eitaa logo
شعر شیعه
6.5هزار دنبال‌کننده
368 عکس
140 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
کاش اینجا داشت تکه سایه بانی لااقل کاش میدادند بر گریه زمانی لااقل کاشکی می شد بریزی آب بر قبر حسن کاش اینجا داشت شب ها روضه خوانی لااقل کاشکی می شد کنار قبر صادق سینه زد کاش می شد تاسحر اینجا بمانی لااقل کاشکی می شد بگویی با نگهبان بقیع زائران را خوب می شد که نرانی لااقل کاش می شد آشکارا ریخت هنگام غروب پشت دیوار بقیع اشک روانی لااقل کاش میدادیم با یک روضۀ ام البنین قلب سنگی نگهبان را تکانی لااقل کاش در خاک بقیع اذن زیارت داشتیم کاشکی وقت نماز٬ آنهم جماعت داشتیم آخرش آقا به این تقدیر پایان می دهد خاتمه بر غصه قلب پریشان می دهد مطمئنم او بیاید کار عالم دست ماست ساخت و ساز حرم را دست ایران می دهد کارفرما مهدی و ما پارکابش می شویم اولش نقشه برای صحن و ایوان می دهد گنبد و گلدسته و ایوان طلایی می شود چون طلای این سه را شاه خراسان می دهد چونکه بعدش زائرِ اینجا فراوان می شود قطعاً اذن ساخت دهها شبستان می دهد هرچه سینه زن بیاید در حرم جا می شود دورتا دور رواق و صحن غوغا می شود صبح و ظهر و عصر این صحن و سرا هم دیدنیست روی گنبد پرچم یا مجتبی هم دیدنیست چشم دل هم بسته باشد چشم سر باشد بس است در مدینه چارتا نور خدا هم دیدنیست می شود یک پنجره فولاد در این صحن ساخت در میان کاسهٔ آبی شفا هم دیدنیست چارتا خورشید پیش هم تلألو می کنند چارتا خورشید این صحن و سرا هم دیدنیست در زیارتنامه خواندن زیر چتر آرزو بین قاب نور ایوان طلاهم دیدنیست از روی گلدسته های صحن زیبای بقیع تابش گلدسته های کربلا هم دیدنیست مسجدی باید به نام حضرت سجاد ساخت گوشه این صحن باید پنجره فولاد ساخت حیف اینها آرزوهای قلوب مضطر است حیف اینها بغض جاری دوتا چشم تر است ای بقیعی که پُر از گرد و غباری خود بگو در کدامین گوشه از خاک تو قبر مادر است در کجایت نیمه شب ها مرتضی سینه زده در کجایت رد پای اشک های حیدر است گرچه خاک تو پُر از درد و غریبی و غم است کربلا در غربت و در غصه چیز دیگر است گرچه در قلب تو خوابیدند یک عده غریب کربلا آرامگاه لاله های پرپر است گرچه دیدی که حسن را تیرباران می کنند کربلا هم شاهد حلقوم خشک و خنجر است من نمیدانم که محسن هست آنجا یاکه نه در عوض کرببلا قبر علی اصغر است در دل تو بغض سقا نیست قطعاً ای بقیع یک جوان ارباًارباً نیست قطعا ای بقیع @shia_poem
بغض ها در سینه اما فرصت فریاد نیست روضه خواندن در کنار این حرم آزاد نیست باد مویم را پریشان میکند مانند آن_ _پرچمی که روی گنبد در مسیر باد نیست اشکهایم راه سقاخانه را گم کرده اند حاجتی دارم ولیکن پنجره فولاد نیست چند گنبد در کنار چند تا ایوان طلا مطمئناً تا نباشد قلب زهرا شاد نیست مادری در لابه لای خاک گندم ریخته پس کبوتر هست گرچه صحن گوهرشاد نیست غیر پرواز کبوترهای غمگین در حرم سایه بانی بر مزار حضرت سجاد نیست حک شده بر سینه ی ما "نَحْنُ اَبْناء الْحَسَن" بین ما جز عاشق و مجنون مادرزاد نیست می نویسم آرزویم را به روی خاکها خانه ات آباد، ای که خانه ات آباد نیست‌... @shia_poem
سینه شد از داغ تو لبریز از فریادها بر زمین افتاد زین غم قامت شمشادها جای لبخندی نمانده روی لب های بقیع بر حریم این حرم رفته ست بس بیدادها پیکرش زخمی ست این مرغ شکسته بال و پر بر گلویش مانده جای دشنه ی صیّادها هر طرف را بنگری قبری ست  امّا بی رواق کی رود تصویر این ویرانه ها از یادها شد بهشت خاکیان تخریب با دست ستم وای از آل سعود این زاده ی  شدّادها ای بقیعِ گشته ویران هیچ می دانی چرا می زند آتش به هر دل این خراب آبادها می وزد هر چند ،  گردد سوز دلها بیشتر در ضمیر خود شرار شعله دارد بادها می چکد خون دل مظلوم دائم بر زمین هست تا تیغ جنایت در کف جلّادها شد بنا گر پایه های ظلم ، آید یار ما تا فرو ریزد ازو ارکان این بنیادها بارالها در ظهور مهدی ات  تعجیل کن دوخته این آستانه چشم بر امدادها عاقبت آباد می گردد بقیعِ غرقِ نور می شود نابود از او فتنه ی شیّادها خصم اگر آورده در زنجیر "یاسر" عشق را بگسلد آخر ز هم این حلقه ها ،  پولادها @shia_poem
شبیه این زمین درآسمانها آسمانی نیست ندارد وسعتی اما به وسع او جهانی نیست بجای صحن و گلدسته کبوترها نما دارند نشانی ساختند آخر که مانندش نشانی نیست  کریمان هرچه که دارند را وقف گدا کردند نگو اینجا چرا صحن و سرای آنچنانی نیست به اجبار عده ای باب الکرم را روی ما بستند به در مانده نگاه میزبان و میهمانی نیست مدینه شهر پیغمبر بگو تو لااقل با ما چرا روی سرخورشیدها پس سایبانی نیست؟ نه سینه زن نه یک دسته نه حتی یک حسینیه همه آماده اشکند اما روضه خوانی نیست به یاد چادرخاکی بقیع امروز خاکی شد وحالا زائرش جز مادری قامت کمانی نیست همان مادر که آمد کوچه و با قد خم برگشت بلایی برسرش آمد که آثارش نهانی نیست چنان سیلی برویش خورد حوریه زمین افتاد صدازد میزد درزانویم دیگر توانی نیست.. #@shia_poem
باید بگویم از غم هجران این حرم از غربت مسافر گریان این حرم باید بگویم از غم جانکاه این دیار از جان رفته از دل جانان این حرم باید بسوزم از دل و از جان به اشک و آه با داغ غربت و دل ویران این حرم چشم حسود و شور زمان عاقبت گرفت با دست فتنه های خودش جان این حرم اما دلم همیشه به آینده روشن است می بینم عاقبت سر و سامان این حرم می بینم عاقبت که شده نقش قاب ها آیینه ی ضریح خراسان این حرم این خاک بی حرم ، حرمی ناب می شود روشن شود چراغ شبستان این حرم خواهد شنید گوش تمامی خاکیان از این دیار ذکر حسن جان این حرم حک می شود دوباره به کوری دشمنان بر آستانه نام امامان این حرم آخر به دست شیعه حرم می شود بهشت گل می کند دوباره گلستان این حرم @shia_poem
خاكي كه چون عرش خدا شأنش رفیع است بي بقعه درگاهي ست كه نامش بقــیع است اينجا قيامت را به خلوت مي توان ديد زيرا كه پنهان در دلش چندين شـفیع است از عرض حاجت بي نيــازي زائر اينجا چونكه مَـزورَت* هم عَليم و هم سَميع است با چار امامي كه کریم بن الكريــمند حتّيٰ کرم در این حرم عبد مُطیع است مهمان همیشه کاسه اش سرشار فیض است آنجا که صاحب خانه را طبعي مَنیع است همسايه ي مكّه ست وقتي كه مدينه پس هرکه پابوسش می آید مُستطیع است زائر ! نمي فهــمي زيارت كرده يا نه ! آنقدْر كه سِــير زمان اينجا سَـريع است آيــنده اش را كه تصــوّر مي كنم باز در ذهنم از اين صحن تصويري بَديع است بعد از ظهورِ حضرت مَـعشوق ، بي شك اينجا تمام فصلهايش چون رَبيــع است با خاك يكسان كرده هركس اين حرم را روز قيام منتـقم ، وضعش فَجــیع است اين خاكها شد زير و رو،مرثيه خوان گفت: امشب گُريزم ، روضه ي طفل رَضيع است @shia_poem
سالیانیست ز عاشق شدنم.. به لب خلق سخن افتاده بارها گفته ام‌ و میگویم دل من دست حسن افتاده وسط قاب دوچشمان ترم عکس یک منظره پیداست!بقیع نیمه شبها به نیابت ز حسین دل من زائر یکجاست.‌.بقیع السلام ای حرم بی زائر السلام ای که غریب وطنی آی اقا چقدر میچسبد وسط صحن شما سینه زنی دسته ها راهی صحنت باشند نوحه خوانها همگی دم بدهند یکطرف ذکر حسن یا حسن و.. یکطرف پاسخ جانم بدهند.. همگی خیره به گنبد باشیم چشمهامان بشود پیمانه یکنفر پرچم یا ام بنین.. بزند برروی سقاخانه حیف،اینها همه خواب است و خیال ظلمت از نور خدا میترسد دور قبر تو پر از سرباز است دشمن از اسم شما میترسد یک نفر خون جگر میخورد و‌.. یک نفر گریه و‌ نجوا دارد جامه خاکی زائرهایت.. ارث از چادر زهرا دارد.. چادری که شرف عصمت بود در کشاکش ز سر ماه افتاد فاطمه در وسط اتش و دود پشت در بود که ناگاه افتاد دست مولا به طناب افتاد و.. دست بی بی ز قلاف افتاده.. میخ نامرد!چه کردی آخر.. بین‌ پهلوش شکاف افتاده.. #@shia_poem
حرف دارم برای تک تک تان حرفی از اوج مرثیه به خصوص ولی اول بیا سری بزنیم به حریم قشنگ شمس شموس  چقدر صحن های تو در تو چقدر حجره و رواق اینجاست همه جا غرق بارش نور است چقدر خوشه چلچراغ اینجاست کار خورشید میکند اینجا گنبدی که شد از طلا زرین عهده دار غبار روبی شد از دو گلدسته جبرئیل امین هفته ای هفت مرتبه زایر خواهد آمد برای پابوسی ظهر از سوی بست پایین و نیمه شب از ورودی طوسی طعم انگور دارد این بقعه از دو صد باغ سرتر است آری بوسه بر این ضریح عطراگین روز و شب مستی اور است آری باز مثل همیشه بند آمد با تماشای این ضریح ، زبان در طواف حرم به چششم خورد طرح نقش و نگار فرشچیان به فراز مناره ها بالاست با طلوعی اگر اذان غمش دم مغرب دوباره غوغاییست در نماز جماعت حرمش بَه ، چه مهمان سرای رنگینی در صف انتظار  پیر و جوان میبرد هوش از سرت بوی قرمه سبزی و قیمه بادمجان سنگ فرش حرم شهادت داد میرسد تا فرشته از هر سو ذره ای گرد و خاک اگر باشد با مژه میزند فقط جارو نه یکی نه دو تا بیا و ببین صحن در صحن شد شفا آباد قدس و رضوان و جامع رضوی کوثر و انقلاب و گوهرشاد تا حوالی گنبدش بروی مینشیند به شانه ات پرها نیمه شب ها به گوش می آید بق بقو بق بقوی کفترها از بزرگان شهر دیدم که طالب کفش داری اش شده اند و به تن کرده جامه ی خدمت خادم افتخاری اش شده اند خودمانیم بارگاه کسی این چنین جلوتی ندیده به خود حاضرم باز هم قسم بخورم این حرم خلوتی ندیده به خود بگذرم حال هشتم شوّال آمد از راه و باز غم دارم در مراثی ما چه سرّی هست؟ من به دنبال کشف اسرارم با خودت فکرکن کمی حالا بده پاسخ به این سوال عجیب که چرا هرکه آمد اینجا گفت : السلام علیک امام غریب به گمانم غریب آقایی ست که ندارد برای خود حرمی یا که حتی کنار تربت او نگذارند لا اقل علمی حرمی را سراغ دارم که قبله گاه تمام افلاک است ولی افسوس ساليان دراز  چشم تا کار میکند خاک است به گمانم که این بهشت خدا محرم کوچه های باریک است نه چراغی نه شمع و فانوسی مثل شبهای تار ، تاریک است تاکه قدری مشایعت بکند در حرم دست مهربانی نیست پشت دیوار می نشینی و به سرت هیچ سایبانی نیست من نه تنها شنیده ام دیدم به همه زائران خبر بدهید غربت این است در کنار بقیع حق ندارید ناله سر بدهید جای عطر گلاب قمصر و عود بوی انواع کینه می اید نگرانم از این جهت آخر چه به روز مدینه می اید نه بساطی برای لطمه زنی نه دوخط روضه در شب آخر نه وداعی به رسم سینه زنان نه دو رکعت نماز بالا سر چه کنم سوت و کور مانده بقیع بی سبب نیست سینه غم بار است به گمانم ز رونق افتاده آه ...چشم انتظار زوار است @shia_poem
نه ضریحی، نه رواقی و نه سقاخانه‌ای چشم‌ها چیزی نمی‌بینند جز ویرانه‌ای زائری اینجا نخواهد دید صحن و گنبدی کفتری اینجا نخواهد خورد آب‌ودانه‌ای سنگ اگر باشد در اینجا آب خواهد شد دلش کوه خواهد بود اگر اینجا نلرزد شانه‌ای روضه ممنوع است، حتی بی‌صدا و زیر لب پاسخش چوب است وقتی که بجنبد چانه‌ای کافران مامور اجرای امور دین شدند قبله باز افتاده در دست بت بیگانه‌ای روز و شب گرم طواف قبله‌های خاکی‌اند با دوچشم کاسه‌ی خون دسته‌ی پروانه‌ای عاقبت یک‌روز خواهدساخت روی این‌قبور گنبدی از شعرهایش شاعر فرزانه‌ای عاقبت یک‌روز این غم‌خانه احیا می‌شود صاحب ایوان‌طلاها و حرم‌ها می‌شود @shia_poem
عمری مرا تو بیشتر از من دعا کردی من معصیت کردم ولیکن تو حیا کردی دادی جوابم را تو بی چون و چرا اما چون و چرا کردم مرا وقتی صدا کردی ای وای از آن نیمه شب هایی که آقاجان من خواب بودم تو به حالم گریه ها کردی من که همیشه جای مرهم ، درد تو بودم ماندم برای چه تو دردم را دوا کردی دورت بگردم من ، فقط بین رفیقانم حق رفاقت را تو جانانه ادا کردی از یاد برم عزت من از کجا بوده از بس به این سائل عطای بی ریا کردی غم نیست گر بسته است بر رویم همه درها وقتی در ِ رحمت به روی من ، تو وا کردی آقا دعا کن زنده باشم من ببینم که تو در مدینه چار تا جنت بنا کردی جانم فدای سفره ام البنینی که هر صبح شنبه در مدینه تو به پا کردی @shia_poem
چارتا گنبد کنار هم ، عجب قابی ! که نیست خیره ام‌ شبها به سمت چار مهتابی که نیست چارتا اذن دخول از چارتا باب المراد می روم سمت بهشت از چارتا بابی که نیست گوشه ی صحن حسن می ایستم با احترام دلخوشم در آرزوهایم به آدابی که نیست در میان زائران گاهی به کنجی قانعم گرم قرآن خواندنم در کنج سردابی که نیست با دو رکعت عاشقی بالای سر ، حالم خوش است سجده کردم بارها در بین محرابی که نیست می روم نزدیک سقّاخانه ی ام البنین تشنه ام ، باید بنوشم جامی از آبی که نیست خادمی می بیندم هرگاه پلکم بسته ماند با پر قو می شوم بیدار از خوابی که نیست صحن و ایوان و رواقی نیست شاید ، من ولی حاجتی دارم که می گیرم از اربابی که هست @shia_poem