خاطرات اسارت 🌻 قسمت ۱۴۳ موضوع : سازماندهی در گردان ۱۴ معصوم قبل از ماموریت شناسایی و اسارت🌸 آقا از گردان ما ۲۷ آر پی جی زن با قبضه و موشک در خط آتش جهت شلیک قرار گرفتند و آماده دستور فرمانده لشگر بودند جهت شلیک....منم مدام تذکرات لازم رو بهشون میدادم 🥴..هدف هم یه تپه مقابل بود که باید به اون تپه شلیک میکردند..بهشون گفتم وقتی حاج احمد فرمان آتش داد همزمان شلیک کردن و هماهنگ بودن از همه مهمتره و نظر حاج احمد هم همین هست 🤨 یه موقع حاجی دستور موشک گذاری رو داد و بعدشم فرمان آتش ..آقا ما یه موقع دیدیم یا حضرت عباس ۲۷ موشک همزمان شلیک شد و حجم آتش زیادی رو تشگیل داد من چشمم به حاج احمد بود که الان نظرش چیه😳 دیدم یه تبسمی کرد و گفت خیییلی خوب بود ... وقتی ابراز رضایت کرد من و فرمانده گردان حسین محبی هم خوشحال شدیم اما من چون میدان داری میکردم بیشتر احساس غرور میکردم 🙃 چرا ؟؟ چون این کار امروز ما در حضور فرمانده لشگر سرنوشت مارو در ماموریت آینده مشخص میکرد..و من دلم میخواست گردان ما بعنوان خط شکن و طلایه دار لشگر در عملیات انجام وظیفه کند😊 وقتی حاج احمد ابراز رضایت کرد سریع آر پی جی زن ها رو با کمکی هاشون جابجا کردم و باز به کمک آر پی جی زن ها تذکرات لازم رو دادم 🥴 حاجی احمد باز فرمان آتش داد و همزمان ۲۷ موشک هماهنگ باهم شلیک شد و باز ابراز رضایت بیشتر حاج احمد از اجرای آتش😘 باز سریع اومدم کمک آر پی جی زن هارو با تیربارچی های گیرینف جابجا کردم و به هر کدام یه نوار فشنگ ۲۵۰ عددی دادم ۲۷ تیربار رو به خط کردم گفتم فشنگ گذاری کنید و اسلحه رو از ضامن خارج کنید و پشت تیربار حالت دراز کش قرار بگیرید و دست روی ماشه و هدف تپه مقابل ...وقتی حاجی دستور آتش داد همزمان شلیک کنید و انگشت از روی ماشه تیربار برندارید تا تمام فشنگ ها شلیک بشه یا احیاناً تیربار گیر کنه☹️ یه موقع حاج احمد گفت آماده..آتش !!! یا خدا یه موقع مادیدیم ۲۷ قبضه تیربار همزمان شلیک کردند و همزمان تمام شد ..حاج احمد گفت خیییلی خوب بود احسنت بارک الله😘😊 ادامه دارد... راوی : محمدعلی نوریان 🥀 شهدای شهرستان مبارکه