هدایت شده از فاتیما سادی
در محله خودش، همانجا که بزرگ شده و شب و روزش را در آن گذرانده بود، اینطور غریبانه، به خاک و خون می‌غلتد! هیچ‌کس نمی‌داند این سیدِخدا چه شهادتی از خدا طلب کرد که جنایتی نماند که در حقش نکرده‌باشند. شاید روح خدا(روح الله) از درگاه خداوند بزمی ویژه برای شهادت طلب کرده بود. «لیقتل فی سبیل الله الذین یشرون الحیوة الدنیا بالاخرة و من یقتل فی سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف نوتیه اجرا عظیما»«مومنان باید در راه خدا با آنان که حیات مادی دنیا را بر آخرت گزیدند جهاد کنند و هر کسی در جهاد به راه خدا کشته شود فاتح است زود باشد که او را اجری عظیم دهیم./سوره نساء، آیه 73 شهادت و رسیدن به آرزو ساعت حدوای یک و نیم،۲ بود که بالای سرش رسیدم. دست‌هایش را مثل صلیب بازکرده بودند، و نیمه برهنه روی آسفالت رها بود. انگار دست‌ها را برای بغل گرفتن شهادت باز کرده بود، صدایش کردم، جوابی نشنیدم اما هنوزشهید نشده بود. آمبولانس رسید. این‌ها را یکی از دوستان روح الله عجمیان می‌گوید. پیکر خون آلود و نیمه برهنه اش را به آمبولانس منتقل کردیم. شلوار نظامی هنوز پایش بود. راننده گفت که با این شلوارنظامی نمی توانیم مجروح را به جایی برسانیم. اگر اغتشاشگران بفهمند که مجروح نظامی است، سد راهمان می‌شوند و شاید هم به او آسیب بیشتری برسانند.‌ به هر زحمتی بود شلوارنظامی را بیرون آوردیم و راه افتادیم. راننده راست می‌گفت؛ در طول مسیر اغتشاشگران بارها به آمبولانس سنگ زدند، جلویمان را گرفتند و داخل آمبولانس را بررسی کردند تا نکند مجروح، نظامی باشد. به سمت بیمارستان هشتگرد حرکت کردیم که ترافیک اجازه نداد، به سمت یک بیمارستان دیگرتغییر مسیر دادیم. اما گویا سید برای شهادت بیشتر عجله داشت. صبر عجیب مادر شهید از شنیدن و نوشتن این مطالب موهای تنم سیخ می شود؛ خدا کند مادر سید روح‌الله، هیچ‌وقت صحنه های این جنایت را نبیند. نبیند که چطور ته تغاری خانه‌اش را بی‌رحمانه می کُشند...