همهی اینها گذشت، اما بیمار تب و لرز شدیدی داشت.
چند پتو میانداختند روی
#آقا.
گاهی حتی دکترها بغلشان میکردند تا لرز را کمتر کنند.
معلوم نبود منشأ این تبها کجاست؟ ضایعهی کوچکی هم در
#ریه دیده بودند.
#آقا لولهی تنفس داشتند و نمیتوانستند حرف بزنند.
خودشان کاملاً حس کرده بودند که دست راستشان کار نمیکند.
اولین چیزی که با دست چپ نوشتند، دوتا سؤال بود :
«همراهان من چطورند؟»
«مغز و زبان من کار خواهد کرد یا نه؟»
دکتر باقی روی سطحی از پوست بدن کار میکرد که برای ترمیم و پیوند به قسمتهای آسیبدیده برداشته بودند.
زخمها زیاد بودند.
درد زخمها خیلی زیاد بود، اما دکترها میگفتند تحمل
#آقا زیادتر است. میگفتند :
اصلاً مسکّنها به حساب نمیآیند .
بحث دکترها این بود که بالاخره تکلیف این دست چه میشود؟
شکستگیش رو به بهبود بود، ولی هیچ علامت حرکتی نداشت.
چند نفر از جراحان و ارتوپدها بحث میکردند که دست قطع شود یا بماند.
#امام_خمینی_ره مرتب پیغام میدادند و از اطرافیان میپرسیدند که:
#آقا_سید_علی_چطورند؟
پیامشان ساعت دو بعد از ظهر پخش شد.
دکتر میلانینیا رادیورا گذاشت بیخ گوش
#آقا.
آن موقع ایشان به
#هوش بودند؛ روح تازهای انگار در وجودشان دمید، جان گرفتند.
حالشان بهتر بود، اما هنوز قضیهی
#هفتاد_و_دو_تن را نمیدانستند.
از تلویزیون آمدند که گزارش تهیه کنند. یک ساعتی معطل شدند تا
#آقا به هوش آمد. پرسیدند حالتان چطور است؟ گفتند: «من بحمدالله حالم خیلی خوب است» و شعر رضوانی شیرازی را خطاب به
#امام_خمینی_ره خواندند:
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت
سر خُمِّ مِی سلامت شکند اگر سبویی
سلامتی و تعجیل در فرج
#حضرت_ولیعصر_عج
و سلامتی نائب بر حقش
#مقام_معظم_رهبری
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani