از علامه طباطبائی پرسیدند
چرا از انقلاب اسلامی دفاع نمیکنید!؟
ایشان گفت:
این انقلاب یک شهید داشت آنهم اسلام بود!
پاسخ:
روزنامه جمهوری اسلامی به نقل از فرزند شهید آیتالله قدوسی(نوه مرحوم علامه طباطبایی) در واکنش به ادعاهایی مبنی براینکه مرحوم علامه طباطبایی پس از شنیدن اخبار شهادت برخی چهرههای انقلاب گفته است: «اسلام، شهید انقلاب است» نامه ای از محمدحسین قدوسی را منتشر کرد که در بخشی از آن آمده است: مرحوم علامه طباطبایی از چند ماه قبل از ارتحال به دلیل کسالت شدید تحت مراقبت شدید بود و هیچ خبری از نوع شهادتها و حوادث تلخ به ایشان داده نمیشد و میهمانانی که نزد او میرفتند قبل از ورود توسط همسر علامه آگاه میشدند که هیچ خبری به ایشان داده نشده و نشود. حتی خبر شهادت مرحوم بهشتی که چند ماه قبل از این بود نیز به او داده نشد. همسر مرحوم علامه (اکنون زنده است و) چندی قبل در مصاحبهای این مساله را اعلام کرده است. بنابراین در عین احترام به گویندگان خبر و تصدیق مراتب دیانت و صداقت آنان، اصل خبر نمیتواند درست باشد.
مبانی فکری علامه طباطبایی(رض) در بعد نظری و نوع نگرش اجتماعی و سیاسی به اسلام، کاملاً با مبانی فکری امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی سازگاری دارد. بلکه در نگاهی عمیقتر، از آنجا که به تعبیر رهبر معظّم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه ای، «مبانی تئوریک انقلاب اسلامی آثار شهید مطهری است.» و بدون شک آثار شهید مطهری در حوزه مبانی اسلامی، شرح و بسط اندیشه های علامه طباطبایی در المیزان است، لذا باید علامه طباطبایی را فیلسوف اجتماعی پشتیبان انقلاب اسلامی دانست که بخش مهمّی از مبانی انقلاب اسلامی در آثار ایشان و یا متأثّر از ایشان و در آثار شاگردان ایشان (مانند شهید مطهری، شهید بهشتی، آیت الله جوادی آملی و آیت الله مصباح یزدی) تبیین گردیده است. به بیان دیگر انقلاب اسلامی همانگونه که در مقام ثبوت و تحقّق مرهون مجاهدات علمی و عملی رهبر فرزانه انقلاب، امام خمینی(ره) و شاگردان او(و البته مردم) است، در مقام اثبات و تبیین نیز(علاوه بر امام)، مرهون مجاهدت علمی علامه طباطبایی(رض) و شاگردان اوست.
در بعد نظریه سیاسی، علامه طباطبایی معتقد به اصل سیاست الهی و حکومت اسلامی و معتقد نظریه ولایت فقیه در عصر غیبت و لزوم جهاد و مبارزه و فراهم کردن مقدّمات تشکیل حکومت اسلامی است. مبنایی که در اصل آن با امام خمینی(ره) و قاطبه فقهای شیعه اختلافی ندارد. علامه طباطبایی قوانین اسلام را دارای دو دسته ثابت و متغیر میدانند که قوانین متغیر برای اداره جامعه در شرایط مختلف و متکامل اجتماعی و ابزاری است در اختیار حکومت برای اداره جامعه. ایشان ولایت و سرپرستی یک قیّم و ولی را به حکم فطرت انسانی برای هر جامعه ای لازم میدانند و از این طریق لزوم حکومت اسلامی را اثبات نموده و تشکیل حکومت توسط پیامبر اکرم(ص) و تولّی امور اجتماعی را مویّد می آورند. و اختلاف در جانشینی پیامبر(ص) را نشان دهنده اجماع مسلمانان بر لزوم حکومت دینی و اختلاف آنان در مصداق ولی جامعه می دانند. از نگاه علامه «مساله ولایت یکی از مواد مشروعه شریعت است که مانند سایر موادّ مشروعه دینی برای همیشه در جامعه اسلامی باید زنده باشد.» و پیوسته این مقام باید با یک یا چند نفر اشتغال داشته باشد. و بحث در مورد شخص ولی غیر از ضرورت اصل مقام ولایت و حکومت بوده و با نبودن فرد خاصّ منصوب، مقام حکومت و ولایت از بین نمی رود. و الغای آن الغای فطرت است و الغای فطرت الغای اصل اسلامیت. علامه با توّجه به شرایط تقیّه در زمان شاه، در این مقاله خود که پیش از پیروزی انقلاب منتشر گردیده است، به ولایت فقیه به تفصیل نپرداخته و آن را به فقه موکول می کند. امّا تلویحاً بیان میکند که در عصر غیبت نیز ولایت و حکومت به عهده فقیه اصلح یعنی دارای تقوای دینی و حسن تدبیر و اطلاع از اوضاع است. [علامه طباطبایی، بررسی های اسلامی، مقاله مساله ولایت و زعامت، ص 154-178]
علامه طباطبایی در المیزان نیز به نظریه ولایت فقیه صحّه میگذارد. از نظر ایشان «در صورتی که مردم برای انجام تکالیف واجب اجتماعی خویش بخواهند دولت تشکیل دهند حق دارند که فقیه واجد شرایطی را به عنوان حاکم تعیین نمایند. بی شک چنین فقیهی علاوه بر مشروعیت مردمی دارای مشروعیت الهی نیز خواهد بود. زیرا منطقی و معقول نیست که مردم به تکالیف اجتماعی از سوی شارع مکلف باشند، اما هیچگونه حق دخالت و اظهار نظر جهت ایجاد مقدمات و فراهم آوردن زمینه های انجام آن تکالیف را نداشته باشند. مگر امکان دارد که برای شارع، امری مطلوب باشد و آن را از مردم بخواهد اما مقدمه آن را نخواهد؟ [علامه طباطبائی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، ج 4، ص 207-211.]
آیت الله احمدی میانجی، از شاگردان علامه طباطبایی، در خاطرات خویش چنین میگویند: «علامه طباطبایی پس از قیام امام خمینی در بر