#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#اشعار_محرم
#غزل
ناگهان بازوی آب آور تو می ریزد
مشک می ریزد و چشم تَر تو می ریزد
مژه های تو خودش لشکری از طوفان است
تیر را چون بکشم لشکر تو می ریزد
دیدم از دور که با نیزه بلندت کردند
بی سبب نیست که بال و پر تو می ریزد
گیرم امروز ببندم به سرت پارچه ای
صبح فردا روی نیزه سر تو می ریزد
بهترین کار تو این است که دستت نزنم
دست من گر بخورد پیکر تو می ریزد
شده اندازۀ قاسم بدنت از بس که
قد و بالای تو دور و بر تو می ریزد
مادرم مادر تو، مادر تو مادر من
گریۀ مادر من، مادر تو می ریزد
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#عاشورا
#گودال
#اسارت
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد
دگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک
دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد
پس از بی مهری دریا، قسی القلب شد آتش
به جان دودمان رحمه للعالمین افتاد
خدایا هیچ زخمی بدتر از دلواپسیها نیست
که چشمش سوی خیمه لحظههای واپسین افتاد
شکستن با غلاف تیغ را سر بسته میگویم
زبانم لال النگوی زنان از آستین افتاد
برای من نگه دار و بیاور زخمهایت را
اگر خواهر مسیرت سوی من در اربعین افتاد
نفهمیدند طاها را، نفهمیدند یاسین را
به چوب خیزران دندانهای از حرف سین افتاد
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#عاشورا
#گودال
#مناجات
#غزل
آن تندباد تیر، بگو با تنت چه کرد؟
با قلبِ مثل آینهی روشنت، چه کرد؟
وقتی که عرش را به تلاطم کشیده است،
با ما، ببین که روضهی افتادنت چه کرد!؟
میگفت روضهخوان: که تنت غرق تیر بود
هر تیر، واژگون که شدی، با تنت چه کرد؟
افتادی و سه ساله خبر دارد و خدا
بر خاک، سنگ، با رخِ بیجوشنت چه کرد
انداخت این سه شعبه تو را، باغبان! ببین
با حلق نازکِ گل در گلشنت، چه کرد !
جان داد خواهرت، به خدا! تا که دید، شمر
با چکمه، در کشاکشِ جان دادنت چه کرد !
ای بوسهگاه مادر دریا، گلوی تو!
آن تیغ کُند، با رگ و با گردنت چه کرد
از حال رفت و بیرمق افتاد روضهخوان
دیگر نگفت از اینکه پس از کشتنت چه کرد
یا ایها العزیز! پس انگشترت کجاست؟
آن گله گرگ، با تن و پیراهنت چه کرد؟
لرزید آسمان، چو دویدند اسبها
بر سینه زد رسول، مگر دشمنت چه کرد؟
#قاسم_صرافان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#عاشورا
#مثنوی
امشب سپاه حق و باطل صف کشیدند
یک دسته حق، یک دسته باطل برگزیدند
در انتظار صبح فردا می خروشند
یک دسته جان، یک دسته جانان می فروشند
یک دسته راه نار را در پیش دارند
یک دسته عشق یار را با خویش دارند
امشب حسینیون نمی گنجند در پوست
فردا بود معراجشان از دوست تا دوست
امشب بلا جویان عاشق در نمازند
فردا به نوک نیزه سرها سر فرازند
امشب دهد آل علی را پاس، عباس
فردا کنند اهل حرم عباس، عباس
امشب عدو دارد هراس از خشم عباس
فردا به میدان خون رود از چشم عباس
امشب شود از شرمِ سقا آب، دریا
فردا شود از اشک او سیراب، دریا
امشب شود وقف ولایت هستِ عباس
فردا جدا گردد ز پیکر دست عباس
امشب به جای آب، سقا اشک دارد
فردا نه دست و نه عَلَم نه مشک دارد
امشب شب است و نغمة قرآن اکبر
فردا عطش بازی کند با جان اکبر
امشب علی دور پدر گردد هماره
فردا بود زخمش به پیکر بی شماره
امشب فلک بازی کند با جان لیلا
فردا شود نقش زمین قرآن لیلا
امشب علی اصغر کند شب زنده داری
فردا شود خونش ز حلق تشنه جاری
امشب سکینه چون کبوتر می زند بال
فردا زیارت نامه می خواند به گودال
امشب شب است و زینب و اشک شبانه
فردا بگیرد اجر خود از تازیانه
امشب چو گل زینب گریبان را دریده
فردا شود زوارِ رگ های بریده
امشب سرشک از چشم پیغمبر روان است
فردا سر فرزند زهرا بر سنان است
امشب حسین است و شب و چشم تر او
فردا زند فواره خون از حنجر او
ای کاش امشب آسمان از ره بماند
مه جای نور از دیده با ما خون فشاند
ای کاش خورشید از افق بیرون نیاید
تا جانب گودال شمر دون نیاید
ای کاش عمر آسمان پایان پذیرد
تا خیمه های فاطمه آتش نگیرد
ای اسب ها خون جای اشک از دیده بارید
فردا مبادا روی قرآن پا گذارید
ای سنگ دشمن نشکنی آیینه اش را
ای نیزه نشکافی به مقتل سینه اش را
ای اشک امشب مونس چشم ترش باش
ای فاطمه فردا تو بالای سرش باش
ای جان عالم بال زن از تن برون شو
ای چشم "میثم" گریه کن دریای خون شو
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اشعار_محرم
#عاشورا
#غزل
سایه ات بر سر من هست ولی فردا نه!
احترام پر من هست ولی فردا نه
مشک خالی ست ولی شکر که سقا داریم
دست اب آور من هست ولی فردا نه
چشم بد دور ز قد من و زنهای حرم
دور من اکبر من هست ولی فردا نه!
تاکنون پای غریبه به حرم وا نشده..
حُرمت محضر من هست ولی فردا نه
بقچه ی کهنه ما هست لباست هم هست
هدیه مادر من هست ولی فردا نه
بنشین خوب ببین چادر من را حالا
چادرم بر سر من هست ولی فردا نه
ترسم این است که تو دق بکنی از حرفم
به سرم معجر من هست ولی فردا نه
گوشواری که خودت داده ای الان دارم
محرمم! زیور من هست ولی فردا نه
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#گودال
#عاشورا
#غزل
کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش
مرده است احترام ... بماند بقیه اش
از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود
آن هم نشد حرام ... بماند بقیه اش
هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام ... بماند بقیه اش
شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام
شد سنگ ها تمام... بماند بقیه اش
گویا هنوز باور زینب نمی شود
بر سینه ی امام؟ ... بماند بقیه اش
پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته
در بین ازدحام... بماند بقیه اش
راحت شد از حسین همین که خیالشان
شد نوبت خیام....بماند بقیه اش
رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول
یافاطمه! سلام ... بماند بقیه اش
از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش
خون علی الدوام ... بماند بقیه اش
سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش
از پیکر امام ... بماند بقیه اش
بر خاک خفته ای و مرا میبرد عدو
من میروم به شام ...بماند بقیه اش
دلواپسم برای سرت روی نیزه ها
از سنگ پشت بام ...بماند بقیه اش
دلواپسی برای من و بهر دخترت
در مجلس حرام ...بماند بقیه اش
حالا قرار هست کجاها رود سرش
از کوفه تا به شام ... بماند بقیه اش
تنها اشاره ای کنم و رد شوم از آن
از روی پشت بام ... بماند بقیه اش
قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد
شعرم نشد تمام ... بماند بقیه اش
#محمد_رسولی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#گودال
#عاشورا
#چارپاره
يك نفر روى خاك ها بود و
صدنفر فكر غارت از اويند
چيست جرمش؟عليست بابايش
همه فكر غرامت از اويند
-
راويان گفته اند مولارا
با كف پاش پشت رو كرده
خنجر كند او نمى برّد
شمر را بى آبرو كرده
-
خواهرش هم رسيد درگودال
ديد اورا كه دست و پا مى زد
ديد ارباب نيمه جان بود و
مادرش را همش صدا مى زد
-
يك نفرگفت ذبح سر با من
بين لشكر دوباره دعوا بود
شمر و خولى حريص تر بودند
حرف آنها به هم بفرما بود
-
عده اى بر نگاه بى رمقش
مثل خولى بلند مى خندند
آن طرف تر هم عده اى نامرد
سر اعضاش شرط مى بندند
-
#آرمان_صائمى
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#اشعار_محرم
#عاشورا
#دوبیتی
کجایی که شبِ غم آخر اومد
ببین آهِ دوبیتی هم در اومد
دلت اونقدر خونِ که امشب
به داد حال و روزت مادر اومد
الهی دردِ آقا رو نبینیم
بمیریم و مداوا رو نبینیم
بگو با صبح عاشورا نیادش
دعایی کن که فردا رو نبینیم
الهی رویِ خاکی تو نبینم
تو روضه مویِ خاکی تو نبینم
شبیه مادرت از پا نیافتی
آقا پهلویِ خاکی تو نبینم
اگه از ذوالجناح با سر زمین خورد
اگه تو خیمهها دختر زمین خورد
همه تقصیرِ اون نامرده آقا
که آتیش زد در و مادر زمین خورد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اول_مجلسی
#اشعار_محرم
#مناجات
#غزل
سلام ای خاک پای زائرت از کیمیا بهتر
دوباره میهمانم کن کجا از کربلا بهتر
مرا تدبیر کن آنگونهای که دلبخواه توست
تویی که میشناسی بی گمان از من مرا بهتر
من و امید آغوشت، من و ترس جداماندن
کجا داریم در عالم، از این خوف و رجا بهتر
ندارد طفل جز آغوش مادر خانهی امنی
اگر آشفته شد دنیا، کجا از روضهها بهتر
اگر درمان نمیخواهم دلیلش لذت اشک است
وگرنه نیست در عالم ازین دارالشفا بهتر
بیا و تا ابد دست از سر ما بر ندار ای دوست
کجا پیدا کنم دیگر از این دام بلا بهتر
دعای شمر یا نفرین تو ؟ حر پاسخش را داد
حسینا هست نفرین تو از صدها دعا بهتر
اگر در کوفه بسیار ادعای دوستی کردند
عیار دوستان معلوم شد در کربلا بهتر
چراغ خیمه شد خاموش و تکلیف همه روشن
حبیب اما به غیرت گفت، از اینجا کجا بهتر
نخواهم رفت زیر بیرقی جز بیرقت ای شاه
نمیبینم من از تو در جهان فرمانروا بهتر
هزاران مرحبا عابس، هزاران مرحبا بر جون
جنون از مصلحت بهتر، عمل از ادعا بهتر
شریعت با محبت فرق دارد فرق بسیاری
وهب بود از هزاران شیعهی پر مدعا بهتر
تو که هل من معین گفتی علی اصغر تلظی کرد
به روی دست تو تفسیر شد قالو بلا بهتر
تو پیر از داغ اکبر بودی و اصغر خضاب آورد
در آئین تو آری میشود خون از حنا بهتر
خدا اینسان تو را میخواست زخمی، غرق خون، عریان
خدا از خود برای تو ندارد خونبها بهتر
تو را ای آیهی تطهیر، آنان با وضو کشتند
خدا دیگر چه باید مینوشت از إنما بهتر
نمیدانم چه کرد آن تیر، آخر با تو ای مظلوم
برای قلب تو آن زخم بدتر بود یا بهتر
دلت پیش حرم، اما سرت یک سو، تنت یک سو
تو را از تو سوا کردند ای از ماسوا بهتر
کسی حرف تو را نشنید در آشوب آن گودال
به تاریخ از فراز نی رسید اما صدا بهتر
در آن دیدار اول با دل راهب چها کردی
تو اصلاً کیستی ای از هزاران آشنا بهتر!
#مجید_تال
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#اول_مجلسی
#غزل
باید که فقط یوسف زهرا بپسندد
مارا چه نیازیست که دنیا بپسندد
قنبر شدن این است که هر لحظه بگویی
من راضی ام آنگونه که مولا بپسندد
مجنون دمی از سرزنش خلق نرنجید
دیوانه شد آنقدر که لیلا بپسندد
از قافله دوریم ولی کاش از آن دور
یک ثانیه برگردد و مارا بپسندد
یک عمر نشستیم که در باز کند؟؟ نه_
_یک بار بیاید به تماشا...بپسندد
ما دغدغه داریم که ارباب ببیند
ما دغدغه داریم که سقا بپسندد
نه فکر حسابیم نه دنبال ثوابیم
ما آمده ایم اُمّ ابیها بپسندد
بگذار بخندند به این زار زدن ها...
می ارزد اگر زینب کبری بپسندد
#مجید_تال
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
#اول_مجلسی
#اشعار_محرم
#غزل
ای که نامت حک شده بر لوحِ تقدیرم حسین(ع)
سرنوشتم را ببین! خیلی زمینگیرم حسین(ع)
بال و پرهایم شکسته، خسته ام از این قغس
سالیانی میشود از زندگی سیرم حسین(ع)
نفْس؛ این مکّارِ لاکِردار پاپیچم شده
راحتم کن از اسارت! بینِ زنجیرم حسین(ع)
دائماً باید-نباید! لحظه لحظه بازخواست...
با خودم بیش از همه والله درگیرم حسین(ع)
بینِ خوبانت خجالت میکشم از معصیت
روسیاهم! تیره و تار است تصویرم حسین(ع)
من همان کهنه گلیمَم که طلب کرده رفو
از قضا در دستِ تو افتاده تعمیرم حسین(ع)
خوب خواهم شد! ببین برگشته ام مانندِ حر
درس هایِ کربلایت داده تغییرم حسین(ع)
غیرِ هیئت؛ خوش نیامد به مَذاقم هیچ جا
هیچکس اینجا نخواهد کرد تحقیرم حسین(ع)
در میان روضه با هر قطره اشکم بارها
چشم پوشی کرده ای از جرم و تقصیرم حسین(ع)
از کراماتَت شنیدم؛ شد یقینم بیشتر
مطمنّم حاجتم را از تو میگیرم حسین(ع)
میزنی امضا شهادتنامه ام را عاقبت
من برایت غرقِ خون! یکروز میمیرم حسین(ع)!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#تاسوعا
#غزل
بادِ سرگردان خبر از های و هویم را نبر
پیش من یک لحظه نامی از عدویم را نبر
شمر(لع) دارد نسبتی با من؛ ولی بادِ صبا
سمتِ زینب(س) هرگز این راز مگویم را نبر
از غضب لبریز کرده این امان نامه مرا
اسمی از خشم ِ سپاهِ روبرویم را نبر
آمدم ای موج! جانِ من بگو طفلِ رباب(س)
میشود سیراب؟! شوقِ جستجویم را نبر
دوست دارم بازگردم خیمه با دستانِ پُر
ای کمان! ای تیر! با خود آرزویم را نبر
جانِ سقّا آب را محکم در آغوشت بگیر
مشکِ پاره!...با خجالت رنگ و رویَم را نبر
شرم دارم از ترک هایِ لبانِ کوچکش
لااقل پیش رقیه(س) آبرویم را نبر
آب را بر آب پاشیدم ولی سمت حسین(ع)...
تشنه جان دادم! پیامی از گلویم را نبر
علقمه!...هرگز برای مادرم ام البنین(س)-
لحظه ای حتی خبر از خونِ مویم را نبر!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem