🔴
پویش روزی بچه دست خداست ملحق شوید .
♦️این روایت جالب در سه قسمت
منتشر خواهد شد هر سه قسمت شیرین هست مطالعه کنید
سلام
ما اهل یکی از شهرستان های خراسان هستیم،همسایه مشهد.
داداش بنده چند سال پیش،حدودا سال۸۵ بعد از اتمام خدمت به علت نبود کار به مشهد رفت و تنهایی دنبال کار میگشت،یه مدت تو یه شرکت بود که تعدیلش کردند بعد رفت قنادی و حدود ۱۰ سال کارش همین بود در همین حین ازدواج کرد و به برکت ازدواج و به دنیا اومدن فرزند اول مسیر واسه پیشرفت باز شد و استاد شیرینی و کیک یکی از مجموعه های قنادی بزرگ شهر شد.
البته خود فرزند اول مشکلاتی بوجود آورد
که اکثرا به مسئله پول و درامد و هزینه های جانبی و غیر قابل چشم پوشی برمیگشت.
این مسئله باعث سختی زندگی این خانواده شده بود و نه بیمه درمانی داشتند و نه سابقه ای براش ثبت میشد و روز مزد هم بود...
حدود یک یا دو سال با این مشقت و سختی تحمل کردند و ناامید نشدند تا وقتی یه خبر خیلی خیلی عجیب همه فامیل رو گذاشت توی آمپاس شدید!
خبر این بود که یه بچه دیگه توی راه دارن... وبچه دوم هم با وجود سختی های زیاد متولد شد...
بعد از اینکه فرزند دومش به دنیا اومد که فشار اقتصادی (مستاجری و نداشتن بیمه درمانی و خدمات)بد جور تحت فشار قرارشون داد تا حدی که همه(غیر از خودشون) ناامید شده بودیم و گفتیم باید برگردی و توی شهر خودمون کار کنی که شاید بتونیم هواتونو داشته باشیم!
همه درگیر این اتفاق عجیب بودیم و نمیدونستیم باید چیکار کنیم،هر کی رومیدیدیم میگفتیم یکی هست با این مشخصات ،اگه کار سراغ دارید بگید که بیاد، هرچی بود عیبی نداره فقط از حالت قبل بهتر باشه.
ولی کار به جایی نبردیم
زندگی همهمون یکی شده بود که بتونیم مشکلی. از کار اینا حل کنیم
و تا دو سه سال این مسئله توی خانواده تیتر اتفاقات بود و کسی برای بقیه مسائل زیاد وقت نمیذاشت
تا یه خبر عجیب غصه ها رو چندین برابر و تا حدی غیر قابل تحمل کرد
خبر چی بود؟؟؟
یه بچه دیگه توی راه دارن👉
#فرزند_اوری
#ارسالی_مخاطب
#پویشی_برای_روزی_بچه_دست_خدا
#کانال_شکوه_زن_وزنانگی
_____________________
به ما بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/2336751715C0fba986b70