احوال اهل بیت علیهم السلام در خرابه شام ز خانه ها همه بوی طعام می آمد ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم ●از منهال روایت شده است که گفت: در بازار دمشق راه می رفتم که دیدم علی بن الحسین (امام سجاد صلوات الله علیه) در حالی که بر عصایی که در دستش است تکیه کرده و دو پایش از شدت لاغری همچون دو چوب خشک شده و خون از دو ساق او جاری و چهره اش زرد گردیده بود؛ در حال رفتن است. منهال گوید: با دیدن این صحنه بغض راه گلویم را گرفت و نزدیک بود خفه شوم؛ پیش رفتم و در مقابل آن حضرت ایستاده و عرضه داشتم: یابن رسول الله چگونه صبح کردی (حال شما چگونه است؟) امام سجاد صلوات الله علیه فرمود: ای منهال چگونه باشد حال کسی که اسیر یزید بن معاویه است؟ ای منهال به خدا سوگند از وقتی که پدرم کشته شده تا کنون زنان ما شکمشان سیر نشده و پارچه ای نیافتند تا سرهای خود را با آن بپوشانند ؛ روزها در حال روزه و شب ها در حال گریه و ناله هستند. ای منهال ما در این قوم مانند بنی اسرائیل در قوم فرعون شده ایم که پسرانشان را سر می بریدند و زنان ایشان را زنده می گذاشتند؛ خدا در روز دادگری میان ما و آنان داوری کند. عرب بر عجم فخر می فروشد که محمد از آنهاست؛ قریش بر عرب فخر می فروشد که محمد از اوست و اما ما که عترت محمد (صلی الله علیه و آله) هستیم اینگونه کشته و سر بریده؛ اسیر و رانده شده و از خانمان و شهر و دیار دور افتادیم؛ گویا که از دیار تُرک و کابل هستیم؛ این است حال ما اهل بیت. سپس فرمود: ای منهال! زندانی که ما در آن هستیم سقف ندارد و همواره آفتاب بر ما می تابد و من به جهت ضعف بدنی که دارم گاه چند دقیقه ای از آن فرار می کنم اما چون نگران زنها هستم و به نزد عمه ها و خواهرانم باز می گردم منهال گوید در حال سخن گفتن با آن حضرت بودم که ناگاه بانویی از محبس بیرون آمد و آن حضرت را صدا زد؛ ایشان نیز مرا ترک کرد و به نزد او رفت. من درباره آن بانو پرسیدم و متوجه شدم که این عمه او زینب دختر علی (صلوات الله علیهما) بود که به او فرمود: نور چشمم! کجا می روی؟ آن حضرت با او بازگشت و مرا ترک کرد و من همیشه به یاد او می افتم و گریه می کنم. 📗معالي السبطين/ج2/ص158/الفصل الرابع عشر ، المجلس الثاني عشر 📙الأنوار النُعمانيّة ، للجزائري/ج3/ص252 📕زينب الكبرى عليها السلام من المهد الى اللحد/ص 495 و 496 @Sibtayn