🔰منطقه حساسی بود. به خصوص موقعیت شهید عقیقی. دقیقه ای نبود که خمپاره 60 یا نارنجک تفنگی دشمن به خاک آنجا بوسه نزند. فرمانده محور هم شهید سپاسی بود. یک روز حاج مجید آمد و گفت: «باید در این منطقه سنگر محکمی برای نیرو ها ساخته شود.» واقعاً کار سختی بود، برای اینکه جان پناهی بسازی باید از جان خود می گذشتی. قبل از اینکه کسی برای این کار داوطلب شود، سید جلیل بلند شد و این کار را پذیرفت. 🔰اوایل جنگ بود، که سید جلیل را دیدم. آن زمان ها خیلی بحث شهید و شهادت بود. به سید گفتم: «سید تو دوست نداری شهید بشی؟» سید گفت: «دوست دارم شهید شوم، اما استادم فرموده اند، از خداوند درخواست شهادت نکن، تا بتوانی به اسلام و مسلمین بیشتر خدمت کنی.» این ماجرا گذشت تا اواخر جنگ که بار دیگر سید را روی تخت بیمارستان دیدم. در عملیات بیت المقدس 7 به شدت مجرح شده و در بیمارستانی در مشهد بستری بود. حالش را که پرسیدم، گفت: «می دانم که این بار رفتنی هستم.» چند روز بعد، شربت شهادت را در جوار آقا علی بن موسی الرضا(ع) سر کشید. 🌱🌷🌱 حجت الاسلام سید جلیل موسوی ري‌شهری 🌱🌷🌱🌷 نشردهیدhttps://eitaa.com/shohadaye_shiraz