هدایت شده از فاتیما سادی
آماده شده بود تا سر کار برود؛ از پایگاه زنگ زدند که بیا برای ماموریت. در دل مادر اما قیامتی برپا بود و وجودش مثل سیر و سرکه می‌جوشید؛ او با پای تن می‌رفت و مادر با پای دل همراهش. اصلا آن روز انگار فرق داشت با همه روزهای دیگر... به گزارش مشرق، خبر فراخوان اغتشاش و تجمع همزمان با چهلم حدیث نجفی در بهشت سکینه کمالشهر کرج به گوش پاسداران امنیت رسیده بود. خانه کوچک و ساده پدری‌ سید روح‌الله در کمالشهر بود و از پایگاه بسیج حوزه 417 شهدای کمالشهر زنگ زدند که بیا برویم برای مأموریت. مثل همه ۱۲ سال گذشته از عضویتش در بسیج، چون و چرا راه افتاد. در دلِ مادر اما قیامتی برپا بود و وجودش مثل سیر و سرکه می‌جوشید؛ اصلا آن روز انگار فرق داشت باصصص همه روزهای دیگر؛ برقِ هزار فکرِآشفته جانش را می گرفت؛ نکند قرار است سید روح الله به آرزویش برسد! ساعت ۱۰ صبح و یک ساعت قبل از شروع مراسم، سید روح‌الله همراه با دیگر دوستان بسیجی‌، راهی منطقه مأموریت شد تا حافظ امنیت باشد؛ بدون اینکه خبر داشته باشد اغتشاشگران برای او و دوستانش، شمشیرِ بی‌رحمی را از رو بسته بودند. تا رسیدن به بهشت سکینه باهم برنامه ریزی می‌کردند، یکی‌ مسؤول راهنمایی مردم به سمت خروجی‌ها بود، دیگری قصد داشت ترافیک را کنترل کند تا از تجمع خودروها در مسیر جلوگیری شود... هر یک به نوعی در صدد کمک به همشهریان خود بودند.