شهدای حکم آباد تبریز
#قسمت_81 #سلسله_اعصاب_فرماندهی فصل 21 ✍️ گردان حضرت رسول به هنگام روشنایی هوا به ضد انقلاب زد من نی
فصل 21 ✍️ یکی از بیسم هایی که با آن شنود می کردیم همان بیسیمی بود که در عملیات مرصاد از منافقین به غنیمت گرفته بودیم با توجه به اینکه جهت یاب نداشتیم، به صورت ابتکاری یک لوله پلیکا را بریده بودیم، بیسیم را داخل لوله فوق قرار می دادیم بیسیم یک سگمنت داشت، وقتی با بیسیم صحبت می کردیم علامت سگمنت به صورت سیگنال بالا پایین می شد و به وسیله آن سمت مکالمه را پیدا کرده و گزارش می دادیم از فلان مختصات جلرافیایی پیام دریافت می شود. 🔶 که آن نیز مستلزم آشنایی به نقشه خوانی بود که در مرکز گرا را تبدیل به جایگاه ما می کردند و نقطه را نشان میداد تا اینکه مدتها بعد به موبایل ماهوارهای مجهزشدیم حاج احمد کاظمی بعد از شهادت آقا مهدی باکری هیچ وقت ارتباطش را بنا بچه های لشکر عاشورا قطع نکرده بود، گویی در لشکر عاشورا گمشده ای دارد یک روز یکی از بچه های اطلاعات تیپ بانه به حاج منصور عزتی گزارشی داد حاج احمد نیز که در آنجا بود به زبان تُرکی گفت موضوع نَمَنَندی (موضوع چیست،) عزتی جواب داد بچه ها یک نفر از افراد ضدانقلاب را دستگیر کرده اند که داخل کوله پشتی اش پر از مین و مواد منفجره است و قصد داشته است تا درمنطقه مین گذاری نموده و انفجاراتی را به وجود آورد کاظمی گفت: آن شخص را پیش من بیاورید، رفتند آن شخص را از بازداشتگاه آوردند، 🔷 درحضور احمد کاظمی با ملاطفت و مهربانی از وی سوال کرد برای چه کاری به این منطقه آمده ای؟ شخص مذکور با یک لهجه کردی فارسی گفت آمده بودم همه شما را بکُشم، 🔸 کاظمی گفت ما آمده ایم برای شهادت، حالا که از جنگ جان سالم به در بردیم اضافی هستیم، شما به فکر ما نباشید . 🔹 و به دور از انتظار آن شخص گفت: اگر همین حالا آزادت کنیم چه کار خواهی کرد؟ ضد انقلاب جواب داد شما نه تنها من را آزاد نخواهید کرد. بلکه اعدام خواهید نمود خلاصه بعد از یک گفتگوی طولانی، مهر کاظمی بر دل شخص دستگیر شده افتاد و شروع کرد به گریه کردن و هر چه اطلاعات داشت را بازگو کرد .حاج منصور نیز دستور داد که به جای مواد منفجره داخل کوله پشتی مقدارزیادی مواد غذایی گذاشته و وی را آزاد کردند # قسمت_بعدی_ رو_هم_دنبال_کن 🌷🌹تقویم یادبود شهداء 🌹🌷 @shohada_hokmabad_tabriz ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄