eitaa logo
شعر شیعه
6.5هزار دنبال‌کننده
368 عکس
140 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
پایین قدمهای حسین جای کمی نیست جا دارد اگر غبطه خورد بر تو عمویت @shia_poem
جاى ناله زدن آماده کنيد تابوتى برا من آماده كنيد فاطمه منتظره بايد برم زود بريد يک کفن آماده كنيد هنو يادمه نفس نفس ميزد همه رو از دور خونه پس ميزد يادمه شبا تا صبح از زور درد بالش و به ميلۀ قفس ميزد يادمه که شالم و گرفته بود راه اشک و نالم و گرفته بود يادمه بال خودش شکسته بود ولى زير بالم و گرفته بود يادمه به هيچ کسى امون نداد زخماش و حتا به من نشون نداد همه زندگيم و مديونشم جونم و تا نخريد جون نداد هنو يادمه حرم آتيش گرفت همه چى در نظرم آتيش گرفت در خونه رو یه بار آتيش زدند ولى صد بار جگرم آتيش گرفت يادمه داشتم ميفتادم.... نذاشت حتى تو دلم یه ذره غم نذاشت روبه قبله شد که روبرا شدم فاطمه هيچى برا من کم نذاشت حالا اون که دس به ديواره منم اونکه درد داره و بيداره منم دستم از خجالتش درنيومد اين وسط اونکه بدهکاره منم هيچ جا اشکم اين چنين در نيومد کارى از دست کسى برنيومد صداى ناله ش و آخر درآورد ميخ در همين جورى درنيومد کاشکى پشت در من و صدا ميکرد در خونه رو نسوخته وا ميکرد كاشكي قبل از اونکه قنفذ برسه دستش و از شال من جدا ميکرد @shia_poem
روح والای تو از جنس خدا می باشد نفس سینه ی تو عقده گشا می باشد نخ سجاده ی تو شهپر جبرائیل ست چین پیشانی تو قبله نما می باشد از تو می خواست خدا تا که بمانی چندی که حساب تو در این خانه جدا می باشد فارغیم از هوس سیر خیابان بهشت خاک زیر قدمت جنت ما می باشد سائلی آمده و از تو کرم می خواهد ای که انگشتر تو فکر گدا می باشد دل ما را بشکن گوهر اگر می خواهی سیّدی امر نما قنبر اگر می خواهی هم نشینت شرف و عزت موسا دارد هم رکابت نفس حضرت عیسا دارد هر که گردید گرفتار خم گیسویت در گره باز نمودن ید طولا دارد عرقی که سر پیشانی تو حلقه زده پای هر نخل رطب قدرت دریا دارد چاه آبی که خودت وقف یتیمان کردی هرچه دارد ز سرْ انگشت تو مولا دارد بی سبب نیست که با تیغ دو سر می جنگی چون به یک قبضه تولا و تبرا دارد نام تو زینت دنیاست خدا می داند نقش انگشتر زهراست خدا می داند منّت زلف تو دارم که گرفتارم کرد گوهر مهر تو اینگونه خریدارم کرد کافری بیش نبودم علوی ام کردی نفس عشق شما بود که بیدارم کرد کار و بار دلم از مهر شما سکه شده عاقبت عشق ، مرا شهره ی بازارم کرد تا قیامت به خدا گردن من حق دارد آن کسی را که سر کوی تو بیمارم کرد سایه ی لطف خودت را ز سرم کم نکنی برکت سایه ی تو لایق دربارم کرد کیمیایی بنما تا زر نابم سازی اربعینی بطلب تا که شرابم سازی ای علمدار خدا صاحب شمشیر دو سر اسدالله ترین ای زرهِ پیغمبر هر کسی در پی آن است به جایی برسد سر نهادن به کف پای تو ما را خوش تر یکی از پا به رکابان حریمت حمزه گوشه ای از سَکَنات و وَجَناتت جعفر ضربه ای را که تو در غزوه ی احزاب زدی از عبادات ملک ، جن و بشر سنگین تر کس جلودار تو ای حیدر کرار نبود شاهد قدرت بازوی تو باب الخیبر بی سبب نیست که عباس زره می پوشد در دل علقمه می گفت انا ابن الحیدر یل شمشیر زن قطب جهان می باشی اسدالله زمین شیر زمان می باشی قامتی نیست که در پیش قدت تا نشود ملکی نیست که تا پیش قدت پا نشود به خداوند قسم دور حریمت مریم گر نیفتد ز نفس مادر عیسا نشود هر کسی قنبرتان را به تمسخر گیرد به زمینی تو بکوبیش دگر پا نشود تا که تو آب بر این نخل رطب می ریزی خار این نخل محال است که خرما نشود من دخیل حرم شاه نجف می باشم هو مدد گر گره ی نوکریم وا نشود هر کسی خادم دربار تو در عالم نیست می توان گفت که از سلسله ی آدم نیست @shia_poem
به یمن مِهر تو شد از سراب، آب درست بدون مِهر تو از آب شد سراب درست نگاه کردن تو خلقت است تکویناً نگاه کردی و شد ماه... آفتاب... درست خدا به طرح تو پرداخت، شد امام درست خدا به شرح تو پرداخت، شد کتاب درست اگر قبول کنی من تراب نعلینم مرا برای تو کرده ابوتراب درست یکی برای حسین و یکی برای حسن از این دو قطره فقط می‌شود شراب درست بتول در عوض پیرهن برای حسین برای صورت تو می‌کند نقاب درست بقیع مظهر آبادی است پس عرش است بهشت نیز شده از همین خراب، درست "عتاب یار پری چهره" را کشیدم من اگر چه هم نشود کار با عتاب درست... @shia_poem
گمان نمی کنم این روح پیکرم باشد تنی که مُثله شده در برابرم باشد گمان نمی کنم این تکه های پخش شده همان عموی رشید پیمبرم باشد بدن مگر بدن کیست این چنین شده است؟! اگر خدای نکرده برادرم باشد...! چرا عبای پیمبر نمی گذارد تا دوباره روشنی دیدۀ ترم باشد؟ * فدای خواهر مظلومه ای که نالان گفت: کنار کشتۀ گودال مو پریشان گفت: * گمان نمی کنم این زیر نیزه افتاده حسین فاطمه یعنی برادرم باشد تو را خدا بگذارید بوسه اش بزنم که قول می دهم این بار آخرم باشد کفن که نیست عبا نیست، بوریا هم نیست؟! بد است بی کفن این مرد محترم باشد برای آن که روی پیکرش بیاندازم نمی شود بگذارید معجرم باشد؟ @shia_poem
مباد آنکه عبای تو یک کنار بیفتد میان راه ، تن تو بی اختیار بیفتد تو را خمیده خمیده میان کوچه کشیدند که آبروی نجیبت از اعتبار بیفتد دگر غرور تو را چاره جز شکسته شدن نیست اگر محاسن تو دست این سوار بیفتد توقع اثری غیر آبله نتوان داشت مسیر پای برهنه ت اگر به خار بیفتد چه خوب شد که لباست به میخ در نگرفت و ... چه خوب شد که نشد پهلویت ز کار بیفتد اگر چه سوخت حریمت ولی ندید نگاهت ز گوش دخترکان تو گوشوار بیفتد هنوز هم که هنوز است جلوه های تو جاریست که آفتاب ، محال است در حصار بیفتد @shia_poem
ناگهان زلفِ پریشان تو را می گیرند سر سجاده گریبان تو را می گیرند تو در این خانه بنا نیست که راحت باشی چند هیزم سر و سامان تو را می گیرند وقت نعلین به پا کردن تو یک آن است چون حسودند همین آنِ تو را می گیرند دختران تو یقیناً زکسی ترسیدند بی سبب نیست که دامان تو را می گیرند سعی کن بلکه خودت را بکشانی ورنه ریسمان ها به خدا جانِ تو را می گیرند... @shia_poem
مگر رسول به وصفش بیان کند سخنی که وصف ذات خدا نیست کار همچو منی جواب هر چه که باشد نوازش است مرا خدا کند بنوازد مرا ولو به "لن" ی بساط حوزه کرم می کند، چه ذوالکرمی بساط روضه عطا می کند، چه ذوالمننی به دست شیخ الائمه غدیر جان بگرفت بله؛ غدیر جوان شد ز باده ی کهنی ببین حدیث حدیث و ببین که بحث به بحث چگونه یک تنه رفته به جنگ تن به تنی به "جعفر بن محمد" بگو بسوز و بساز مباش فکر حرم گر نواده ی حسنی سیاه تر ز همه روزگار پروانه ست اگر که شمع بسوزد میان انجمنی نخست آنچه صدا می کند سر زانوست اگر کشیده شود ناگهان سر رسنی ببین چه بر سر زن یا که مرد می آید طناب را بکشی، تازیانه هم بزنی عبا نداشت که از خجلتش به سر بکشد پناه برد به یک آستین پیرهنی چه سخت می گذرد مرد آبروداری طی طریق کند با غلام بد دهنی اگر چه سوخته در، جای شکر آن باقی ست که میخ در نگرفته به گوشه بدنی اگر چه از نفس افتاده باز هم راضی ست که بین کوچه نیفتاده است هیچ زنی چه حرفها نشنید و چه چیزها که ندید شکسته دل شد و آمد ولی چه آمدنی غریب نیز از اینجا نمی رود عریان برای تو کفن آورده اند، عجب کفنی... @shia_poem
آسمان است و زمين دور سرش مي گردد آفتاب است و قمر خاك درش مي گردد اين قد و قامت افتاده درخت طوبي است اين محاسن بخدا آبروي دين خداست اين حرمخانه ي زهراست مسوزانيدش اين حسينيه ي دنياست مسوزانيدش شعله پشت حرم فاطمه زاده نبريد پسر فاطمه را پاي پياده نبريد آي مردم بگذاريد عبا بردارد پيرمرد است و خميده است عصا بردارد ببريدش، ببريد از وسط مردم نه هر چه خواهيد بياريد ولي هيزم نه بگذاريد لبش ياد پيمبر بكند وسط شعله كمي مادر مادر بكند از مسيري ببريدش كه تماشا نشود چشمي از اين در و همسايه به او وانشود اصلا اين مرد مگر پاي دويدن دارد؟ پيرمردي كه خميده است كشيدن دارد؟ شعله ي تازه به چشمان غمينش نزنيد آسمان است و در اين كوچه زمينش نزنيد شايد اين كوچه همان كوچه ي زهرا باشد شايد آن كوچه ي باريك همين جا باشد شايد اين كوچه همان جاست كه زهرا افتاد گر چه هم دست به ديوار شد اما افتاد اين قبيله همگي بوي پيمبر دارند در حسينيه ي خود روضه ي مادر دارند @shia_poem
مگر رسول به وصفش بیان کند سخنی که وصف ذات خدا نیست کار همچو منی جواب هر چه که باشد نوازش است مرا خدا کند بنوازد مرا ولو به " لن "  ترنی بساط حوزه کرم میکند ، چه ذوالکرمی بساط روضه عطا میکند ، چه ذوالمننی به دست شیخ الائمه غدیر جان بگرفت بله ؛غدیر جوان شد ز باده ی کهنی ببین حدیث حدیث و ببین که بحث به بحث چگونه یک تنه رفته به جنگ تن به تنی به جعفر بن محمد بگو بسوز و بساز مباش فکر حرم گر نواده ی حسنی سیاه تر ز همه روزگار پروانه ست اگر که شمع بسوزد میان انجمنی نخست آنچه صدا میکند سر زانوست اگر کشیده شود ناگهان سر رسنی ببین چه بر سر زن یا که مرد میاید طناب را بکشی ، تازیانه هم بزنی عبا نداشت که از خجلتش به سر بکشد  پناه برد به یک آستین پیرهنی چه سخت میگذرد مرد آبروداری طی طریق کند با غلام بددهنی اگر چه سوخته در ، جای شکر آن باقی ست که میخ در نگرفته به گوشه بدنی اگر چه از نفس افتاده باز هم راضی ست که بین کوچه نیفتاده است هیچ زنی چه حرفها  نشنید و چه چیزها که ندید شکسته دل شد و آمد ولی چه آمدنی غریب نیز از اینجا نمیرود عریان برای تو کفن آورده اند ، عجب کفنی @shia_poem
ساعات طوفان، وقتِ جزر و مَد رسیده نبضم چه محکم می زند تا صَد رسیده آیا قبولم می کند یا نه؟ ولی نه اصلا چرا این فکرهای بد رسیده اینجا تمامِ مهربانی مالِ آقاست اینجا مگر بر سینه دستِ رَد رسیده؟ سوت قطار آمد، کسی در پشت در گفت: ای جانمی جان اوّلِ مشهد رسیده از کوچه قلبم تا حرم یکباره پَر زد رَدّ پرم تا پرچم گنبد رسیده طوفان عشقت شست و شو داده دلم را چشم رئوفت آبرو داده دلم را دلشوره ای شیرین سَرِ بال و پَرَم هست هشت آسمان آیینه دَر دور و بَرَم هست باران غم هرگز نمی گیرد سراغم تا مهربانی های تو روی سَرَم هست وقفِ سَر انگشت پر از مِهرِ تو بوده- هرجا اگر نام و نشانی از کَرَم هست خوبیِ تو تا ناکجا تا آن سوی عرش هر قدر هم بالا و بالا می پَرَم هست این بچه آهو های اشکم زنده هستند تا گوشه های دنج و گرمِ این حرم هست داخل نمی آیم، دَمِ بابُ الجَوادم اینجا برای ما گداها بهترم هست شرط قبول افتادن ایمان، تویی تو خورشید عالم تاب من، سلطان تویی تو  @shia_poem