#امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا
#گودال
#غزل
مقتل به فصل ذبح عظیم خدا رسید
راوی داستان به غروب منا رسید
پیچید بانگ هَل مِن مردی میان دشت
او یار خواست لشگر تیر از هوا رسید
افتاد بر زمین تن مجروح آفتاب
باد مخالف آمد و ابر بلا رسید
بازی تیر و نیزه و خنجر تمام شد
وقت هنرنمایی سنگ و عصا رسید
از تل زینبیه سرازیر شد زنی
آری رسید خواهرش اما کجا رسید
جایی که حنجری شده درگیر خنجری
جایی که جان او به لب تیغ ها رسید
جشن است! دور هلهله ها هم گذشت و حال
هنگام پایکوبی اسبان فرا رسید
برگشت ذوالجناح ولی شاه برنگشت
ساحل گریست، کشتی بی ناخدا رسید
#میلاد_حسنی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا
#گودال
#غزل
کشید فاطمه آه و نی از نوا افتاد
شراره ای به دل پاک انبیا افتاد
جلال حضرت صدیقه !گوشواره عرش!
میان کوچه ی گودال بی هوا افتاد
شهی که تکیه ی او تکیه گاه عرش خداست
به نیزه تکیه زد اما یکی دوجا افتاد
به بارگاه تنش غیر بوسه بار نداشت
به این حرم گذر نیزه و عصا افتاد
رواق سینه ی او جای چکمه هرگز نیست
شکوه عرش خدا زیر دست و پا افتاد
چه شد که خنجر کند جماعتی ناپاک
به جان آیه ی تطهیر و انما افتاد
اگر که تولیت زلف اوست با زهرا
چه شد که گیسوی او دست شمرها افتاد
هنوز مردم صحرا نشین عزادارند
سه روز روی زمین پیکرش چرا افتاد
چه کیمیای عجیبی که بعد دفن تنش
حریر هم به تمنای بوریا افتاد
#محسن_حنیفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا
#گودال
دیگر از روی تنم شمشیرها را برندار
نیزه ها را ،تیغ ها را،تیر ها را بر ندار
ریشه هاشان در دلی خون است میدانی خودت
از ستاره زخمم افزون است میدانی خودت
زخم ها آیات قرآنند تفسیرش منم
خواب گیسوها پریشان است تعبیرش منم
آی صحرا گرد طوفان دیده ی دریا شناس
ای پیمبر زاده ی دریا دل مولا شناس
نیست اینجا هیچ اقیانوس دردی مثل تو
هر چه میگردم در اینجا نیست مردی مثل تو
عشق یک دنیا پریشانی وحیرانی ست نیست؟
آنچه من میدانم وخود نیز میدانی ست نیست؟
بعد از این سیلاب عالم گیر کشتیبان تویی
ساحل آرامشی تو ، نوح این طوفان تویی
اشکها پیغمبران سوز آه کیستند
یوسف افتاده در اعماق چاه کیستند؟
غیر از آغوش تو در شام غریب دشتها
کودکان تشنه ی من در پناه کیستند
خواب مژگان تو را دیدم در این وادی بگو
این به خون غلتیدگان خیل سپاه کیستند
هر طرف یک آسمان بر خاکها افتاده است
این بنی افلاکیان خورشید وماه کیستند
رد پایت در مقاتل هست هر جا داغ هست
جای دستت بر سر هر غنچه ی این باغ هست
بعد من دیگر عصا دست کلیم زینب است
وقت «بسم الله الرحمن الرحیم» زینب است
گاه گاهی نغمه ای از نینوا خواهی شنید
صوت قرآن مرا از نیزه ها خواهی شنید
با تمام داغ هایت آشنایم میکنی
از حرم تا قتلگاه از بس صدایم میکنی
در سفر از کربلا تا شام تنها نیستی
میروی اما تو دور از چشم زهرا نیستی
مانده حالا از اذان آخرم در قتله گاه
اشهد ان علی اکبرم در قتله گاه
در مدینه داغهای بیکرانی داشتیم
«یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم»
بار غم را از دلم ای کوه بردار و برو
با خودت دشتی پر از اندوه بردارروبرو
گفت زینب بس که داغت را نظاره کرده ام
مثنوی مرثیه ها را چارپاره کرده ام
نیزه ها وتیغ ها وتیرها هم شاهدند
من کتاب زخم را بسیار از بر خوانده ام
تابشوراند خروش خطبه ام افلاک را
خطبه های حیدری را حیدری تر خوانده ام
تیر ها یک لحظه از چشم تو غافل نیستند
چشم در چشم تو میدوزند این سر نیزه ها
من خودم دیدم که در گودال مادر میدوید
دم به دم فریاد میزد،آی مادر نیزه ها
معجز شق القمر،اعجاز رد الشمس را
ماه وخورشید از تماشای سرت آموختند
گرد شمع پیکرت پروانه های این جهان
مثل فترس نوحه کردند وبرایت سوختند
آسمان هم سربلند از سربلندی های ماست
ما زمینگیر مصیبتهای طوفان نیستیم
داغم از سرهای بر نی نیست داغ این است این
اینکه میگویند ما اصلا مسلمان نیستیم
مادرم تصویر خونین تو را در این کویر
بارها وبارها خونین وعطشان دیده بود
رد چشمان تو را تا کهکشان دنبال کرد
از همان خونی که تا به آسمان پاشیده بود
پاره های پیکرت ترکیب بند دیگر یست
ای که در موی پریشانت کمند دیگریست
برلبان غرق خونت طعم قند دیگریست
در دل گودال عطر دلپسند دیگریست
قسمت این بود این کویر خشک بارانی شود
هر چه اسماعیل در صحراست قربانی شود
هر چه در بزم تن وشمشیر مهمانی خوش است
در خراب آباد چشمان تو ویرانی خوش است
در طواف کعبه ی معشوق عریانی خوش است
صوت قرآن در میان دیر نصرانی خوش است
بهتر آن باشد که سّر دلبران از این به بعد
گفته آید در حدیث دیگران از این به بعد
#احمد_علوی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال
#عاشورا
#چارپاره
نیمه جان بود و پشتِ مركبِ خود
بوسه ای سنگ ، بر جبینش زد
نوبت تیر ِحرمله شده بود
آه، از پشت زین زمینش زد
ناله ای میرسد به هركس كه
به تنش تیغ میكشد... نزنید
مادرش چنگ میزند به رخش
دخترش جیغ میشكد... نزنید
نوبت یك حرامزاده شد و
نوك سر نیزه اش به سینه نشست
وزن خود را به روی نیزه نهاد
آنقدر تكیه داد نیزه شكست
داس هایی بلند را میدید
بین دستِ جماعتی خوشحال
از سرِ شیب پیكری را ، وای
میكشیدند تا ته گودال
تبر و داس و دشنه و شمشیر
با تنی خُرد جور می آیند
تا بدوزند بر زمین ، از راه
نیزه های قطور می آیند
شمر دستش پُر است و با پایش
بدنش را به پشت میچرخاند
نیزه ای را حرامزاده زد و
نیزه را بین مشت میچرخاند
این وسط چندتا حرامزاده
بدنی ریز ریز میكردند
با لباسی كه از تنش كَندند
تیغشان را تمیز میكردند
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا
#گودال
#غزل
جگر خواهر او ریخت بهم بس کن شمر
گیسوان سر او ریخت بهم بس کن شمر
آمدی سر ببری تیز کن این خنجر را
از قفا حنجر او ریخت بهم بس کن شمر
بی حیا دست که داری به نوک چکمه چرا
گیسوی مادر او ریخت بهم بس کن شمر
این چه رسمی ست عرب نیزه خود میشکند
همه پیکر او ریخت بهم بس کن شمر
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#گودال
#عاشورا
#غزل
کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش
مرده است احترام ... بماند بقیه اش
از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود
آن هم نشد حرام ... بماند بقیه اش
هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام ... بماند بقیه اش
شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام
شد سنگ ها تمام... بماند بقیه اش
گویا هنوز باور زینب نمی شود
بر سینه ی امام؟ ... بماند بقیه اش
پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته
در بین ازدحام... بماند بقیه اش
راحت شد از حسین همین که خیالشان
شد نوبت خیام....بماند بقیه اش
رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول
یافاطمه! سلام ... بماند بقیه اش
از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش
خون علی الدوام ... بماند بقیه اش
سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش
از پیکر امام ... بماند بقیه اش
بر خاک خفته ای و مرا میبرد عدو
من میروم به شام ...بماند بقیه اش
دلواپسم برای سرت روی نیزه ها
از سنگ پشت بام ...بماند بقیه اش
دلواپسی برای من و بهر دخترت
در مجلس حرام ...بماند بقیه اش
حالا قرار هست کجاها رود سرش
از کوفه تا به شام ... بماند بقیه اش
تنها اشاره ای کنم و رد شوم از آن
از روی پشت بام ... بماند بقیه اش
قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد
شعرم نشد تمام ... بماند بقیه اش
#محمد_رسولی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا
#گودال
#غزل
تیر از بس که خورده بود حسین
بر تنش مثل پیرهن شده بود
نیزه هاشان تمام شد کم کم
موقع سنگ ریختن شده بود
نفسش بین راه بر میگشت
موقع دست و پا زدن شده بود
بودم اما جلو نمی رفتم
شمر آنقدر بد دهن شده بود
تکه ای را ربود هر کس که
روبه رو با حسین ِمن شده بود
هرچه کردند رو به قبله نشد
یعنی آنقدر پاره تن شده بود
زیر انداز خانه های دهات
کفن شاه بی کفن شده بود
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#گودال
#عاشورا
#چارپاره
يك نفر روى خاك ها بود و
صدنفر فكر غارت از اويند
چيست جرمش؟عليست بابايش
همه فكر غرامت از اويند
-
راويان گفته اند مولارا
با كف پاش پشت رو كرده
خنجر كند او نمى برّد
شمر را بى آبرو كرده
-
خواهرش هم رسيد درگودال
ديد اورا كه دست و پا مى زد
ديد ارباب نيمه جان بود و
مادرش را همش صدا مى زد
-
يك نفرگفت ذبح سر با من
بين لشكر دوباره دعوا بود
شمر و خولى حريص تر بودند
حرف آنها به هم بفرما بود
-
عده اى بر نگاه بى رمقش
مثل خولى بلند مى خندند
آن طرف تر هم عده اى نامرد
سر اعضاش شرط مى بندند
-
#آرمان_صائمى
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال
#عاشورا
#غزل
از هم جدا کنید، سر و پیکر مرا
دیگر رها کنید، تنِ بیسر مرا
از خیرِ گوشواره و خلخال، بگذرید
غارت کنید، با خودم انگشتر مرا
تعداد زخمهای مرا بیشتر کنید
یک زخم، هم کسی نزند دختر مرا
در قتلگاه، چشمچرانِ تنم شوید
کمتر نظر کنید، قد خواهر مرا
جانی نمانده تا که بگیرید، از تنم
کشتید، آن زمان که علیاکبر مرا ...
خنجر اگر که تیز شود هم نمیبُرد
بوسیده است، مادر من حنجر مرا
آنقدر، بد بُرید سرم را؛ که خونِ من
گلدار کرد، روسری مادر مرا
دارد صدای جیغِ کسی میرسد به گوش
«جان مرا بگیر، نبر معجر مرا»
#رضا_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا
#گودال
#غزل
کینه ها چون بود مادرزاد...آمد مادرت
کردی از پهلویِ او تا یاد...آمد مادرت
غربت و تنهایی ات بر هیچکس پوشیده نیست
تا نباشی هیچ دشمن-شاد...آمد مادرت
حُرمتِ خونت حلالِ عدّه ای لقمه حرام
کشتنت چونکه نبود ایراد...آمد مادرت
ضربهٔ شمشیر کاری بود و روی پیکرت
اولین زخمی که شد ایجاد...آمد مادرت
شمر(لع) وقتی در دلِ گودال، محکم پا گذاشت
گفت تا که «هر چه باداباد»...آمد مادرت
عرش تا فریاد زد ای وای بر روی زمین-
زینت دوش نبی افتاد...آمد مادرت
تشنه بودی! بر گلویت رویِ خاکِ کربلا
تا به جای آب، خنجر داد...آمد مادرت
قتلگاهت شد شلوغ و پیکرت از حال رفت
آسمان دق کرد و زد فریاد...آمد مادرت
ای زبانم لال! کو پیراهن و انگشترت
کو «سرت»؟! شد غارتت آزاد...آمد مادرت
این طرف میگفت با گریه «بنیَّ»؛ آن طرف
رفت تا که خیمه ها بر باد...آمد مادرت!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال
#عاشورا
#غزل
اینبار بی مقدمه از سر شروع کرد
این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد
مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را
از جای بوسه های پیمبر شروع کرد
از تل دوید مرثیه ی قتلگاه را
از لابلای نیزه و خنجر شروع کرد
از خط به خط مقتل گودال رد شد و
با گریه از اسیری خواهر شروع کرد
اینجا چقدر چشم حرامی به خیمه هاست!
طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد
بر روی سر کشید عبا را و صیحه زد
از روضه های سیلی و معجر شروع کرد
برگشت ، روضه را به تمامی دشت برد
از اربن اربنِ تن اکبر شروع کرد
لب تشنه بود خیره به لیوان و... آب شد
از التهاب مشک برادر شروع کرد
هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد
از لای لایِ مادر اصغر شروع کرد
تیر از گلوی کودک من در بیاورید!
هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد
غش کردروضه خوان نفسش با شماره شد
مدّاحی از کناره ی منبر شروع کرد:
ای تشنه لب حسین من ای بی کفن حسین!
دم را برای روضه ی مادر شروع کرد
یک کوچه وا کنید که زهرا رسیده است
مداح بی مقدمه از در شروع کرد
- هیزم می آورند حرم را خبر کنید-
این بیت را چه مرثیه آور شروع کرد
وقتی که شعر قافیه هایش تمام شد
شاعر بدون واهمه از سر شروع کرد.
#محسن_ناصحی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا
#گودال
#غزل
حرمتش را، خیمه اش را، لشکرش را...بگذریم
کینه ی شمشیر زن ها اکبرش را...بگذریم
قاسمش را ضربه ها هم قامت عباس کرد
تیر بی رحمی گلوی اصغرش را...بگذریم
گوشه گودال بود و سایه ای نزدیک شد
روبرویش ایستاد و خنجرش را...بگذریم
عرش می لرزید حتی اعتنایی هم نکرد
گر چه از هر سو صدای مادرش را... بگذریم
چشمشان پیراهن صدپاره ی او را گرفت
چشم مردی هم گرفت انگشترش را...بگذریم
تا بیامیزند با هم استخوان و خون و خاک
اسب ها را تاختند و پیکرش را... بگذریم
باز آتش کار خود را کرد و صحرا تار شد
ناله های دخترانش خواهرش را...بگذریم
کاروان آماده ی فریاد بود و ناگهان
روبروی محمل خواهر سرش را...بگذریم
بگذریم از کوفه و از شام، اما آنچه شد
می سپارم دست قلبم باورش را، بگذریم
عاقبت کنج خرابه، نیمه شب، دختر که دید-
چشم و ابروی پر از خاکسترش را...بگذریم
شاعرت انگشت هایش داغ شد، از تو نوشت
این غزل باروت بود و دفترش را...بگذریم
#حسن_اسحاقی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال
#عاشورا
#غزل
و الشّمر جالسٌ نفس انبیا گرفت
خورشید تیره گشت و دوباره هوا گرفت
دارد تمام عرش خدا می خورد زمین
و الشمر جالسٌ همه عالم عزا گرفت
والشمر جالسٌ همه جا زیر و رو شده
خنجر به روی حنجر آقای ما گرفت
و الشمر جالسٌ تن صد چاک روی خاک
و الشمر جالسٌ نفس مصطفی گرفت
زهرا کنار گودی گودال آمده
و الشمر جالسٌ دل خیرا لنسا گرفت
و الشمر جالسٌ سر او را گرفت و بعد …
زینب به روی تل دم وا احمدا گرفت
زینب به روی تل به سر و سینه می زند
آنقدر ناله زد نزنیدش، صدا گرفت
#وحید_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#عاشورا
#گودال
#غزل
ظاهراً جد اطهرش هم بود
پدرش بود مادرش هم بود
وقتی افتاد روی گونه ي راست
بین مقتل برادرش هم بود
جای سالم نبود در بدنش
زخم تا بود پیکرش هم بود
زیر پایِ سنان و نیزه و تیر
نه فقط سینه ، حنجرش هم بود
بی کس و بی پناه از نزدیک
سنگ میخورد و خواهرش هم بود
خواهرش قبل قاتلش آمد
تا نفسهای آخرش هم بود
گرچه او را زدند اما چون
چادرش بود معجرش هم بود
از همه دلخراش تر اینکه
دم گودال دخترش هم بود
دخترش بود و ذبح را میدید
همه دیدند همسرش هم بود
آن زمان هم که غارتش کردند
به روی دستها سرش هم بود
#مصطفی_متولی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#عاشورا
#گودال
#غزل
حرم به پیش دو چشم ترت به غارت رفت.
به دست غم جگر مادرت به غارت رفت.
امید داشت که برگردی از دم تیری.
تمام آرزوی دخترت به غارت رفت.
جهنم طمع از جسم اربن اربایی.
گذشت، نه ، زره اکبرت به غارت رفت.
به دست نیزه و شمشیر و تیر و سنگ و عمود.
تمامی تن آب آورت به غارت رفت.
نشد به طفل خیالی دل ربابت خوش.
که گاهوار علی اصغرت به غارت رفت.
شد آخرین نفست درس دین و آزادی.
به خیمه حمله شد و باورت به غارت رفت.
چه گوشوار و النگو، چه چادر و خلخال.
چه روسری، همه از دخترت به غارت رفت.
بدون بهره نماند از تو ساربان وقتی.
به خنجر انگشت و انگشترت به غارت رفت.
درست، از سر بوسه ام به حنجر تو.
به خنجری ز قفا حنجرت به غارت رفت.
به نعل تازه چه بی پرده شد زیارتگاه.
تنت، چو پیرهن در برت به غارت رفت.
شدی در علقمه غارت به داغ سقایت.
به زینبیه دل خواهرت به غارت رفت.
به زخم های فراوان، در آفتاب سه روز.
به دست هرم هوا پیکرت به غارت رفت.
پس از دو مرتبه دست به دست گردیدن.
برای جایزه حتی سرت به غارت رفت.
#رسول_رشیدی_راد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا
#گودال
#وداع
#غزل
قدم قدم زحرم میشوی جدا برگرد
بدون خواهر خود میروی کجا برگرد
به پای تو همه گیسوی من سفید شده
نزن به سینۀ من دست رد اخا برگرد
به گردنت به خدا حق مادری دارم
به حرمتی که بُوَد بین ما دو تا برگرد
ز کودکی روش دلبری ز تو بلدم
قسم به مادرمان فاطمه بیا برگرد
تمام ترس من اینست گیسوان سرت
گره گره بشود ، بین پنجه ها برگرد
ز قبل آنکه به پیشم تن تو در گودال
جدا جدا بشود زیر دست و پا برگرد
بیاو پیش از اینکه به تیزی نیزه
کسی به هم بزند پیکر تو را برگرد
به ذوالجناح سپردم به هر کجا دیدی
حسین خُورَد زمین زود سوی ما برگرد
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#عاشورا
#گودال
#غزل
ناله بزن ؛ با ناله از گودال لشگر را ببر
زینب بیا ، این شمر با پا رفته منبر را ببر
چون مادر خود بر کمر چادر ببند ای شیر زن
از زیر دست و پای این مردم برادر را ببر
این فرصت پیش آمده دیگر نمیاید به دست
دامن کشان، دامن بیاور با خودت سر را ببر
ناله بزن ، فریاد کن ؛ اما همه ش بی فایده است
این شمر- از اینجا نخواهد رفت ؛ مادر را ببر
ای لشگر بی آبرو اینگونه عریانش مکن
پیراهنش را بر زمین بگذار ، معجر را ببر
انگشتری که ضربه خورده درنمیاید ز دست
جایش النگوی من و این چند دختر را ببر
من در میان این شلوغی خیمه را گم کرده ام
از بین نامحرم بیا عباس خواهر را ببر
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا
#گودال
#مثنوی
لشکری آمده تا سهم غنیمت ببرد
از تنی غرقه به خون، جامه به غارت ببرد
از سراشیبی گودال سرازیر شدند
با هم از بختِ بد غائله درگیر شدند
بابت جنگ جمل کسب غرامت کردند
سر عمامه ی آقام قیامت کردند
دست از این پیرهن ارثیه بردار ، سنان
مادرش دوخته با زحمت بسیار ، سنان
خولی خیر ندیده چه خیالی داری ؟
کوفی چشم دریده چه خیالی داری ؟
خورجین دست گرفتی سرِ گودال چرا؟
مانده ای خیره بر این زخمیِ بد حال چرا ؟
حرمله زیر سر توست بولله ببین
پشت خیمه چقدر نیزه فرو رفته زمین
ساربان منتظر رفتن لشکر مانده
گوشه ای منتظر فرصت بهتر مانده
هر کسی سهم نبرده ست بهم می ریزد
بی نصیب از تن عریان، به حرم می ریزد
#وحید_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#عاشورا
#گودال
#ترکیب_بند
حسین، گیسوی با خون خضاب، دیده قدیم
به سمت صحنه ای آمد که خواب دیده قدیم
رها شد از زه، تیری که آب دیده قدیم
که او هر آنچه ببیند رباب،دیده قدیم
تمام آن چه شنیدیم، دیده است حسین
بخوان لهوف و ببین چه کشیده است حسین
به آب زد، به عطش زد، به آب و آتش زد
چه تیغ ها که عدو بر تن منقش زد
چقدر شعله که بر دامن سیاوش زد
فرات، گِل به سر و دست پشت دستش زد
به رو سیاهی ضرب المثل مضاعف گشت
حسین، تشنه لب چشمه رفت و تشنه گذشت
رسيد روضه به جايي كه ديدنش سخت است
به حنجري كه يقيننا بريدنش سخت است
تني كه مثله شود پاكشيدنش سخت است
صداي واي بني شنيدنش سخت است
اگرچه سخت سرت را ولي جدا كردند
چنان كه فاطمه را از علي جدا كردند
همين كه تير رها كرد تيغ مي بُرد
رفيق مي زند و نارفيق مي برد
و بوسه گاهِ نبي را دقيق مي برد
عميق بوسه زده پس عميق مي برد
چنان پرنده كه هي بال را به هم زده است
صداي فاطمه گودال را به هم زده است
خدابخير كند لحظه هاي اخر را
خدا بخير كند رفتن برادر را
يكي بگيرد از ان دور چشم خواهر را
كه شمر بين دو دستش گرفته يك سر را
به نيزه زلف كمند است ساعتي ديگر
سري به نيزه بلند است ساعتي ديگر
بلند گفت یکی آن وسط، سرش با من
ولی مزاحممان است خواهرش، با من!
تو پا گذار به گودال، خنجرش با من
شروع کار قتال از تو، آخرش با من!
بریدن سر او مثل آب خوردن بود
جداشدن ز قفا، ظلم بر سر و تن بود
ز قتلگاه، اگر بوی سیب می آید
حبیبه ای به مزار حبیب می آید
صدای ناله ی زهرا عجیب می آید
که آخرین پسرم عنقریب می آید
در آن زمان سر خون حسین من جنگ است
به هر کجا بروید آسمان همین رنگ است
#سعید_پاشازاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#عاشورا
#گودال
#غزل
نبریدم! پسر مادرم اینجا مانده
پنج تن یک تنه بر دامن زهرا مانده
هیچ کس نیست که بالای سرش گریه کند
مونس بی کسی من تک و تنها مانده
کاش میشد که لباسی برسانم به تنش
آبروی همه عریان روى صحرا مانده
بین یک گونی کهنه سر او را بردند
ته گودال ولی پیکر او جا مانده
ساربان داد مزن ما کس و کاری داریم
ساربان راه مرو همسفر ما مانده
چند باری شده گم کرده ام او را اصلاً
بس که از دور تنش مثل معما مانده
باز چشمش به که افتاد که غش کرد رباب؟
بازهم آمده این حرمله ى وا مانده
برسانید خبر را به علمدار حرم
چادر زینب تو زیر لگدها مانده
ناقه زانو زده تا اینکه سوارش بشوم
چشم من سمت علی اکبرم اما مانده
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال
#عاشورا
غمی به وسعت عالم نشسته بر جانش
تمام ناحیه خیس از دو چشم گریانش
شبیه ابر بهاری هوای ناحیه را
پر از ترنم غم کرده اشک سوزانش
سلام کرد به جدّش... سلامی از سر صدق
سلام آن که کند جان فدای جانانش
سلام کرد بر آن گونههای خاکآلود
بر آن تنی که نمودند نیزه بارانش
سلام کرد بر آن بوسهگاه نورانی
سلام آن که کند جان خویش قربانش
سلام آن که دلش زخمی مصیبتهاست
سلام آن که اگر بود کربلا، جانش،
میان طف، سپر نیزه و سنان میشد
و میسپرد به شمشیرها گریبانش...
سلام آن که اگر نینوا حضور نداشت
علیالدوام شده نالۀ فراوانش
سلام آن که سرازیر میشود هر روز
به جای اشک روان، سیل خون ز چشمانش...
#مریم_سقلاطونی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال
#عاشورا
#بحر_طویل
گرمْ ظهر است و هوا آتش و دشت آتش و خاک آتش و هر نیم نفس آتشِ خونبار در این بار
زمان وقت نماز است گه راز و نیاز است
امام آمدو هنگامه مهیا شدو صفها همه برپا شدو حضرت زِ نمازی به نماز دگری
با دل مشتاقتری
ایستادهاست خودش رو به خودش حضرت قبله که کنَد روی به کعبه
عرش مبهوت حضور شبه ظهورش همه نورش
جبرئیل آمده سجادهی او پهن کند و بوسه به خاک کف پایش بزند
منتظر بود جهان منتظر بود علیاکبر اذان گفت باز هم فاطمه ، جان گفت
ایستاده است حسین این طرف و دور تا دور سیاهی است تباهی است سپاهی است پُر از تیرو کماندار پُر از دشنهی خونبار پُر از نیزهی خونریز
ناجوانمردترین قوم
همه آماده پیکار
ستمکار نه رحمی نه نفهمی
چه بیعار همگی منتظر غفلت سردار
ایستادهاست حسین و سپری پیش رویش داشت سری پیش رویش داشت جگری پیش رویش داشت
سعید است سعید ابن عبدلله است خاک ثارالله است دیوانه
تا به لبهای حسینبنعلی واژهی تکبیر نشست
به روی سینهی سوزان سعید اولین تیر نشست
چشم را لیک نبست
سورهی حمد که آقا به لبش جاری شد دومین تیر دَمش کاری شد دومین تیر پَر خویش که چرخاند بر آن سینه نشست و جگر فاطمه سوزاند باز هم گفت سعید شُکرلله اباعبدالله
قل هو الله احد گفت حسین باز هم نام صمد گفت حسین ایستاده است سعید باز هم تیر زدند تیر سوم زد و بد خورد به تَن یاد میکرد زِ تابوت حسن یادش اُفتاد که اُفتاد نوک تیر به تن دوخت کفن
رفت آقا به رکوع با تمامیِ خشوع و در آن داغ شدید با همه صبر و خضوع ایستاده است سعید
خواند سبحان و سبحان و سبحان حسین کرد تکرار سعید
تیر چهارم زد و پهلوش درید اشک از گوشه چشمش که چکید زیر لب زمزمه کرد
یاد دیوار و در و فاطمه کرد لحظهای هم نشکست لحظهای هم نَخَمید
در سجود آقا گفت ربی الاعلی گفت
روی زانوست سعید
تیر پنجم زد و بر کتف نشست استخوانی که شکست زیر لب خواند دعا که خدا بود و خدا
رکعت بعدی شد
ششمین تیر درِ سینه او را وا کرد رد شد و تیزی خود را به قلبش جا کرد داغ را معنا کرد
در قنوت است حسین از خدا آکنده از علایق کنده باصدای حیدر آه مانند علی مثل آن روز که در اوج نبرد مثل آن روز که در وقت نماز تیر کندند زِ پای حیدر
تیرها سوی حسین اما نه، سپری هست عجب مردانه ایستاده است سعید
گفت من مات عَلی حب علی مات شهید
تا تشهد را خواند زیر لب خواند سعید به شهودش بردند تیر بعدی به گلو زد ملکوتش بردند تیر بعدی به رخش زد جبروتش بردند
همه جمعاً ملائک دورش
غرق حیرت جبریل مات حالات سعید است خلیل مست حالش عیسی محو رویش موسی همه جمعند ولی چشم سعید جز حسینش به خدا هیچ ندید ابن عبداللهی حال عبدالله و همهاش الله است همهاش گرم نگاه تیرِ بعدی آنگاه یا اباعبدالله
گاه گاهی نیزه میرسد هر لحظه
مثل یک کوه ستبر مثل یک صخرهی پُر صبر سعید گاه با بازویش گاه با سینهی خود گاه با حنجرهاش چه شگفت است خدا منظرهاش لشکری حیران است ابن سعد است که سرگردان است
بزنیدش که بیافتد از پا تیرها خورد به پا تیرها خورد بر آن گونه بگو تو همه جا
ایستاده است سعید لشکری در بُهت و
غرق حیرت همهی جانبازان مات این چهرهی پرپر شده تیراندازان
حضرت صوم و صلات تا که کشتی نجات تا که آیینه ذات السلامش را گفت به سلامش که رسید تیر آخر به گلوگاه سعید
خون اگر میجوشید سیزده تیر سراپاش برید
او ولیکن نبرید
جان به لبهاش سرانجام رسید
یاعلی از لبش آرام دمید
گفت جبریل هلا عاش سعید مات سعید
آه افتاد سرش روی دامان حسین خیره مانده است به او چشم گریان حسین
آخرین جملهی او
ای عزیزم
بی کسم بی چیزم
هیچ کاری که نکردم آقا کاش میشد که به دور تو بگردم آقا
عشق شد نوش سعید خون در آغوش سعید گفت در گوش سعید
بعد از این تا به ابد در بهشت ابدی نه به پشتم هستی نه کنارم هستی
همه جا پیش رویم خواهی ماند تا ابد روبرویم خواهی ماند
ولی افسوس هنوز
آرزویی به دلش داشت سعید
غصهای داشت مگو
هرقدر تیر که اینجاست
همه خرجش میشد کاش میخورد به او ولی افسوس به جا مانده هنوز تیر و سرنیزه و شمشیر و عصا و دشنه
یک طرف یک تشنه
بین آنها اما
آتشی در جگر قافله هست
چهار تا تیر سهشعبه است که با حرمله است
خوب شد رفت و ندید خوب شد عصر نبود وای از قلب حسین وای از حال رُباب آه از قحطی آب
اولی سهم علیاصغر شد از لبِ او میگفت
آه مُنوا میگفت
به همه رو زدم اما چه کنم خندیدند
در عوض حرمله هم
بچه را دوخت به دستان پدر سوخت چشمان پدر
بچهاش تیری خورد که سعید و که زهیر و که حبیب و وهب و عابس و حُر نیز نخورد
نه گلو ماند از او نه که رو ماند از او..
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا
#گودال
#غزل
آتشی در خیمهها دارد فروزان میشود
پیکری آمادهی سُمِّ ستوران میشود
قلب اهل آسمان میسوزد از داغ حسین
عرش حق آمادهی شام غریبان میشود
بود آرامش درون خیمه تا عبّاس بود
عصر عاشورا، درون خیمه طوفان میشود
از عطش کام یتیمان حرم گردیده خشک
آب هم شرمندهی سقای عطشان میشود
میچکد از دیدهی محزون زینب سیل خون
زلفِ ایتام حسینِ او پریشان میشود
نغمهی "هَیهات مِنّا الذِّلَّه" میآید به گوش
زین نوا کاخ ستم یکباره ویران میشود
اندک اندک فصل جانسوز اسارت میرسد
سهم پای کودکان خار مغیلان میشود
خیمهها چون شعلهور شد خاطراتی تازه شد
گفت زهرا کربلا هم بیت الاحزان میشود...
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_زمان_عج
#عاشورا
#گودال
#غزل
داغدارِ توام ای خونِ خدا؛ یا جدّاه
سوختم از غم ِ تو صبح و مسا؛ یا جدّاه
نه محرم! که همه عمر عزادارِ توام
هست بر شانهٔ من شال عزا؛ یا جدّاه
من هم از منتظرانم به خدا خوردم زخم
غیرِ یک عده قلیل و شهدا؛ یا جدّاه...
یار کم دارم و بیتاب شده منتقمت
فرَجم را بطلب حینِ دعا؛ یا جدّاه
گوشهٔ خیمهٔ تنهاییِ خود میسوزم
از غریبیِ تو در کرب و بلا؛ یا جدّاه
نیزه ها نقشه برای بدنت ریخته اند
در وجودم شده آشوب به پا؛ یا جدّاه
آب را بسته و این وضعِ پذیرایی نیست
تیرباران شده جسم تو چرا؟! یا جدّاه...
تا که بر سینهٔ تو حرمله(لع) زد تیرِ سه پر
گریه کردم! زدم از سینه صدا: یا جدّاه...
"زینتِ دوش نبی(ص)روی زمین جای تو نیست"
پیکرِ دَرهم ِ تو کشت مرا؛ یا جدّاه
شمرِ ملعون چه بلایی به سرت آورده
ریخت بر صورتِ تو خونِ قفا؛ یا جدّاه
مادرت دید به سرنیزه سرت را بردند
پیکرت ماند به گودال رها؛ یا جدّاه
یک نفر کاش کمی داشت حیا...وقت غروب-
بر تنت کاش می انداخت عبا؛ یا جدّاه
پیرمردی وسطِ معرکه خیرات آورد
سخت میزد به تنت سنگ و عصا؛ یا جدّاه
عمه-جان زینبِ(س)من طاقتِ دشنام نداشت
رفت و شد با چه غمی از تو جدا؛ یا جدّاه
رفت و با قهقههٔ قاتل تو جان میداد
وای از شام بلا، شام بلا؛ یا جدّاه
داغدیده وسطِ هلهله دق خواهد کرد
پایکوبی شده برپا همه جا؛ یا جدّاه...
سرِ بازار پُر از مردِ تماشاچی بود
وای...نامحرم و ناموس ِ خدا؛ یا جدّاه!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا
#گودال
#غزل
آن قدَر زیر نعلها پا خورد
مثل پیراهنش تنش "تا" خورد
روزه اش را سنان شکست آخر
نیزه ای را به جای خرما خورد
تشنه بود آب خواست، اما شمر
آب را پیش چشم آقا خورد
یاد پهلوی مادرش افتاد
پهلویش ضربه بی هوا تا خورد
این صدای شکستن سینه است
زیر مرکب شد استخوان ها خُرد
پشت و روی تنش یکی شده بود
زینب از دیدن تنش جا خورد
چقَدَر هتک حرمتش کردند
غارت پیکرش بفرما خورد
در نمی آمد از تنش، بسکه
پنجه بر دستباف زهرا خورد
پیش چشمان نیمه بازش آه
چشم نامحرمی به زن ها خورد
چشمهای حسین درد گرفت
تیر وقتی به چشم سقا خورد
گروه شعری #یا_مظلوم
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا
#گودال
#تنور_خولی
#غزل
مستقیماً به دلِ مضطرِ زینب میرفت
نیزه ای که به تن شاه مُوَرَب میرفت
مقتل از خونِ جراحاتِ تنش تَر شده بود
خون او در رگِ خشکیدهی مذهب میرفت
اسبِ آغشته به خونش به حرم می آمد
خبرش تا به حرم با سُمِ مرکب میرفت
راه را تا دلِ گودال نشانش میداد
ردِّ خونی که به تسلیت زینب میرفت
بود ارثیهی این قوم شهادت اما
شمر ای کاش به گودال مودب میرفت
از خدا بیخبری بر روی عرش سینهش
تا شود نزد خداوند مقرب میرفت
نامرتب شدن پیکر او علت داشت
بر تنش نیزه و شمشیر مرتب میرفت
نیزهی دست سنان قاتل او شد،چون داشت
بیشتر خونِ تن از ناحیهی لب میرفت
سنگ میرفت خطا.. ؛ تیر نمیزد خورشید..
نوهی شمس و ضحٰی مقتل اگر شب میرفت
میچکید از ته خورجین به زمین نورِ گلوش
داشت خورشید کجا در دل آن شب میرفت؟!
زینب از کربوبلا، بعد برادرهایش
با دلی از غم و از داغ لبالب میرفت
موقع آمدنش سایهی او دیده نشد
موقع رفتنش اما چه مُعَذّب میرفت
گروه شعری #یا_مظلوم
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا
#گودال
#غزل
برای دلخوشی نوکران این درگاه
دروغ روضه بخوانم دروغ بسم الله
دروغ روضه بخوانیم شمر آبش داد
سنان رسید ولی با ادب جوابش داد
دروغ روضه بخوانیم دست و پا نزده
حسین، فاطمه را تشنه لب صدا نزده
دروغ روضه بخوانیم زیر و رو نشده
نخورده نیزه به او،نحر از گلو نشده
دروغ روضه بخوانیم سر بریده نشد
محاسنش به روی خاکها کشیده نشد
دروغ روضه بخوانیم سر جدا نشده
تنش سه روز روی خاکها رها نشده
دروغ روضه بخوانیم پیرهن دارد
که گفته است که عریان شده،کفن دارد
دروغ روضه بخوانیم غصه او را کشت
نه ساربان آمد،نه بریده شد انگشت
دروغ روضه بخوانیم حرف بد نزدند
شبیه فاطمه اصلا به او لگد نزدند
دروغ روضه بخوانم نبود مادر او
نرفت با کتک از قتلگاه خواهر او
دروغ روضه بخوانم علم نیفتاده
نگاه شمر به سمت حرم نیفتاده
دروغ روضه بخوانم برای نوکرها
نرفت دست حرامی به سمت معجرها
دروغ روضه بخوانم سری نیفتاده
ز ناقه نیمه ى شب دختری نیفتاده
دروغ روضه بخوان این دروغها خوب است
نه اينكه دندان ،آنچه شكسته شد چوب است
#محسن_عرب_خالقی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال
#عاشورا
#غزل
بین گودال تنش بود که ذبحش کردند
زیرچکمه بدنش بود که ذبحش کردند
ساربان در پی انگشتری ، انگشت برید
گندم ری ثمنش بود که ذبحش کردند
هرکسی آمده چیزی ببرد اما شمر
در پی پیرهنش بود که ذبحش کردند
زنده زنده ز تنش شمر ، سرت کرد جدا
غرق خون کل تنش بود که ذبحش کردند
وای از واعطشا گفتن ، او درگودال
ناله ی دل شکنش بود که ذبحش کردند
بین گودال به لب ذکر مناجاتش بود
نیمه کاره سخنش بود که ذبحش کردند
بر سر سینه ی او شمر به خنجر آمد
قطعه قطعه بدنش بود که ذبحش کردند
مادرت فاطمه آمد ولی با قد خم
اولین سینه زنش بود که ذبحش کردند
روی خاک است غریبانه تن سلطانی
بوریایی کفنش بود که ذبحش کردند
#آرمین_غلامی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_رضا_علیه_السلام
#گودال
#غزل
کشته ما را کشتهٔ دور از وطن یابن الشبیب
روضه خوانی کن برای جدّ من یابن الشبیب
اشک میریزم برای لحظه ای که مانده بود
سر به روی نیزه، رویِ خاک؛ تن یابن الشبیب
تا که غارت شد عقیقش، شک ندارم میرسید-
ناله هایِ "وا حسینا" از یمن یابن الشبیب
با خبر بود از چنین داغی که وقتِ احتضار
گفت: "لا یومَ کیومکْ" را حسن(ع) یابن الشبیب
ضربهٔ شمشیر می آمد پس از زخم ِ زبان
بعد از آن دشنام و حرف بد زدن یابن الشبیب
ابتدا "خدّ التریب" و انتها "شیبُ الخضیب"
دُور تا دُورش ملائک لطمه-زن یابن الشبیب
تار و پودش سخت نیزه خورد و در گودال شد-
وقتِ غارت؛ پاره پاره پیرهن یابن الشبیب
نعلِ تازه پایِ مرکَب را قویتر میکند
نامرتّب شد سراپایِ بدن یابن الشبیب
مهربان بود و پذیرایِ هزاران زخم شد
پیکرش شد عاقبت با خون کفن یابن الشبیب
عمه جانم رفت و از داغ اسارت سالهاست
کاملا سربسته میگویم سخن یابن الشبیب
بی برادر، بی پسرها، بی برادرزاده ها
پیر شد از یک شبه تنها شدن...یابن الشبیب
رفت با داغِ عزیزانش پس از کوفه به شام
سخت بود اینگونه ماندن در وطن یابن الشبیب!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا
#گودال
#مثنوی
*اين شعر در حال و هواي عاشورايي خوانده و حق روضه ادا شود*
كمتر بر اين غريب بدون كفن بزن
اين ضربه ي دوازدهم را به من بزن
هر آنچه داشت رفت دگر جستجو نكن
اينقدر اين شهيد مرا زير و رو نكن
قبول كن كه شبيه حصير افتادي
قبول كن ته گودال گير افتادي
مخواه تا كه سر من به گريه بند شود
بگو چكار كنم از تنت بلند شود
بگو چه كار كنم آب را صدا نزني
بگو چه كار كنم تا كه دست و پا نزني
بگو چكار كنم از تو دست بردارند
براي پيكر تو يك لباس بگذارند
بگو چكار كنم بيش از اين تكان نخوري
بگو چكار مكنم از سنان،سنان نخوري
بگو چكار كنم من؟ بگو چكار كنم؟
كنار شمر بمانم و يا فرار كنم؟
ميان گريه ي من اين سنان چه ميخندد
دهان باز تو را نيزه دار ميبندد
آهاي شمر عبا را كسي ربود برو
بيا النگوي من را بگير و زود برو
براي غارت پيراهنت بميرم من
چرا لباس ندارد تنت بميرم من
قرار نبود بيفتي و من نگاه كنم
و يا كه گريه به كوپال ذوالجناح كنم
مگر نبود مسلمان كه اينچنين زده اند
بلند مرتبه شاهِ مرا زمين زده اند
#علی_اكبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem