هدایت شده از فاتیما سادی
محاصره وحشیانه حدود ساعت ۱۲ ظهر پس از آغاز درگیریِ اغتشاشگران در بهشت سکینه، عده ای از آنها سید روح‌الله را دوره کردند تا از دیدرسِ دوستانش دورباشد. به گفته یکی از همراهانش، سید به سمتی حرکت می‌کرده که مهاجمان از بقیه دوستانش دور شوند و فقط سرگرم حمله به او باشند. به بلوار اصلی کمالشهر و مرکز شلوغی‌ها که می‌رسند، زن و مرد، چند نفره به او حمله می‌کنند و با لگد به بدن او می‌کوبند. جسمش را روی زمین می‌کشند و به زیر کامیون می‌اندازند. اما انگار عقده‌هایشان تمام شدنی نیست؛ با چاقو به راه می‌افتند و با چند ضربه از پشت، قلبش را می‌شکافند وچاقو را از کمر تا شکمش فرومی‌کنند. پیکر نیم جان و نیمه برهنه‌اش را به شکل صلیب در خیابان رها می‌کنند و حتی نمی‌گذارند کسی برای کمک‌ به او نزدیک شود. شاید اگر فیلم‌ها از صحنه این جنایت نبود، باورش برایمان سخت می‌شد. شاید این چیزها را فقط در روضه‌های کربلا و داستان جنایت‌های داعش شنیده‌ایم. پیکر بیجانش را آنقدر لگد می‌زنند که با توجه به فیلم های موجود، صدایی از بین خودشان فریاد می‌زند؛ دیگه بسشه ولش کنید... مگر می‌شود؟! چرا یادمان رفته ما هموطن بودیم؟! بزم ویژه شهادت داستان سیدروح الله عجمیان جوانی ۲۷ ساله از دیار کوهدشت لرستان، همینجا تمام نمی‌شود. همه اطرافیان سید، از پدر، مادر و برادران و دوستانش می‌دانند؛ روح‌الله عاشق شهادت بود. بارها برای رفتن به سوریه و دفاع از حریم اهل بیت(ع) اقدام کرده بود و قسمت به رفتن و شهادت نشد. فرمانده‌اش می‌گوید که سیدروح‌الله برای اعزام به منطقه مرزی زاهدان و مبارزه با گروهک‌های تروریستی، اشرار و قاچاقچیان دوره آموزشی دیده و در انتظار اعزام بود. همیشه می‌گفت؛ به نظر شما من مثل شهدا زندگی کرده‌ام و لیاقت شهادت را دارم؟ ظاهرا منطقه مرزی زاهدان همانجاییست که رهبر انقلاب آن را به تنگه اُحُد ایران تعبیر کردند و روح‌الله شهادت را در تنگه اُحد و در جنگ با اشرار جستجو می‌کرد و نمی‌دانست