روحانیت تا "روحانیت" یک بنده خدای دلسوزی به من طلبه ملبس، ازروی دلسوزی گفت: قدیم روحانیت حرمت داشت مردم دستبوس و ارادتمندروحانیت بودند و هیچکس جرات جسارت به روحانیت رانداشت امااین انقلاب وعملکردروحانیت دردوره جمهوری اسلامی، حرمت روحانیت راشکست! وقت داشتم که بنشینم وجواب تفصیلی بدهم وچون از مؤثرین بود، لازم دانستم که جواب مفصلی بدهم که مختصرش این است: اولا درهمان گذشته(که منظورش قبل ازانقلاب بود) روحانیت این حرمت ادعایی را نداشت! واتفاقا روحانیت زنده وفعال درهمان زمان و البته درطول تاریخ مورد هجمه بوده است. مصادیق متعددی رابرایش شمردم که به روحانیت بی احترامی شده بود که اوهم اطلاع داشت! واما روحانیت الان درچه وضعیتی است؟ اینکه چندعمامه را انداخته اند یا حتی یکی دوتا را هم شهیدکرده اند، نباید ما را به اشتباه بیندازد. ملبس های عافیت طلبِ انفیه ایِ دخمه نشینِ دعانویسِ ژولیده ی تسبیح چرخان، که حداکثر به مسجد برود و پیش نمازی بی اثر برای چندپیرزن وپیرمرد باشد، معلوم است که هیچ کس کاری به اوندارد و مادامی که وردی بر کاسه آبی بخواند وبا فوتی به خوراک مریض وبی شوهر وبی زن وبی پول و... بخوراندبه وهم وخیال واهی برآوردن حاجت، مورداحترام عوام است. اما... اما اززمانی که روح الله در امتداد واستکمال خط میرزای شیرازی وکاشف الغطا و کرکی و شیخ فضل الله، اسلام ناب را تعریف و معرفی کرد، روحانیت باید موضع و تکلیف خودش رامعلوم می کرد. پرواضح بود و همانطور که خود روح الله بیان کرد، عده ای جایگاه روحانیت را همان عافیت طلبی و پاکت دعا نویسی و فوت برکاسه آب و نشستن برکرسی نرم برای دست کشیدن برسر ضعاف خلق و گرفتن وجهی در ازای بیان روایتی برای ترساندن همان طایفه ازجهنم، می دانستند. پس راه را جداکرده و روح الله ومن تبع اورا تخطئه نموده برای کسب دلار راه لندن وبرای تامین اسلام ومسلمان بدبخت وبیچاره والبته بی خطر برای منافع ملکه وهمچنین ارضای ولع نفس و التیام خارش پشت دستِ عادت کرده به بوسیدن عوام، راه عراق را در پیش گرفتند. برای این نوع ازملبس ها که عمامه اش بزرگتروگرانتر ازمغزش بوده وسیگار وآروغ بعداز دیزی پخته شده ازگوسفند قربانی فقرایش، مهم تر از مرزهای هویت اسلام است، افتادن عمامه، فاجعه ای عظیم به حساب می آید. امااین طرف روحانیتی که خط اسلام ناب را درک کرده وفهمش از نخود درک استحباب استبرا و حرمت اکل بالقاشق به "کشف حقیقت تفقّه" نائل آمده بود، فهمیدکه باید روحانیت با سر بر دست گرفته و سینه سپرکرده وپیشانی به قناسه سپرده، به مصاف دوجبهه برود؛ جبهه کفر و جبهه نفاق! وصد البته که انداختن عمامه این نوع از روحانیت به دست دخترک وپسرکی اسیر در تور ضخیم رسانه ای آن دو دشمن، کمترین پیامد آن فهم واین حضور است! روحانیت شیعه اکنون در بوته آزمونی سخت قرارگرفته تا آنچه قرنها از سیره وسنت پیشوایانش که همه شان" جاهدوا فی الله حق جهاده"، گفته را عمل نماید. اکنون به برکت نبوغ وغیرت وهمت روح الله، نوبت اثبات ثقةالاسلامی وحجت الاسلامی روحانیت اصیل است. این نوع از روحانیت این عصررا مقدمه عصرطلایی ظهور و دوره تمرین وکسب آمادگی مدیریت جامعه مهدوی می داند و به حضور وتلاش دراین دوره می بالد. طلبه ناچیز علی بخشی