یادواره شهدا
معلم بسیجی و ستوان یکم شهید 🌷 #نجفقلی_صفیان بلداجی 🗓 ولادت 🌺 ۱۰ خرداد ۱۳۳۵ 👈 دیپلم رشته علوم طبی
✅مروری بر شهید  بسم الله الرحمن الرحيم شهيد نجفقلی صفيان در يكي از روزهاي بهار سال ۱۳۳۵ در سبزكوه بختياري در منطقه ای بنام گگ تپه بدنيا آمد. تا سن ۵ سالگي در عشاير زندگي كرد و سپس به بلداجي آمد و در دبستان بختيار شروع به تحصیل نمود. هوش، استعداد و علاقه در دوران ابتدایی بسيار و در حد تحسين بود تا جايي كه بسياري از روزها از شدت علاقه صبح زود در هواي تاريك و سرما و برف و بوران زمستان به مدرسه مي رفت. كلاس ششم قديم را به پايان رساند و براي ادامه تحصيل در دبيرستان با همه مشكلاتي كه وجود داشت عازم اصفهان شد و در دبيرستان حكيم نظامي اصفهان وارد و با علاقه فراوان در رشته طبيعي شروع به تحصيل نمود. در مدت دبيرستان طبق اظهارات همكلاسي ها هميشه جزء شاگردان ممتاز از لحاظ درسي و اخلاقي كلاس بود. علاقه مندي او به اسلام باعث شد كه مطالعاتي در كتاب هاي مذهبي داشته باشد و تا حد ممكن در جلسات مذهبي شركت مي نمود. از همان اوايل در مورد امامان و رهبران ديني ارادت خاص به حضرت مهدي (علیه السلام) داشت و اين علاقه تا حدي بود كه بعضي از شب ها به صحرا مي رفت و مشغول راز و نياز با خداي خود مي شد. در دبيرستان صائب اصفهان دیپلم گرفت و در همان سال در دانشگاه قبول شد. بر اساس آگاهي از وضعيت دانشگاه هاي آن زمان و با داشتن وضع اقتصادي تقريباً نامساعد نتوانست به دانشگاه برود. از خصوصيات اخلاقي او يكي اين بود كه هميشه از خوردن چند نوع غذا خودداري مي نمود و در جواب مي گفت رهبران ديني ما يك نوع غذا مي خوردند و من يك مسلمان هستم چگونه مي توانم چند نوع غذا در يك مرحله بخورم و هميشه در فكر فقرا و مستمندان بود. در سال ۱۳۵۴ به خدمت سربازي رفت و دوران آموزشي خود را در جهرم گذراند و پس از آموزش درجه گروهبان سومي را گرفت و به پادگان جنديان مشكين شهر تقسيم شد. در طي سربازي با اخلاق خوبي كه نسبت به سايرين داشت سبب شد كه رفقاي خوب و در رديف خود داشته باشد كه خوشنودي رفقاي وي از او دليلي بر حسن اخلاق او بود، ‌از جمله يكي از دوستان صميمي وي كه با شهيد نجفقلی با مكاتبه رابطه داشتند وقتي چند ماه بعد از شهادت نجفقلي كه نامه اي به او نرسيده بود با تلفن تماس گرفت و گفت چه شده است كه نجفقلي ديگر نامه نمي نويسد و بعد از و بعد از چند دقيقه سكوت و فكركردن از اينكه چه جوابي دهيم به اين دوست صميمي شهيد نجفقلي كه چند سال در سربازي و بعد از سربازي با هم بودند از سكوت ما ناراحت شد و گفت چه بر سر دوست من آمده؟ در جواب گفتيم كه او شهيد شد و شهادت او همزمان با آخرين نامه اي بود كه به آن دوست صميمي اش نوشته بود. اين دوست بسيار ناراحت شد و در جواب با گريه گفت نجفقلي با علاقه اي كه داشت به اين راه مي رفت. سرانجام در سال ۱۳۵۶ خدمت سربازي را به پايان رسانيد و بعد از مدتي در امتحان گزينش معلم آموزش و پرورش شيراز شركت كرد و قبول شد و در حوزه ياسوج در محلي به نام دره قاعد گيري به طور پيماني مشغول تدريس شد. در تعطيلات تابستاني مجدداً‌ در امتحان گزينش معلم آموزش و پرورش شهرستان بروجن شركت كرد و قبول شد و در بخش اردل مشغول به درس دادن شد. پس از گذشت يك سال ازدواج كرد. شهيد با حقوق معلمي كه مي گرفت به فقرا كمك مي نمود و از جيره غذايي خانواده خود شب ها به در خانه مستمنداني كه مي شناخت مي رفت و آن مواد غذايي را درب خانه مي گذاشت و زودتر برمي گشت تا مبادا او را بشناسند و اين امر بعد از مدتي براي ما روشن شد. اين امر خود دليلي بر عظمت و وسعت روح اين شهيد است. پس از گذشت ۳ سال خدمت در اردل منقضیان ۱۳۵۶ به خدمت فرا خوانده شدند و اين شهيد فوراً‌ خود را معرفي كرد و دوران آموزش تکمیلی را در نيروي هوايي تهران به پايان رسانيد. چون نيروي هوايي تهران اعزام به جبهه نداشت بنا به درخواست خود شهيد به مركز پياده شيراز انتقال يافت و از آنجا به جبهه عزيمت يافت. بعد از مدتي در تاريخ ۷ بهمن ۱۳۵۹ در جاده آبادان ماهشهر در بمباران هوايي زخمي شد و بعد از عمل جراحي در جبهه به مشهد انتقال يافت. به خانواده شهيد اطلاع داده شد كه نجفقلي زخمي شده است. براي عيادت وي پدر، ‌عمو و برادران و خانواده خود شهيد و فرزند يگانه و ۶ ماهه او به بيمارستان دكتر شريعتي مشهد رفتيم. در اتاق شهيد تابلوي كوچكي بود كه روي او نوشته شده بود يا مهدي (عج) و اين دليل بر ارادت خاصي بود كه اين شهيد به حضرت مهدي (عج) داشت تا جايي كه دوستانش او را مهدي صدا مي كردند. تنها سخنش اين بود كه من به آرزوي خود رسيدم و مصطفي تنها فرزندم بايد راه مرا ادامه دهد و يكي از ياران و سربازان مهدي (عج) باشد، در غير اين صورت از او راضي نخواهم بود. سرانجام نجفقلی در روز ۱۶ بهمن ۱۳۵۹ ساعت ۱۲ ظهر به آرزویش فیض شهادت🌷 نائل شد. 🍃🌷🍃🌷🍃 https://eitaa.com/shohadab .