستمع، خودت بانی
بخوان که روضه از آن حنجره شنیدنی است
به لهجۀ عربی، با زبان قرآنی...
بگو چگونه به هنگام آب نوشیدن
همیشه میرسی از تشنگی به حیرانی
فدای سرخی چشم سیاه تو که هنوز
درون گودی مقتل نماز میخوانی...
#محمد_حسین_ملکیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مناجات
#غزل
حسن(ع) شدی که گدا فکر آب و نان نکند
به غیر رو نزند...غصه را عیان نکند
حسن(ع) شدی که بدانند خیلِ گمراهان
خدا به عشقِ دعایت عذابشان نکند
کلام نافذ تو، تا که هست؛ این دل من-
-هوای محفلِ عشاق و عارفان نکند
محبتَت پر از اعجاز و مرد شامی را
کسی به جز تو مسلمانِ مهربان نکند
مدام از کرمت میرسد برایش خیر
هر آنکه تکیه به احسانِ این و آن نکند
جزامیان و فقیرانِ دست-خالی را
کسی به جز تو سرِ سفره میهمان نکند
غریب و خسته و بی سرپناه خواهد ماند
کسی که خانهٔ امنِ تو را نشان نکند!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مناجات
#غزل
کنج دنجی در هیاهوی جهان داریم ما
تا میان سینه از مهرت نشان داریم ما
خانه ی ویران دل با مهر تو قیمت گرفت
در خراب آبادمان، گنج نهان داریم ما
ما نمک پرورده ی خوان کریم عالمیم
شامل لطفیم اگر در سفره نان داریم ما
خاک سرد مرده ایم و تشنه ی یک جرعه نور
دست بر دامان لطف آسمان داریم ما
ما کبوترهای قبر خاکی صحن تواییم
کنج ایوان خیالی آشیان داریم ما
تا گذر کرد از مزارت باد صحرا، گریه کرد
چون نسیم از داغ تو اشک روان داریم ما
از غم تشییع سرخت، ذره ذره سوختیم
تا ابد درسینه مان، داغ گران داریم ما
واژه حیران مانده بین مدح و اشک مرثیه
در بهار شوق، اندوه خزان داریم ما
#سمیه_مومنی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مناجات
#غزل
دوباره دست به سینه، از آن دری که ندارد
سلام من به ضریح مطهری که ندارد...
بقیع و جمعیت زائران و حال و هوایش...
و برق گنبد و رقص کبوتری که ندارد!
خیال می کنم از صحن جامع حسنی اش
رسیده ام وسط صحن کوثری که ندارد
سرم به سنگ تو خورده که سر به راه تو هستم!
ببین زمین حرم را چه مرمری که ندارد
دوباره مثل همیشه پر است کاسه ی شعرم
کریم غیر کرم کار دیگری که ندارد...
برادر آمده از کربلا...چگونه ببوسد؟!
شما ضریح نداری و او سری که ندارد...
#حسین_شهریاری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مناجات
#غزل
هزار شکر که زهرا خرید ما را باز
که جمعِ ما همه در جنس دَرهَمِ حسن است
بد است پیشِ کریمان که بیش و کم خواهیم
که کار و بارِ دو عالم از عالم حسن است
قسم به گریه کنانش که زود میبینیم
قرارِ ما همه صحنِ معظمِ حسن است
چه غم که قفل زیاد است از قضا و قَدَر
کلیدِ رفعِ بلا ذکرِ اعظمِ حسن است
چقدر فاطمه میخواهدش کسی را که
کنارِ داغِ حسینش غمش غمِ حسن است
فقط نه مرحم انبوهِ زخمهای حسین
که اشکِ چشمِ عزادار مرحم حسن است
همینکه روضهی "لایومک" را حسن فرمود
دمیدهاند شروعِ عزا دَمِ حسن است
نه اینکه اول ماه صفر نه آخر آن
محرم و صفر ما، مُحَرَمِ حسن است
فقط نه کوچه و دیوار و آتش و سم بود
تمامِ کرببلا مقتلِ غمِ حسن است
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلوات_الله_علیه
#حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها
#مناجات
#غزل
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
گویا که وقت رفتن بابا رسیده است
حق داری از غمش به سرو سینه می زنی
چون مثل او کسی به دو عالم ندیده است
در روز آخرش چه شده این چنین نبی
جز اهل بیت تو زهمه دل بریده است
بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند
اشکش بر ای هر دو زغم ها چکیده است
برگو که مرتضی چه شنیده کنار او
رنگش چنین زطرح مسائل پریده است
اینجا همه برای شما گریه می کنند
چون از سقیفه بوی جسارت وزیده است
این روزها به پشت در خانه ات مرو
گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است
جان حسین و جان حسن جان مرتضی
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
#کمال_مومنی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#مدح
#مناجات
#شهادت
مانده ام مثل کجا می شود ایران بی تو
یا چه ویران کده ای بود خراسان بی تو
مردم ما به کسی غیر تو حاجت نبرند
نزد این طایفه هیچ اند کریمان بی تو
در حرم لذت مهمان شدنت را دیدیم
چه غریب است رضا، معنی احسان بی تو
حرف دیروزم و امروزم و فردای من است
کاش هرگز نرسد عمر به پایان بی تو
ما رضا جان، همه از نام تو جان می گیریم
مُردگانیم همه حضرت سلطان بی تو
رعیت راضیِ از نوکری سلطانیم
حرفی از خویش ندارند غلامان بی تو
آمدی و حرمت جان به مسلمانی داد
شیعه کی می شده این قوم به قرآن بی تو؟
به خداوند و رسولش قسم ای قبله ی عشق
هیچ کس پیش خدا نیست مسلمان بی تو
باغ فردوس به چشمان حرم دیده ی ما
هست چون پنجره ای رو به بیابان بی تو
مثل سلمانی عاشق به تو ایمان دارم
نگذرد برزخم ای کاش که یک آن بی تو
#حسن_کردی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#پنجم_ربیع_الاول
#مناجات
#غزل
چگونه پلک ترت میل خواب داشته باشد؟
اگر برادر تو درد آب داشته باشد
تو خواهری و برای گلوی نازک اصغر
طبیعی است دلت اضطراب داشته باشد
خدا کند که از این لشگر خبیث، اقلّاً
یکی بیاید و قصد ثواب داشته باشد
خدا کند پدرت وقت باز گشت به خیمه
رباب را که ببیند جواب داشته باشد
حسین «شیعتی» از حلق پاره گفت به گوشت
که شعر روضه، مضامین ناب داشته باشد
هزار مرتبه راضی به مرگ میشوی، آری
اگر پدر، سرِ از خون خضاب داشته باشد
اجازه میدهی از شام چند جمله بگویم؟
به شرط اینکه مصیبت حجاب داشته باشد
چگونه هضم کنم؟ ای وقار محض، سکینه
که دستهای تو ردّ طناب داشته باشد
چگونه هضم کنم که یزید، چوب به یک دست
به دست دیگر خود هم شراب داشته باشد
نخواستی که بفهمد کسی، چرا که کشیدی
چه قدر میشود این غم عذاب داشته باشد!
اراده کرد خداوند بعد رفتن اصغر
تو را به خانه کنارش، رباب داشته باشد
تصوّرش به خدا غیرممکن است برایم
که شصت سال، دلی پیچ و تاب داشته باشد
تو هم شبیه ربابی، به سایه کار نداری
پس از حسین و علی اصغرش قرار نداری
#محمد_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#پنجم_ربیع_الاول
#مناجات
#غزل
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهرهاش ز عصمت و عفت نقاب بود
پیوسته داشت جلوه در او صبر فاطمه
آیینۀ تمامنمای رباب بود
نامش که بود آمنه مادر سکینه خواند
کآرام بخش جان و دل مام و باب بود...
این دختر حسین به میدان کربلا
با دختر بزرگ علی همرکاب بود
در کربلا حماسۀ اشک و پیام داشت
گلواژۀ قیام و گل انقلاب بود...
لبهای خشک و تشنۀ او را به هر سوال
یک مدّ آه، فاصله، وقت جواب بود...
در یاد، داشت آن شب و روزی که از عطش
طوفان خیمه زمزمۀ آب آب بود...
در یاد ،داشت آن که رخ شیرخواره را
آهسته بوسه میزد و او گرم خواب بود
در یاد داشت آن که به مقتل دوید و دید
خورشید پاره پاره به روی تراب بود
آن ناز پروریدۀ دامان افتخار
کی جای او خرابهٔ شام خراب بود
در آفتابِ گرمِ بیابانِ راه شام
سرهای روی نیزه سرش را سحاب بود
#سید_رضا_مؤید
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#مناجات
#شهادت
#غزل
"خستهام از راه، میپرسم خدایا پس کجاست؟
شهر... آن شهری که میگویند: «سُرَّمَن رَءا»ست
تابلوهای کنار جاده میگویند نیست
چند فرسخ بیشتر از راه ما، تا راه راست...
رو به رویم ناگهان درهای بازِ خانهات
بر لبم نام کریمی، چون امامِ مجتباست
احتمال ریزش یکریز باران قطعی است
در دلم اندوه عصر جمعههای کربلاست
آسمان یک کاشی از محراب تو، دریا فقط
گوشهٔ سجادهات در نیمهشبهای دعاست
از کراماتت چه باید گفت وقتی با تو است
آنچه یک حرفش فقط با آصف بن برخیاست
از کبوترهای شهرم نامهای آوردهام
حالشان خوب است اما روحشان اینجا رهاست
راستی! حال کبوترهای بامت خوب شد؟
در صدای من طنین انفجار گریههاست
سکّهها جاریست از چشمانم اما باز هم
دستهایم رو به سویت کاسههای سامراست"
#اعظم_سعادتمند
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#مناجات
#شهادت
#قصیده
وقتی رسد ز میکده بار طعام ما
کم مانده عطر باده بگیرد کلام ما
عکس تو در پیاله ی ما نقش بسته است
ساقی نگیر خرده به شُرب مدام ما
از دست تو رسید شراب طهورمان
باقی ست جای دست تو بر روی جام ما
جز تو کسی به حاجت ما اعتنا نکرد
جز تو کسی نداد جواب سلام ما
مست توییم در همه ی طول زندگی
هستی تو حسن مطلع و حسن ختام ما
پیداست رد پای تو حتی میان شعر
نامت چه خوش نشسته در ابیات خام ما
سامان دهد مگر قلم خواجه باز هم
بر شعر نوسروده، ولی ناتمام ما
"هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما"
این شعرها به اذن خدا حرف می زنند
آری هنوز قافیه ها حرف می زنند
سرداب سامرای تو بیت الحرام ما
هر بوسه بر ضریح تو شد استلام ما
ما نذر کرده ایم که قربانی ات شویم
آقا بگو که سر ببرند از کدام ما ؟
یک شب اگر بدون ولایت سحر کنیم
شیری که خورده ایم ز مادر، حرام ما
مهرت به غیر شیعه نصیب کسی نشد
این عشق را سند زده زهرا به نام ما
جز خانه ی کریم که جایی نداشتیم
پر شد همیشه خانه ات از ازدحام ما
از برکت نگاه تو ما رزق می خوریم
ذکر حسن حسن نمک هر طعام ما
در خاک کوی تو اثر از کامیابی است
از تربتت به کام و، دو عالم به کام ما
بد دردی است هجر حرم؛ مرهمی بده
در دست توست نسخه ای از التیام ما
وقت طواف مرقد شش گوشه ات رسد
یکباره عطر کرببلا بر مشام ما
اقبال مان بلند، که هستیم خادمت
حسرت برند حور و ملک بر مقام ما
از حرمت تو روز جزا حفظ می شود
در پیش دیدگان همه احترام ما
از حب قیمتیِ تو قیمت گرفته ایم
با نوکری تو همه عزت گرفته گرفته ایم
#علیرضا_خاکساری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#مناجات
#شهادت
ای ز چشم همگان ریخته اشک بصرت
حسنی و چو حسن خون شده عمری جگرت
همچو اجداد غریبت همهی عمر غریب
به جوانی شده مسموم چو جد و پدرت
در پی ماه صفر معتمد از زهر جفا
کرد با عم گرامیت حسن همسفرت
بسکه در جامعه مظلوم و غریب و تنهاست
نیست ممکن که عزا بر تو بگیرد پسرت
چشم بگشا به سوی خانهی در بسته خویش
که عزادار شده همسر نیکو سیرَت
سالها تحتنظر بودی و بودی در حبس
کس ندانست و نداند که چه آمد به سرت
چشم حقبین تو شد بسته و میبینی باز
همه جا غربت مهدی است به پیشِ نظرت
سالها شمع صفت سوختی و آب شدی
نه فقط زهر جفا زد به دل و جان شررت
سالها بود که با یاد لب خشک حسین...
خون دل بود روان روز و شب از چشم ترت
میثم از خواجگی هر دو جهان دست کشد
بشماریش اگر جزء گدایان درت
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مناجات
#مدح
#فاطمیه
#غزل
بچه ها را دور هم عشق به مادر جمع کرد
تک تک ما را خود زهرای اطهر جمع کرد
فاطمه به شیعیان درس ولایت داده است
شیعه را عشق به حیدر پای منبر جمع کرد
بی گمان از برکت این سفره غافل بوده است
هرکه رزق خویش را از راه دیگر جمع کرد
هرکسی که درهمی را خرج آل الله کرد
شک ندارم بعد از آن چندین برابر جمع کرد
روضه خوان مادر سادات امام مجتباست
گریه کن ها را خودش در روضه ها سرجمع کرد
فاطمه یعنی به تنهایی سپاه مرتضی
در مقابل نیز شیطان چند لشگر جمع کرد
از پرستویی که بین کوچه بر دیوار خورد
آخرش یک مشت پر بچه کبوتر جمع کرد
با نفس هایش تمام خانه عطراگین که شد
لاله هارا فضه از دامان بستر جمع کرد
تا نگه دارد برای مرهم بازوی خود
اشک چشم همسری را دست همسر جمع کرد
درد دل میکرد هرشب که حلالم کن علی
سفره ی دل را دگر در روز آخر جمع کرد
دست سنگینی که روی گونه ی خورشید خورد
در غروب کربلا خلخال و معجر جمع کرد
#علیرضا_خاکساری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مدح
#مناجات
#غزل
در راه عشق باید آماده ی بلا بود
آغوش خار ، مزدِ طفل برهنه پا بود
دندان به کارِ یکی از صد گره نیامد
در کوی نیکنامان ، گریه گره گشا بود
انگار در زدن را از سائلان گرفتند
در را زدن تمام سرمایهی گدا بود
ای آخرت ! وفا کن ، با ما شکسته دل ها
با ما شکسته دلها دنیا که بی وفا بود
یک عمر آه و نفرین ، از این و آن شنیدم
تنها به جرم اینکه نفرین من دعا بود
دیشب برای مردم تا صبح گریه کردم
ای کاش یک نفر هم دیشب به فکر ما بود
من هیچ شکوه ای از بیگانگان ندارم
آنکه به حال و روزم خندید آشنا بود
تا قبر بردنم را همسایه هم نفهمید
از بسکه مردن من، چون شمع ، بی صدا بود
در هر گذر من و دل از خوبی تو گفتیم
گر شهر عاشقت شد ، تقصیر ما دو تا بود
از بسکه قطره قطره بر پای تو چکیدم
تابوت من سبک تر حتی ز بوریا بود
**
ای دست ! روی خورشید من نشستی اما
آنچه سیاه کردی روز سفید ما بود
ای کاش می شکستند این دست دیگرم را
اما به جای این دست آن دست بسته وا بود
امروز را نبینید ، این بی حیا لگد زد
دیروز پشت این در جمعیت گدا بود
ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد
وقتی سرم به در خورد ، فضه ! علی کجا بود ؟!!
با کفش های خاکی در خانه ام قدم زد
آن خانه ای که فرشش تنها جهاز ما بود
رفتم برای مردم حجت تمام کردم :
آن را که می کشیدید او حجت خدا بود
آن شیر را که دیدم قلبم به درد آمد
حیدر برهنه سر بود ، حیدر برهنه پا بود
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
#مناجات
#غزل
دیگر مهارِ بغضِ جانکاه؛ کارِ من نیست
ماندن میانِ طوفانِ آه؛ کارِ من نیست
در چاهِ نفْس درگیر با ظلمتم شب و روز
دیگر نفس کشیدن در چاه؛ کارِ من نیست
یک عمر از رفیقِ ناباب ضربه خوردم
دیگر رفاقتِ با گمراه؛ کارِ من نیست
از توبه گفته ام به، هر عاصیِ پشیمان
تفسیرِ آیهٔ یأس...که راهکارِ من نیست
با هر إلهي العفو چون رویِ خوش نشان داد
پس ناامیدی از این درگاه؛ کارِ من نیست
دل کندن از بهشتی که وعده داده شاید...
دل کندن از خدایِ دلخواه؛ کارِ من نیست
*
شمر(لع) آمد و به هم ریخت با گریه حالِ شعرم
توصیفِ وضعِ گودال؛ والله کارِ من نیست
خنجر کشید و میگفت استادِ قتلِ صبرم
کُشتن که در زمانِ کوتاه؛ کارِ من نیست
آقایِ ما عطش داشت! شمشیر خورد و شرحِ
بارانِ نیزه هایِ ناگاه؛ کارِ من نیست!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مناجات
#غزل
بیچاره ام بسیار؛ یازهرا(س) أغیثیني
از دستِ روزگار؛ یازهرا(س) أغیثیني
برگشته ام با توبه مثلِ آدم و حوّا
ای رمزِ استغفار؛ یازهرا(س) أغیثیني
شرمنده ام از اینکه فاطمیه می آیم
هر بار عصیانکار...یازهرا(س) أغیثیني
ذکرِ توسّل بر تو مرهم داده بر دردم
گفتم هزاران بار: یازهرا(س) أغیثیني
این "دو عبارت" رویِ دربِ خانه ام حک شد
"ألجّار ثُمّ الدّار"، "یازهرا(س) أغیثیني"
حاجتروا شد بی برو برگرد هر کس گفت:
در سجده با اصرار؛ یازهرا(س) أغیثیني
لبریز کن اشک مرا بسیار! حالا که
داغت شده سرشار...یازهرا(س) أغیثیني
لعنت به شورایی که در آن حق، به غارت رفت
آماده شد آزار... یازهرا(س) أغیثیني
هر کوچه در خود داشت چندین منکرِ حیدر
شهری پُر از مکّار؛ یازهرا(س) أغیثیني
آشوبم و ای وای... با خشم و تشر آمد
ابلیس پایِ کار؛ یازهرا(س) أغیثیني
از هیزمی که داشت فکر آتش افروزی
از قوم ِ لاکردار؛ یازهرا(س) أغیثیني
همراهِ "در" شد شعله ور! آهی کشید و شد-
ذکرِ لبِ دیوار؛ یازهرا(س) أغیثیني
وارد نمیشد بیهوا هرگز به پهلویَت
میگفت اگر مسمار: یازهرا(س) أغیثیني
جانِ حسن(ع) "عجّل وفاتي" را نگو دیگر
ای مادرِ بیمار؛ یازهرا(س) أغیثیني
زل میزنم با گریه بر تابوت...میگویم-
با حیدرِ کرّار: یازهرا(س) أغیثیني
جانش به لب آمد علی(ع) هنگام ِ غسلِ تو
غم از دلش بردار؛ یازهرا(س) أغیثیني!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات
#شب_جمعه
#غزل
بوی عصیان می دهد گرچه جسارت های من
تو کرامت می کنی وقت سماجت های من
باز هم شرمنده ام از اینهمه بار گناه
باز هم می بخشی ام قبل از ندامت های من
هیچکس گوشش به حرفم نیست جز تو ای رفیق
می نشینی نیمه شب ها پای صحبت های من
بچه ی لجبازم اما دوستم داری خدا
خاک می ریزی خودت روی لجاجت های من
آنقدر تو آبرویم را خریدی پیش خلق
که کسی اصلاً نزد حرف از فضاحت های من
تا گره بر کار من افتاد، کارم شد درست
هست محتاج کمی انگور، حاجت های من
حال ما بیچاره ها با یاعلی خوش میشود
شوق ایوان نجف دارد زیارت های من
ذکر تسبیح شب جمعه حسین است و حرم
قیمتی تر میشود با او عبادت های من
با لب خشکیده در مقتل صدا می زد حسین ....
زیر و رو شد با نوک چکمه قرائت های من
گفت مادر جان بمیرم زخم پهلو بدتر است ...
از هزار و نهصد و اندی جراحت های من
اولین بار است می دزدم نگاهم را ز تو!
فکر آن پیراهنی یا این خجالت های من؟
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#مناجات
#ترکیب_بند
خدا کند که مرا پشت در قبول کنند
کنار خانه نشستم مگر قبول کنند
امید میرود این خانوادههای کریم
مرا بدون کمی دردسر قبول کنند
بنا شدهاست سرم نذری کسی باشد
چه خوب میشود امّا اگر قبول کنند...
فقط به دادن جانی نمیشوم راضی
تلاش میکنم این بار؛ سر قبول کنند
به نوکری کمم راضیام ولی بد نیست
از این بعد مرا بیشتر قبول کنند
اگر قبول کنند اعتبار میگیرم
تمام نوکریام را به کار میگیرم
کدام لطف مرا مبتلای فاطمه کرد؟
کدام فیض مرا آشنای فاطمه کرد
سیاه بودم و بی اعتبار، کار که بود...
مرا غلام سیاه سرای فاطمه کرد
قرار بود خدا قیمت مرا بدهد
به این بهانه مرا خاک پای فاطمه کرد
اراده کرد مرا نزد حق عزیز کند
مرا گدای گدای گدای فاطمه کرد
چه خوب شد دل ما را به دست غیر نداد
چه خوب شد دل ما را برای فاطمه کرد
نوشته اند تو هم مصطفای من باشی
بزرگْ بانوی شهر خدای من باشی
نمیشود گرهای باشد و تو وا نکنی
فقیر باشد و یکبار اعتنا نکنی
گرسنه هستی و در میزنند ـ مسکین است...
گمان نمیکنم این بار هم عطا نکنی
مرا بس است که همسایهی شما شدهام
نمیشود که تو همسایه را دعا نکنی
هزار لشگر اگر دشمن علی باشد
اگر سرت برود ترک مرتضی نکنی
قسم به مهر تو در کار خویش میمانند
اگر که گوشهی چشمی به انبیا نکنی
هدایت همه بر زُهرویّت زهراست
محبّت تو نجات همه پیمبرهاست
بدون عطر خوش یاس تو بهاری نیست
بدون محور خورشیدیات مداری نیست
به خانهداری ات این بیت وحی محتاج است
وگرنه شأن بلند تو خانهداری نیست
تو پشت گرمی پیغمبر مباهله ای
شکست دادن این قوم با تو کاری نیست
اگر کریمه تو هستی، دگر فقیری نیست
اگر تو بانوی رزقی، دگر نداری نیست
مباد صبح قیامت شفاعتم نکنی
به غیر عاطفه از مادر انتظاری نیست
بزرگْ بانوی محشر بگیر دست مرا
به روز واقعه مادر بگیر دست مرا
تو خانه دار علی هستی و پریِّ علی
تویی کمال عروج کبوتری علی
نشان دهندهی بالایی تکامل توست
همین روایت با تو برابری علی
علی به همسریات باید افتخار کند
و یا تو فخر بورزی به همسری علی؟
هزار سال دگر هم نمیبریم از یاد
حماسهای که تو دادی به حیدری علی
قسم به حرمت تو، مثل تو نمی خواهیم
حکومتی که نباشد به رهبری علی
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#مناجات
#پنجاره
بهانه است ولی خب برای من کافی است
همین که شعر مرا می بری به کنگره ها
همین که در دکور خانه ام دو تا تندیس
اضافه می شود و می روی به خاطره ها
یکی دو تا غزل خوب ،، می شوی گاهی
فقط بمان و نیا تا تو را اضافه کنم
به انتظار مدرنی که شعر خواهد شد
مهم ، حضور تو در روزنامه ی شهر است
چقدر سوژه برایم می آوری با خود
حوادث یمن و جنگ شام هم بد نیست...
فقط اجازه بده وضعمان همین باشد
زمین خسته سر از آسمان درآورده است
چه عیب دارد اگر این رعیت خوشبخت
کنار نام تو از جنگ ، نان درآورده است
چه ساده در عوض آب ، نفت نوشیدیم
فقط بمان و نیا ، قول می دهم این شهر
برای نیمه ی شعبان شلوغ تر بشود
ظهور را به علائم چه احتیاجی بود
نیا که شادی ما پر فروغ تر بشود
چقدر روی بَنرها شکیل و خوش اسمی!!!
خودت بگو ؛ تو اگر آمدی به خانه ی ما
چگونه حوصله ی شهر ، با تو سر نرود ؟!!
دلت چگونه می آید بیایی و مِن بعد
به جمکران تو این قوم رهگذر نرود
نیا ، سه شنبه برایت نماز خواهم خواند
چه فکر می کنی ای انتظار ناپایان
جدایی من و تو ماجرای یک شبه نیست
هزار سال پیاپی گذشت و دلخونی
هنوز کوچه ی ما آنچنان محجّبه نیست
گناه روسری ما به گردن باد است...
برای آنکه بیایی نیاز مبرم بود
که مرد و زن همه با هم کنار هم باشیم
همین که نام خیابانمان ولیعصر است
اجازه داد که در اختیار هم باشیم
اذان رسید و به دجّال اقتدا کردیم
نوشته اند که هر چیز جای خود خوب است
مهم نبود که حتی به قهقرا بروم
نوشته اند که از جمعه استفاده کنم
کنار مهدیه گاهی به سینما بروم
جهان به خنده ی (بَت مَن) علاقمندم کرد
اراده کن که بیایی ولی تامل کن!
که رودها همه پابست ماهیان تواند
به غیر سیصدو چندین نفر که برگشتند
تمام مردم دنیا سپاهیان تواند
نیا که عطسه ی دنیا به صبر فرمان داد
#محسن_ناصحی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem