#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهادت
#غزل
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
اوج تفسیر تمام آیههای عاشقی
در میان خطبههای کربلا تا شام اوست
مثل نام مرتضی بعد از پیمبر دیدهام
هر کجا نام حسین آمد، پس از آن نام اوست
چشمهایش هیچ چیزی غیر زیبایی ندید
«ما رأیت الا جمیلا» آخرین پیغام اوست
شیعه بیتردید بیزینب به پایان میرسید
در دل، ایمانی اگر داریم از اسلام اوست
از نجف تا کربلا موکب به موکب میروم
هر کجا پا میگذارم سفرۀ اکرام اوست
کربلا پایان پرچمداری زینب نبود
تازه این آغاز ختم سورۀ انعام اوست
#سمانه_روشنایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهادت
#غزل
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
چه بغضها که گلوی تو را فشرد ولی
صدای گریۀ تو لحظهای شنیده نشد
دلی نبود که همرزم تیغها نشود
گلی نماند که با دست زخم چیده نشد...
به استواری لحن تو در حماسه قسم!
به قامتت که دمی زیر غم خمیده نشد،
قسم به صبر! به داغی که تازه است هنوز
دلی صبورتر از زینب آفریده نشد
#مهدیه_اکبری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهادت
#غزل
تکیده قامتش و تکیه بر عصا نزدهست
همان که غیر خدا را دمی صدا نزدهست
شهید داغ حسین است و ما در این فکریم
که سر به چوبۀ محمل زدهست یا نزدهست
هنوز بر سر تل، دست روی سر دارد
هنوز پای غمش ایستاده، جا نزدهست
هنوز چشم به راه است ماه برگردد
و قرنهاست کسی سر به خیمهها نزدهست
خوشا به شاعر اگر آتشی به دل دارد
بدا بر آن قلمی که دم از شما نزدهست
به پایبوسی صیدی که بین گودال است
کسی شبیه تو اینگونه دست و پا نزدهست...
#فائزه_زرافشان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#مدح
#مربع_ترکیب
چه بگویم من از او، مثل علی بت شکن است
کیست زینب، به خدا آینه ی پنج تن است
در کمالات علی، در جلواتش حسن است
مجلس روضه ی او جنت الاعلی من است
بر غبار قدمش بوسه زده شمس و قمر
دختر حیدر کرار ، همین است دگر
عصمت فاطمه از وسعت نامش پیداست
سندِ روشنِ حقانیت کرب وبلاست
سایه ی چادر زهرایی او بر سر ماست
کیست زینب؟ همه ی زندگی خون خداست
هر چه از شوکت نامش بنویسیم کم است
خطبه ی حیدری اش مظهر تیغ دو دم است
غیر زینب چه کسی زینت حیدر بوده ست
در دل کوفه خود فاتح خیبر بوده ست
از همان روز ازل هستی مادر بود ه ست
بهتر آن است بگوییم، پیمبر بوده ست
دلم از روز ازل خورده به نامش پیوند
ما گرفتار حسینیم، به زینب سوگند
#احسان_نرگسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهادت
#غزل
بخشیده بر خورشید نور مأمنش را
نور عفیف آیه های روشنش را
با کاف و ها و یا وعین وصاد،مریم
قدری تجلی داده یاس گلشنش را
ارباب محتاج قنوت وتر او بود
یعنی گرفته عرش هر شب دامنش را
آری سلوکش عرش را آباد کرده
روضه سرا کرده ست کوی و برزنش را
این اشک های جاریِ در بین روضه
احرام بسته بارگاه شیونش را
از آستینش احتضارش را بپرسید
شرمش بخواند روضه جان دادنش را
با خط نا محرم نوشته تازیانه
شرح کبود مرثیه های تنش را
با حرمت آن گوشوار غرق خونش
وا کرد با ایثار مشت دشمنش را
او پیش تر با قتل صبری جان سپرده
یک بار دیده رفتن جان از تنش را
از پیکر خورشید هنگامی که بردند
پیراهن و کفش و عبا و جوشنش را
با خنجر کندی کسی ازبین می برد
گل بوسه های ان یکاد گردنش را
کوبید وقتی که چهل تا نعل تازه
آن خوشه های سبز پوش خرمنش را
او بارگاهش تا ابد قلب حسین است
پس ساخته نیزه ضریح مدفنش را
بر روی سینه می فشارد وقت رفتن
آغوش گرم و زخمی پیراهنش را
#محسن_حنیفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#استوری
او درست آنگونه كه زهرا سفارش كرده بود
با هزاران درد ،درمان هزاران درد بود
كربلا تا شام ثابت كرد زينب بر همه
ميتوان چادر به سر هم مردتر از مرد بود
#حاج_حيدر_توكل
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#مدح
#شهادت
#مسمط_مربع
هر کسی که کنار زینب بود
تا ابد وامدار زینب بود
محو حجب و وقار زینب بود
هر که اهل دیار زینب بود
زندگی کرد بر مدار خدا
جان و مالش در اختیار خدا
سال ها بود بی قرار خدا
و خدا بی قرار زینب بود
همه اش منطق است نه احساس
خاکِ درگاهِ او شود الماس
قمرِ خانه ی علی ، عباس
گردشش بر مدار زینب بود
با دیار سیاه جنگیدن
با مریدِ گناه جنگیدن
یک تنه با سپاه جنگیدن
شمه ای از عیار زینب بود
همه از خطبه هاش ترسیدند
شیرمردی به جسم زن دیدند
مردم شهر شام فهمیدند
که زبان ذوالفقار زینب بود
از همان عصر تلخ در گودال
لحظه ای که حسین شد پامال
کس ندیده است زینبِ خوشحال
گریه بر شاه کار زینب بود
#شهریار_سنجری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#مدح
#شهادت
#مسمط
من کی ام انگشتر زیبای عصمت را نگینم
آفتابی بر فراز دوش ختم المرسلینم
گوهر نابی به دست رحمةٌ للعالمینم
ریسمان محکمی در پنجه ی حبل المتینم
بازوی مشکل گشای فاطمه در آستینم
آسمان عصمتی در حلقه ی چشم زمینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
از ولادت جای در آغوش پیغمبر گرفتم
تا گشودم دیده ی خود را دل از حیدر گرفتم
نقش گل پیوسته از گل بوسه ی مادر گرفتم
روح ثارالله را با یک نگه در بر گرفتم
آنچه را می خواستم از دامن کوثر گرفتم
مصطفی می خواند بر گوش آیه ی فتح المبینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
ماه و خورشید ولایت را به دامن کوکبم من
با اسارت مظهر آزادگی در مکتبم من
زیور دامان عصمت زینت امّ و ابم من
آفتاب دامن زهرا در آغوش شبم من
مثل مادر تا سحر در ذکر یارب یاربم من
روح می گیرد دعا از نغمه های دلنشینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
در سنین کودکی داغ رسول الله دیدم
بعد چندی ناله ی مادر زپشت در شنیدم
او به دنبال علی من نیز دنبالش دویدم
ناله از دل، پنجه بر رخ، در غم بابا کشیدم
جامه ی جان در عزای مجتبی از هم دریدم
داغ روی داغ بنشستی به قلب نازنینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
صبر کردم تا شبی تاریک و آرام از مدینه
بار بستم از برای کربلا با سوز سینه
آفتاب و ماه من با اختران بی قرینه
امّ کلثوم و رباب و فاطمه، نجمه، سکینه
بدرقه امّ البنین کردند و لیلای حزینه
اشکشان می بود جاری در یسار و یمین ام
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
نیم روزی داغ روی داغ دیدم صبر کردم
بین دشمن از حسینم دل بریدم صبر کردم
از هزاران زخم او گل بوسه چیدم صبر کردم
جسم پاره پاره را در برکشیدم صبر کردم
کوه غم بردم، هلال آسا خمیدم، صبر کردم
صبر هم بی تاب شد از صبر ایّوب آفرینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
از امیرالمؤمنین در کوفه استمداد کردم
لب گشودم مثل زهرا و خدا را یاد کردم
کوفه را از خطبه ی گرمم حسین آباد کردم
خود اسیری رفتم و اسلام را آزاد کردم
در هزاران موج غم قلب علی را شاد کردم
احمد و زهرا و حیدر هر سه گفتند آفرینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
خواب دشمن را به مرگ و ذلّتش تعبیر کردم
با زبان حیدری کار دو صد شمشیر کردم
دختر شیرم که در آن بیشه کار شیر کردم
رأس ثارالله را وادار بر تکبیر کردم
او فراز نیزه قرآن خواند و من تفسیر کردم
گاه با نطق و بیانم گاه با خون جبینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
بر تن بیدادگرها شعله می زد آه سردم
کربلا و شام و کوفه گشت میدان نبردم
غیر زیبایی ندیدم با همه اندوه و دردم
روح پیروزی گرفت از هر دمم اسلام هر دم
گر چه پای طشت زر از غم گریبان پاره کردم
سوخت تار و پود خصم از خطبه های آتشینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
بود جاری بر حسین از دیده ی گریان گلابم
ریخت خاکستر عدو بر فرق در شام خرابم
داغ هجده دسته گل می کرد همچون شمع آبم
دختر قرآنم و بردند در بزم شرابم
صوت قرآن، چوب دشمن، کرد یک لحظه کبابم
بود در آن دم نگه بر اشگ زین العابدینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
گر چه جسمم شد چهل منزل کبود از تازیانه
ماند بر اندام مجروحم زکعب نی نشانه
داغ روی داغ دیدم خون زچشمم شد روانه
دفن کردم در دل ویرانه جسم نازدانه
قاتلم داغ حسینم شد، نه بیداد زمانه
قسمتم این شد که رأسش را به نوک نی به بینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
از مدینه تا به شهر شام رو کردم دوباره
کوچه ها و بام های شهر را کردم نظاره
در دل تنگم نفس از آتش غم شد شراره
چون تن پاک حسینم گشت جسمم پاره پاره
اشگ ریز ای چشم «میثم» در عزای من هماره
دستگیرت در حیات و مرگ، قبر و واپسینم
من گرامی دختر مولا امیرالمؤمنینم
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
در علم، زنی عالمه، عالیمنصب
در ذکر و تهجد اهل یارب یارب
در عین عفاف، در مصاف و میدان
ای گمشدۀ زن معاصر، زینب!
#مهدی_زارعی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
يکسالونيم بعد تو سالار تشنهلب
زینب به آب لب نزده یار تشنه لب
#محمود_کریمی
#واحد
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#ماه_مبارک_رمضان
#مناجات
#مثنوی
آمدم..،در می زنم..،یا رب! گدایت را ببین
باز هم این بنده ی بی دست و پایت را ببین
ظرف خالیِ طعام سائلات را پُر نکن
نان من گریه است..،نان بنده را آجر نکن
بار من روی زمین مانده است..،بارم را بخر
خوب و بد هرچیز دارم را بیا یکجا بخر
ای پناه بی پناهی ها..،پناهم داده ای
از تو ممنونم به مهمانیت راهم داده ای
شکر می گویم هزارانبار..،ستاری خدا
وای اگر از باطن من پرده برداری خدا
هیچکس گردن نمی گیرد منِ شرمنده را
مثل فرزندِ پدرمُرده بغل کن بنده را
در زمان ارتکاب جرم،بی باکم نکن
تا مرا پاکم نکردی از بدی،خاکم نکن
قلب تاریک مرا از روشنی آکنده کن
عزم ترک معصیت را در وجودم زنده کن
بارها وقتی که می بینم دچارم بر گناه
هر دمی که بیخ پیدا کرد کارم در گناه
رو به زهرا می کنم..،زهراست پشتیبانِ من
جای دیگر را ندارم جز درِ این خانه من
هرچه باشم..،او بخواهد..،می شوم آخر درست
از منِ آلودهدامن می کند نوکر درست
تا دم افطارها یادی ز عطشانش کنم
چشم روزهدار خود را سیر،گریانش کنم
▪️
▪️
خون سرخی بر عبای رنگ یشمش ریختند
تشنه بود و آب را در پیش چشمش ریختند
دست شمر افتاده بود آن زلفدرهم ریخته
خشکی لبهاش را با چکمه برهم ریخته
نیزه جای جرعه آبی،در گلویش می کنند
پیش چشم مادر او پشت و رویش می کنند
بعد گودال از حوالی حرم رد می شوند
شمر و خولی پیش راه زینبش سد می شوند
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem