eitaa logo
شعر شیعه
8هزار دنبال‌کننده
740 عکس
259 ویدیو
27 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
روزِ زینب(س) شب شد از دلشوره؛ بر لب آه رفت از میانِ آسمانِ خیمه وقتی ماه رفت با حسين(ع) از "ضاق صَدري"گفت و دیگر إذن خواست آه از قلبِ حسین بن علی(ع) ناگاه رفت بی سپاهیِ برادر طاقتش را طاق کرد غربتش را بینهایت دید، پس آنگاه رفت مشکِ خالی را نگاهی کرده و شرمنده شد هرچه که این روزها پیش رقیه(س) راه رفت میرسید از کودکان هرآن صدایِ "العطش" پس علَم برداشت و با ذکر بسم الله رفت مشک را برداشت و شد مقصدش آبِ فرات حضرتِ سقایِ-مان با هیبتی دلخواه رفت موج زد در مشکِ تشنه سِیلی از آب فرات خود نخورد آب و دوباره با عطش همراه رفت عاقبت چشمش نظر خورد و به خون آغشته شد تیرِ نحسی از کمانِ عده ای بدخواه رفت بیهوا تیری اصابت کرد بر پهلویِ مشک ریخت آب و خنده بر لبهایِ صد گمراه رفت نالهٔ "أدرِک أخا"پیچید در گوش حسین(ع) مُنکسِر شد! داغ دید و با غمی جانکاه رفت اشک را با آستینِ گرد و خاکی پاک کرد از نهانِ علقمه تا عرش اعلی آه رفت! @shia_poem
سلام کردم و گفتم  سلامِ ما عباس قنوت بستم و خواندم که  آتنا عباس سلام حضرتِ سجده  سلام حضرتِ فضل سلام سیدنا سیدالبُکاء عباس چراغ خانه‌ی ام‌البنین  کفیل حرم خیال فاطمه راحت شده است با عباس دخیلِ دست من ای دست‌گیرِ بی دستم بگیر دست مرا بین دست‌ها عباس رسیده‌ام به حرم تا که جبرئیل شوم که بالِ من ببری  بام کبریا عباس زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی مدد زِ غیر تو ننگ است نزد ما عباس چه جلوه‌ای است که باب‌الحوائجِ همه‌ای که ارمنی ندهد دل به جز شما عباس در امتداد علی آمدی ، زمانه شنید صدای حیرت مرحب که مرحبا عباس میان جمع سلحشورها رساندی تو کلاس رزم علی را به انتها عباس بزن به صحنه صفین با نقاب ولی مباد چشم زنندت تورا تورا عباس به رزم مالک‌اشتر چه دیده می‌گوید اگر غلط نکنم  این علی است یا عباس به بام کعبه قدم زن که منبرت بشود که خطبه‌ی تو شود شرح مرتضی عباس چقدر نام علی می‌بریم با نامت که دیده‌ایم  علی را در این نما عباس قسم به وعده شیرین من یمت یرنی چه می‌شود که علی با حسین با عباس... به جز حسین نگفتی به جز علی حاشا به جز حسین ندیدی به جز خدا عباس نفَس بده که نفس پای این علم بزنیم که آخرین نفس ماست  سیدا عباس چه غم برای گره‌های کور ما ، وقتی گره زدیم به شالی گره‌گشا عباس غریب نیست که در کشتی نجات حسین بگویم اینکه فقط بوده ناخدا عباس ضریح تو زره‌ات شد که ما دخیل شویم که روی ما بشود رو به کربلا عباس هنوز  علقمه سوزان  فرات سرگردان  هنوز  پرسش آبی  چراچرا عباس هنوز مَشک و سکینه هنوز اشک و رُباب هنوز ناله‌ی برگرد خیمه‌ها عباس همین‌که دید که اصرار می‌کنی بروی حسین زیر لبی گفت که:  کجا عباس؟ تویی بهانه‌ی این معرکه بنفسی انت فقط حسین به تو گفت که بنفسی انت @shia_poem
کشیده‌ام زِ تنت نیزه‌ای حلالم کن که تکیه‌گاه کنم تا حرم مرا  ببرد بیا خدای ادب، پیش جمع بی‌ادبان بلند شو که کسی محترم مرا ببرد قرار بود به دستت کنیم تکیه همه قرار نیست که دست قلم مرا ببرد پس از تو صبرِ حُسینت به لب رسیده بگو سپاه نیزه بریزد سرم  مرا ببرد به روی دامن پهلو شکسته اُفتادی منم شکسته مگر مادرم مرا ببرد صدای خواهرمان پیش ناقه بعد از توست که شمر آمده دور و برم مرا ببرد سکینه داد زند آمده مرا بخرد... عمو کجاست که با خواهرم مرا ببرد @shia_poem
رفتی و پشت سرت پشت حرم‌ تیر کشید ناخودآگاه تمام کمرم تیر کشید قامتم تا شده محتاج عصایم چه کنم ؟ باز یاد علی اکبر جگرم تیر کشید پُر تیر و پَر تیر است تن مختصرت ریخته بال و پرت بال و پرم تیر کشید دسته دسته موی تو از سر دستم افتاد سرت افتاد به دستم که سرم تیر کشید مثل پیشانی ات ای ماه بهم ریخته ام دلم از هلهله ی دوروبرم تیر کشید پهلویت باز شد از چشمه ی خون یعنی باز پهلوی مادر نیکو سیَرم تیر کشید در نگهداری زینب به پدر گفتی چشم چشم تو بسته شد و چشم ترم تیر کشید خنده ی شمر به خیمه خبرت را برده سینه دخترک منتظرم تیر کشید @shia_poem
راه نجات اهل زمین و زمان شده لب تشنه ای که ساقی لب تشنگان شده اینجا فرشته های خداوند زائرند این خاک محترم شرف آسمان شده تا روز حشر اهل ادب سجده میکنند این آستانه را که ادب را مکان شده باب الحوائجی که دل چاکران او با روضه ی محرم او شادمان شده از حاجتِ روا شده اش حرف میزند هر سائلی که بر سر کویش روان شده دارند انبیا ز غمش گریه می کنند وقتی قد حسین ز داغش کمان شده جانی نمانده است و جهانی نمانده است جانان اهل جان به جهان نیمه جان شده شاه نجف ببین قمرت را در علقمه از بهر تیرها هدف امتحان شده این مشک آب آبروی اهل محشر است یعنی برای عالم و آدم امان شده دشمن اگر که دوروبرش پرسه میزند آقا بدون دست شده ناتوان شده این قد و قامتی که خودش یک قیامتست در بین ازدحام برایش نشان شده زهرا به یاد اینکه زمین خورد و پا نشد صاحب عزای هر شب او در جنان شده حالا که نیست اهل حرم گرد زینبند دیگر پناه اهل حرم عمّه جان شده
نمیزنم به لب آب نهر یک آن لب که هیچگاه نکردم به غیر دوست طلب تذکر است اگر دست برده ام بر آب که بی تو خیر نباشد در آب مُستَعذَب تو تشنه باشی و من آب بر لبم بزنم؟ خدا گواه است که این نیست راه و رسم ادب لبت ترک ترک از شدت عطش شده است چگونه خشک نمی‌گردد آب یا للعجب خدا گواه است که در هیچ عرصه جنگی نیامده است اباالفضل یک وجب به عقب اگر چنین شده ام از صلابت علی است به حرب بوده مرا رهنمای شاه عرب نهاده شیر خدا بیرق تو بر دوشم ذخیره ی تو منم در هجوم قوم جَلَب هزار بار برایت بمیرم از سر صدق هزار بار بیفتم اگر به تاب و تعب نمیکشم نفسی دست از حمایت تو شکسته گر شودم استخوان و جلد و عصب تو در سلامت اگر نیستی وجود مرا چه حاجت است به رضوان و حور و باغ عنب اگر نمیگفتی آب ، جنگ میکردم چنانکه لرزه بیفتد به هفت پشت غضب همیشه ساقی لبهای تشنه ات بودم همین بس است ، مرانیست حاجتی به لقب تو برتری ز همه مادر تو فاطمه است که راست پیش تو یارای فخریه به نسب؟ کنیز مادر تو مادر من است حسین که فرق باشد در بین ما ز حیث حَسَب برای مادر من خدمت تو جاه و جلال غلامی تو و زینب مرا بود منصب چکار دارم جز در رکابتان بودن به غیر نوکریت نیست بنده را مکسب غلام حلقه به گوش تو بودنم واجب فدای راه تو بودن برای من اوجب خوشم که ریخته در زیر پای مادر تو هر آنچه داشته ام البنین مه و کوکب سزد که ارمنیان را چراغ راه شوم چرا که مادر من هست پیر ام وهب ضیافتی است در اینجا برای استقبال ستاده یک طرفم اُم نشسته بر سر اَب دو دست را سپر مشک میکنم قطعا مرا چه باک ز نوک سنان و از مضرب نه وقت دادن دست و سر و دو تا چشمم ز مشک پاره ی بی آب گشته ام تولَب□ اگر شکسته شده دست و سر ز من چه خیال فدای یک ترکی که تو را فتاده به لب اگر که خون چکد از صورتم فدای سرت لبت مباد بگیرد به چوب دست و خشب شنیدم این که می‌آیی دو دست علقمه را ز خون خویش نمودم حنا وجب به وجب نشسته است به امید آب در خیمه رباب را چه گذشته است تا کنون یا رب صدای گریه ی او هم نمی‌رسد برگوش چه کرده است مگر با گلوی اصغر تب مکش ز دیده ی من تیر فکر اصغر باش چگونه میکشی آن تیر را از آن غبغب تو را نمیبینم چون نشسته بر چشمم ز جور دهر چه تیری لَها ثَلاثُ شُعب غمت مباد اگر روی خاک افتادم که هستم از روی نیزه مراقب زینب چی می‌شود پس از امروز اف بر این دنیا ببخش عباست را به خاطر امشب تولَب=نا امید _ مایوس @shia_poem
شدی مرهم برای هر گرفتاری که شد بیتاب به رویَش باز کردی "در" هر آنکس کرده دقّ الباب تویی در امتدادِ غربتِ "وَالوِترِ وَالمَوتور"... شبیه جدّ خود از غفلتِ مردم شدی بیتاب غم ِ تزویر شد خاری به چشمت! روز و شب داری- گلایه از نفاق و فتنهٔ تعدادی از اصحاب شبیه جدّ خود از جهلِ مردم ضربه ها خوردی تو را آواره کرده ادّعایِ عدّه ای ناباب به یادِ ظلم هایِ مستمر بر ساحتِ شیعه نداری لحظه ای آرامش و افتاده ای از خواب صدایت میزَند مظلوم! میخوانَد تو را عالَم فراهم میشود محض ِ ظهورت عاقبت اسباب تو را حس میکنم در جمکران و مسجد سهله همینکه میگذارم صورتم را خسته بر محراب رساندی در میانِ گریه ها رزقِ محرّم را شدی بانیِ هر بزم عزا با احترامی ناب تک و تنها نشستی گوشه ای و روضه میخوانی شبانگاهان به یادِ علقمه در گوشهٔ سرداب * امیدش ریخت قطره‌ قطره؛ جرعه جرعه رویِ خاک همینکه تیر؛ سمتِ مشک شد با هلهله پرتاب عطش؛ آتش به جانش زد لبِ دریا و...لب-تشنه- بخوان سقّایِ دشت کربلا محروم شد از آب عمودِ آهنین شقّ القمر کرد و خسوف آمد لبالب شد تنش از نیزه ها امّا نشد سیراب غم ِ "أدرِک أخا" خیلی در آورده ست اشکَت را غم ِ آن ساعتی که مُنکسر شد حضرتِ ارباب کنارِ من شبی در روضه-خوانیِ عمو عباس(ع) عزیزم کاش بشینی و باشم از غمت بیتاب! @shia_poem
خورشید در کنار سپیده نشسته بود قرآن به جای دست بریده نشسته بود زخم آنقدر چشید که گویا به زیر خاک تک مصرعی به جای قصیده نشسته بود @shia_poem
پاسخ ان تنصرالله تو از راه آمده کربلا ماه آمده روی دوشش بیرق نصر‌من الله آمده کربلا ماه آمده @shia_poem
خوش آن دل کز ازل دارد ولای حضرت عباس چه خوش یُمن است در دلها صفای حضرت عباس نمی دانم کدامین کس نهاده در دل شیعه که بوده از ازل بر دل هوای حضرت عباس زسال شصت و یک تا چارده قرنی که بگذشته پُر ِ عالم شده (ادرک اخای) حضرت عباس نه تنها آدمیان عشق او در جان و دل دارند که هم در آسمانها هم خدای حضرت عباس ز خال و خط و ابرو ،و به قد و قامت سروش نبوده کس به دورانه ورای حضرت عباس برادر را شده اسوه شجاعت را مثل باشد به دین حق فدایی ای فدای حضرت عباس زده بر سینه دریا ز مردی دست رد و آب... از آنروز است تا اینک گدای حضرت عباس ز بس رعنا و دلچسب است قد و چهره ماهش که زیبایی شده وصفی برای حضرت عباس دلم از غصه پر درد است به یاد ماجرای او که بس جانسوزتر باشد بلای حضرت عباس (سفیرا) حاجتی داری به عباس علی رو کن که گیرد دست تو دست رسای حضرت عباس @shia_poem
ای فاتحِ تاریخ عاشورا ابالفضل ای صاحب سرخی تاسوعا ابالفضل ای بیرقت بالاتر از بالا ابالفضل دریاتر از دریاتر از دریا ابالفضل بی تو علَم بی تو قدم بی تو نفَس نه جز تو سرِ ما خم شود در پیشِ کس؟ نه غیرِ از تو کس داریم نه، فریادرس نه تنها تویی تنها تویی تنها ابالفضل آه ای ضریحت بهترین بوسیدنی‌ها زوارِ تو با ما برادرها تنی‌ها حاجت گرفتیم از شما با ارمنی‌ها معراج‌ها داریم شبها تا ابالفضل ما با تو بی‌مرزیم در دنیا نه با غیر هربار سر را پیشت آوردیم تا غیر یک عمر تکیه بر تو کردیم و ولاغیر صد هیچ هِی بردیم دنیا را ابالفضل گیرم گره داریم و در آماجِ دردیم یک تخته‌پاره در تبِ امواج دردیم گیرم شبیخون خورده در تاراج دردیم با تو چه غم داریم در غمها ابالفضل ایران علَم را بر زمین بگذارد اصلاً برگردد از راهی که دارد از تو حاشا یک لحظه کم بگذارد از این عشق کلاً پا بر سر افعی بکوبد با ابالفضل سر بر ضریح تو که بگذاریم کافی است تنها بگو که بد بدهکاریم کافی است باب‌الحوائج را اگر داریم کافی است مَشتی ندیدم در جهان الا ابالفضل اُم‌البنین داریم اگر داریم عباس این سایه را بر روی سر داریم عباس ما را رها سازد مگر داریم عباس با تو گره خورده است خاکِ ما ابالفضل ایرانَ باخ ایرانَ باخ ایرانَ عباس دُنیا یالان دُنیادی باخ ویرانَ عباس شیعه دِدی توشدی اگه طوفانَ عباس سیز هامّی بیز دونیادَ اما با ابالفضل هرچند نامت آمد و غم گریه کردیم ما را ببخش آقا تو را کم گریه کردیم باید که می‌مُردیم باهم گریه کردیم ای تکیه‌گاه زینب کبریٰ ابالفضل وقتی که اُفتادی زمین اُفتاد زینب ای‌داد از حال رُباب ای‌داد زینب دنبال تو خون‌ناله سر می‌داد زینب وای از حرم وای از حرامی‌ها ابالفضل از مَشک پاره آب نه که جان تو ریخت این‌دفعه تیر حرمله مژگان تو ریخت مَشکت به دندان بود که دندان تو ریخت طفلی به عمه گفت کو... بابا... ابالفضل یک دست دارد بر کمر یک دست بر سر آقای ما حیران شده حیران نه بدتر باید برَد تا خیمه‌اش خواهر نه مادر اُفتاده‌ای بر چادر زهرا ابالفضل دیگر عبایی نیست تا که جمع گردی با من که نایی نیست تا که جمع گردی در خیمه جایی نیست تا که جمع گردی اکبر پُرش کرده است آنجا را ابالفضل... @shia_poem
بادِ سرگردان خبر از های و هویم را نبر پیش من یک لحظه نامی از عدویم را نبر شمر(لع) دارد نسبتی با من؛ ولی بادِ صبا سمتِ زینب(س) هرگز این راز مگویم را نبر از غضب لبریز کرده این امان نامه مرا اسمی از خشم ِ سپاهِ روبرویم را نبر آمدم ای موج! جانِ من بگو طفلِ رباب(س) میشود سیراب؟! شوقِ جستجویم را نبر دوست دارم بازگردم خیمه با دستانِ پُر ای کمان! ای تیر! با خود آرزویم را نبر جانِ سقّا آب را محکم در آغوشت بگیر مشکِ پاره!...با خجالت رنگ و رویَم را نبر شرم دارم از ترک هایِ لبانِ کوچکش لااقل پیش رقیه(س) آبرویم را نبر آب را بر آب پاشیدم ولی سمت حسین(ع)... تشنه جان دادم! پیامی از گلویم را نبر علقمه!...هرگز برای مادرم ام البنین(س)- لحظه ای حتی خبر از خونِ مویم را نبر! @shia_poem