eitaa logo
شعر شیعه
8هزار دنبال‌کننده
740 عکس
259 ویدیو
27 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
نشسته‌ام به رواقی به گوشۀ حرمش رها رهای رها زیر آبشار غمش یقین به چشمۀ تسنیم دوست متصل است که نور می‌چکد از روزن سپیده دمش چه سال‌ها که هم‌آوای نوبتی‌خوانان رسیده است به گوشم طنین زیر و بمش به کاظمین و به مشهد سلام و عرض ادب به حس و حال غریبانۀ شبیه همش دم مسیح خراسان به لطف حق گرم است برایتان چه بگویم ز لطف دم به دمش چو پا گذاشت به ایران هزار چشمه شکفت هزار جان گرامی فدای هر قدمش هوای روضۀ رضوان اگر به سر داری بیا به سمت خراسان و روضۀ ارمش به پادشاه و گدا و به عارف و عامی خبر دهید که عام است سفره کرمش گره گشوده ز کارم به طرفةالعینی به نام پاک جوادش چو داده‌ام قسمش... هر آنچه داده به من لطف بی‌کران بوده‌ست که راضی‌ام به زیادش که قانعم به کمش شهید عشق شد و آرمید کنج بهشت هر آن که رقص‌کنان رفت زیر تیغ غمش چه افتخاری از این افتخار بالاتر که شاعرش شده‌ام زیر سایۀ علمش چه می‌شود که شبی نامۀ سیاه مرا بگیرد و بنوازد به گوشۀ قلمش سپاه منتقمانش همیشه بیدارند یکی خبر برساند به اولیای دمش نمی‌کَنیم دل از این حرم، از این درگاه قسم به مادر بی بارگاه و بی حرمش... @shia_poem
تبریک كه آمده بهار برکات بارد زبهشت بر زمین برگ برات میلاد گل است ، گل برایش ببرید چه دسته گلی قشنگ تر از صلوات ...... عید آمده عید برکات و حسنات بر روی همه باز شده باب نجات میلاد رضاست از سویدای دلت تبریک به معصومه بگو با صلوات @shia_poem
چشم خود را بستم و دیدم حرم را بازهم احترام خادمانِ محترم را بازهم بین من با تو فقط یک چشم بستن فاصله‌است احتیاجی نیست بردارم قدم را بازهم چشم خود را بستم و دیدم که با نقاره‌ها در دلم   کوبیدن باب‌الکرم را بازهم چشم خود را بستم و دیدم که قبلِ آمدن می‌کشیدی بر گناهانم قلم را بازهم چشم خود را بستم و دیدم شبی با ویلچر می‌برم آهسته سمتت مادرم را بازهم از کریمان"خانی"اش در گوشی‌ام آواز خواند قلب من می‌خواند با او " آمدم  " را باز هم چشم خود را بستم و دیدم که دادی زودتر حاجت آنکه نمی‌آید حرم را بازهم چشم خود را بستم و دیدم خودت برداشتی بی صدا از شانه‌هایش بارِ غم را باز هم چشم خود را بستم و خواندم میان صحن تو زیر لبها شعرهای محتشم را بازهم بازکردم چشم را دیدم به دستم داده‌ای  تو برات کربلایی  پشت هم را بازهم آنقدر دادی مکرر در مکرر دَم‌به‌دَم تا بگویم تا قیامت "بازهم" را بازهم هرکسی هرجا که باشد پَر به مشهد می‌کشد یاااااا علی موسی الرضااااا را تا که با مَد می‌کشد بسکه مشتاق‌اند دلها بر خراسانِ رضا سِیل آمد سیل هم شد باز مهمان رضا شستنِ دلهای ما هیچ است وقتی دیده‌ایم آب هم تطهیر می‌شد زیر باران رضا این حرم بسیار دیده سالها و قرنها سیلِ اشک زائران و سیلِ احسان رضا اولیا جمع‌اند شبها در حرم فهمیده‌اند فاطمه هرشب می‌آید در شبستان رضا باید از دُرّ نجف می‌ساختند این قبله را من نجف را دیده‌ام در پیش ایوان رضا در حرم بودم در و دیوار می‌گفتند علی هِی گریبان می‌درم با هر علی‌جانِ رضا ما از این آقا خدا تنها خدا را خواستیم مابقی را خواستیم از زیردستانِ رضا کوزه‌ام سیرابِ آب سرد سقاخانه‌ام بی نیاز از دست میکائیلم از نان رضا اقتداری هست اگر با ما  فقط الطاف اوست چارده قرن است نام ماست ایران رضا وقت جان دادن خدایا کاش با این جان دهم ای به قربان حسین و ای به قربان رضا در شلوغی یاد چشمان غریبت سوختیم ما همه یک عمر با یابن‌الشبیبت سوختیم @shia_poem
# آی سلطان باوفای قدیم باز کن در روی گدای قدیم نوکر رو سیه که رو سیه است... آن رضا هم، همان رضای قدیم خوب بودم ولی عوض شده ام آمده عبدِ باحیای قدیم جای من را نداده ای به کسی که نشستم دوباره جای قدیم اصلاً انگار قوم و خویش همیم بیشتر شد برو بیای قدیم شهدا! جای تان حرم، خالی دل من لک زده برای قدیم گریه در صحن کهنه می کردیم چه شد آن جمع باصفای قدیم من ضرر کردم و عقب ماندم ... از رفیقان بی ریای قدیم به علی خسته ام، نجف برسان برسان یاعلی قُوای قدیم ای که جدّت قدیم الاحسان است گریه کردی ز روضه های قدیم تشنه بودی به خویش پیچیدی جسم تو سوخت از دمای قدیم زهر خوردی، لگد نخوردی تو از رفیقان آشنای قدیم قد خمیده حسین را کشتند با عصای نو و عصای قدیم شمر، بالاسر حسینت داشت... کینه ی تازه ای جدای قدیم زد به گردن دوازده ضربه که نشد آن قفا قفای قدیم @shia_poem
کشته ما را کشتهٔ دور از وطن یابن الشبیب روضه خوانی کن برای جدّ من یابن الشبیب اشک میریزم برای لحظه ای که مانده بود سر به روی نیزه، رویِ خاک؛ تن یابن الشبیب تا که غارت شد عقیقش، شک ندارم میرسید- ناله هایِ "وا حسینا" از یمن یابن الشبیب با خبر بود از چنین داغی که وقتِ احتضار گفت: "لا یومَ کیومکْ" را حسن(ع) یابن الشبیب ضربهٔ شمشیر می آمد پس از زخم ِ زبان بعد از آن دشنام و حرف بد زدن یابن الشبیب ابتدا "خدّ التریب" و انتها "شیبُ الخضیب" دُور تا دُورش ملائک لطمه-زن یابن الشبیب تار و پودش سخت نیزه خورد و در گودال شد- وقتِ غارت؛ پاره پاره پیرهن یابن الشبیب نعلِ تازه پایِ مرکَب را قویتر میکند نامرتّب شد سراپایِ بدن یابن الشبیب مهربان بود و پذیرایِ هزاران زخم شد پیکرش شد عاقبت با خون کفن یابن الشبیب عمه جانم رفت و از داغ اسارت سالهاست کاملا سربسته میگویم سخن یابن الشبیب بی برادر، بی پسرها، بی برادرزاده ها پیر شد از یک شبه تنها شدن...یابن الشبیب رفت با داغِ عزیزانش پس از کوفه به شام سخت بود اینگونه ماندن در وطن یابن الشبیب! #@shia_poem
ناگهان نوری به سویم آمد ، از شب رد شدم چشم دل را باز کردم ، وارد مشهد شدم ظرف خالی ام دویده در پِی احسان تو یا علی موسَی الرِّضا ! دست من و دامان تو قُلّه‌ی کوه وقارت معدن الماس هاست گنبد زرد تو خورشید دیار فارس‌ هاست بال و پرهای خیالم در هوایت رُشد کرد کودکی هایم کنار حوض‌هایت رُشد کرد قطره‌‌ای از اَبرِ مِهرت چشمه‌سار رحمت است آب سقّاخانه‌های تو شراب جنت است مِلک قلب عاشقان دربست ، تحتِ رَهن توست بابِ حاجات همه باب‌ُ الجَواد صحن توست دستمال اشک را با تربتت آمیختم گریه‌های مادرم را در ضریحت ریختم پنجره فولاد تو اعجاز را آغاز کرد نُطق طفل لالِ مادرزادِ ما را باز کرد می توانی جسمِ بی جان مرا احیا کنی در رواقت گُم شوم ، شاید مرا پیدا کنی! سَرخوشیِ تازه‌ای دادی سَرِ پیری مرا مثل کَفشِ کُهنه‌ای تحویل میگیری مرا کوله‌‌ی سنگینی از بار گناه آورده ام " بر امام مهربان خود پناه آورده ام " تار و پود فرش‌هایت را مَرمَّت می کنم این سه‌ شب اندازه‌ی سی سال خدمت می کنم عاقبت پرونده ی تفسیرها مختومه شد باطن هر یا رضا‌ ، یا حضرتِ معصومه شد مشهد و قم تا ابد بانیِ خوش‌نامی ماست این دو خطّه برکت ایران اسلامی ماست در دل ما عشق این خواهر_برادر را ببین حُکمرانی کردنِ موسی‌بن‌جعفر را ببین کاشکی بَرداری از راهِ من این بن‌بست را ضامن آهو! بیا گردن بگیر این پست را مورِ ناچیزم ، به دربار سلیمان آمدم دستبوسی ، محضرِ شاه خراسان آمدم آه ! درد لاعلاج تو مرا بیمار کرد روضه‌ی یَابْن‌َ الشَّبیبت چشم من را تار کرد ▪️ نیزه با دندان جَدِّ تشنه‌ات برخورد کرد استخوان سینه اش را چکمه‌پوشی ، خُرد کرد @shia_poem
حاج علی کرمیShab8_Ramazan1403_Karami.mp3
زمان: حجم: 11.04M
نجل حبل المتین امام رضاست همه ی حرف دین امام رضاست گر بپرسی ز کعبه , می گوید: قبله ی هفــتمین امام رضاست با غلامان خویش هم سفره با خدا همنشین امام رضاست ابـتدای مســیر فهمــیدیــم انتهای یقـین امام رضاسـت کُلّ ایران , رَعیتَّش هستند شاه این سرزمین امام رضاست به خدایی که واحد است و احد بی مَثَل , بی قرین امام رضاست واژه ی دل شکن ,امام حسین واژه ی دلنشین ,امام رضاست ای فراری از این حرم , فردا کار ما با همین امام رضاست آنکه جاروی صحن جامع اوست بال روح الامین , امام رضاست آنکه یک بار هم نشد بزند روی ما را زمین , امام رضاست آنکه با رأفتش نظر دارد بر منِ بدترین امام رضاست آنکه در حشر زائرانش را می کند دستچین امام رضاست با نوای @shia_poem
از یاد میرود غم من در کنار تو دارم قرار تا که شدم بی قرار تو از راه دور بردن نام تو هم شفاست حتی مسیح کرده تعجب ز کار تو زنگار میبرد به خدا از قلوبِ ما تا میوزد ز طوس ، نسیمِ بهارِ تو آری بهشت گرد و غباری ز صحن توست طعنه زده به جنت الاعلی مزار تو اهل بهشت از غم و رنج اند دور لیک... از غم رهاست هر که بود هم جوار تو ایمن ز هر بلاست کسی که نشسته است... عمری به زیر چتر تو و سایه سار تو (یونس) که غیر لطف ندیده است از تو چیز با افتخار جان‌ کُنَد آقا نثار تو @shia_poem
باز با یادِ تو از غم شدم آزاد... سلام میزنم عشق تو را یکسره فریاد؛ سلام شد علی(ع) نام تو و ضامن آهو لقَبت صد و ده بار به تو؛ حضرتِ صیاد؛ سلام از همانجا به منِ خسته محبت داری از همینجا به تو از جانبِ من باد؛ سلام کرد از مشرقِ ایوانِ تو خورشید طلوع سورهٔ شمس به گلدستهٔ تو داد؛ سلام ماه بر پیچ و خم پرچم ِ تو بست دخیل داد بر محضرت از صحن گوهرشاد؛ سلام ابر زائر شد و بالایِ سرِ گنبدِ تو قطره قطره قطره از لبش افتاد؛ سلام آمدم خانهٔ تو...از همه جا رانده شدم خانه ام شد حرَمت! خانه ات آباد!..سلام میشود حالِ دلم خوش! برسد بر گوشم- -با صدایت اگر از پنجره فولاد: سلام دست بر سینه رسیدم که گدایت باشم یا معین الضعفا، دست مریزاد...سلام! @shia_poem
نشسته‌ام به رواقی به گوشۀ حرمش رها رهای رها زیر آبشار غمش یقین به چشمۀ تسنیم دوست متصل است که نور می‌چکد از روزن سپیده دمش چه سال‌ها که هم‌آوای نوبتی‌خوانان رسیده است به گوشم طنین زیر و بمش به کاظمین و به مشهد سلام و عرض ادب به حس و حال غریبانۀ شبیه همش دم مسیح خراسان به لطف حق گرم است برایتان چه بگویم ز لطف دم به دمش چو پا گذاشت به ایران هزار چشمه شکفت هزار جان گرامی فدای هر قدمش هوای روضۀ رضوان اگر به سر داری بیا به سمت خراسان و روضۀ ارمش به پادشاه و گدا و به عارف و عامی خبر دهید که عام است سفره کرمش گره گشوده ز کارم به طرفةالعینی به نام پاک جوادش چو داده‌ام قسمش... هر آنچه داده به من لطف بی‌کران بوده‌ست که راضی‌ام به زیادش که قانعم به کمش شهید عشق شد و آرمید کنج بهشت هر آن که رقص‌کنان رفت زیر تیغ غمش چه افتخاری از این افتخار بالاتر که شاعرش شده‌ام زیر سایۀ علمش چه می‌شود که شبی نامۀ سیاه مرا بگیرد و بنوازد به گوشۀ قلمش سپاه منتقمانش همیشه بیدارند یکی خبر برساند به اولیای دمش نمی‌کَنیم دل از این حرم، از این درگاه قسم به مادر بی بارگاه و بی حرمش... @shia_poem
تبریک كه آمده بهار برکات بارد زبهشت بر زمین برگ برات میلاد گل است ، گل برایش ببرید چه دسته گلی قشنگ تر از صلوات ...... عید آمده عید برکات و حسنات بر روی همه باز شده باب نجات میلاد رضاست از سویدای دلت تبریک به معصومه بگو با صلوات @shia_poem
چشم خود را بستم و دیدم حرم را بازهم احترام خادمانِ محترم را بازهم بین من با تو فقط یک چشم بستن فاصله‌است احتیاجی نیست بردارم قدم را بازهم چشم خود را بستم و دیدم که با نقاره‌ها در دلم   کوبیدن باب‌الکرم را بازهم چشم خود را بستم و دیدم که قبلِ آمدن می‌کشیدی بر گناهانم قلم را بازهم چشم خود را بستم و دیدم شبی با ویلچر می‌برم آهسته سمتت مادرم را بازهم از کریمان"خانی"اش در گوشی‌ام آواز خواند قلب من می‌خواند با او " آمدم  " را باز هم چشم خود را بستم و دیدم که دادی زودتر حاجت آنکه نمی‌آید حرم را بازهم چشم خود را بستم و دیدم خودت برداشتی بی صدا از شانه‌هایش بارِ غم را باز هم چشم خود را بستم و خواندم میان صحن تو زیر لبها شعرهای محتشم را بازهم بازکردم چشم را دیدم به دستم داده‌ای  تو برات کربلایی  پشت هم را بازهم آنقدر دادی مکرر در مکرر دَم‌به‌دَم تا بگویم تا قیامت "بازهم" را بازهم هرکسی هرجا که باشد پَر به مشهد می‌کشد یاااااا علی موسی الرضااااا را تا که با مَد می‌کشد بسکه مشتاق‌اند دلها بر خراسانِ رضا سِیل آمد سیل هم شد باز مهمان رضا شستنِ دلهای ما هیچ است وقتی دیده‌ایم آب هم تطهیر می‌شد زیر باران رضا این حرم بسیار دیده سالها و قرنها سیلِ اشک زائران و سیلِ احسان رضا اولیا جمع‌اند شبها در حرم فهمیده‌اند فاطمه هرشب می‌آید در شبستان رضا باید از دُرّ نجف می‌ساختند این قبله را من نجف را دیده‌ام در پیش ایوان رضا در حرم بودم در و دیوار می‌گفتند علی هِی گریبان می‌درم با هر علی‌جانِ رضا ما از این آقا خدا تنها خدا را خواستیم مابقی را خواستیم از زیردستانِ رضا کوزه‌ام سیرابِ آب سرد سقاخانه‌ام بی نیاز از دست میکائیلم از نان رضا اقتداری هست اگر با ما  فقط الطاف اوست چارده قرن است نام ماست ایران رضا وقت جان دادن خدایا کاش با این جان دهم ای به قربان حسین و ای به قربان رضا در شلوغی یاد چشمان غریبت سوختیم ما همه یک عمر با یابن‌الشبیبت سوختیم @shia_poem