عیاشی در خصوص آیه «یا ایها النبی حرض المؤمنین علی القتال» 📖سوره انفال آیه ۶۵ * از عمرو بن ابی المقدام روایت کرده گفت: جدم به پدرم می‌گفت: در تمام عمر روزی بدتر از دو روز بر من نگذشت؛ یکی روز وفات و رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و دوم روزی بود که به خدا قسم در سقیفه بنی ساعده طرف راست ابوبکر نشسته بودم و مردم با او بیعت می‌کردند. عمر گفت تا وقتی که علی علیه السلام را برای بیعت حاضر نکنی بیعت این مردم هیچ ارزشی ندارد. ابوبکر، قنفذ را نزد علی علیه السلام فرستاد و او را برای بیعت به مسجد دعوت نمود، قنفذ به حضور آن حضرت آمد. حضرت به قنفذ فرمود: به ابوبکر بگو پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله جانشینی جز من ندارد. قنفذ پیام آن حضرت را رسانید. برای مرتبه دوم او را روانه نمودند که بگوید: باید حتما به مسجد آمده و مانند سایر مسلمانان بیعت نماید. حضرت فرمود: به آن‌ها بگو به موجب وصیت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله باید پس از دفن رسول خدا صلی الله علیه و آله از خانه خارج نشوم تا کتاب خدا و قرآن را که در جریده‌های (غلاف خوشه) خرما و روی کتف‌های شتر نوشته شده جمع آوری نمایم. قنفذ مراجعت کرده و فرموده‌های آن حضرت را ابلاغ نمود و ابوبکر را وادار نمود تا به اتفاق او و عثمان و خالد بن ولید و مغیره بن شعبه و ابوعبیده بن جراح و سالم مولای ابی حذیفه و قنفذ و من (راوی) و جمعی دیگر از اطرافیان و رجال و اوباش به در خانه فاطمه علیهاالسلام رفتیم. در بسته بود و فاطمه علیهاالسلام گمان نمی کرد کسی بدون اجازه داخل خانه شود. فلانی آتش خواست و درب خانه را آتش زد همینکه نیم سوخته شد با لگد محکم به در کوبید. در شکسته شد و فاطمه علیهاالسلام که عقب در بود بین در و دیوار مصدوم گردید و جمعیت بی محابا وارد خانه شده، علی علیه السلام را بدون عبا از خانه بیرون کشیدند. چون زهرا علیهاالسلام چنان دید کمربند شوهر گرامی خود را گرفت و گفت: نمی گذارم شوهرم را با این حالت به مسجد ببرید و فلانی به قنفذ دستور داد تا به ضرب تازیانه فاطمه علیهاالسلام را از علی علیه السلام جدا ساخت و بر اثر لطمات وارده بی هوش شد. چون به هوش آمد حسنین علیهماالسلام را برداشته و روانه مسجد شد تا در کنار قبر پدر بزرگوارش رفته و شکایت نموده و از خداوند طلب عذاب نماید. امیرالمؤمنین علیه السلام آثار نزول بلا را مشاهده نمود به سلمان فرمود: خود را به فاطمه علیهاالسلام برسان، به خدا قسم! اگر نزد قبر پدرش برسد و موی خود را پریشان نموده و نفرین کند احدی در مدینه زنده نخواهد ماند. سلمان خود را به آن مجلله رسانیده عرض کرد: ای دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله! پدرت رحمة للعالمین بود مبادا لب به نفرین بگشایی. فرمود: ای سلمان! چگونه صبر و تحمل نمایم که می‌خواهند علی علیه السلام را به قتل برسانند. سلمان عرض کرد: من بفرموده امیرالمؤمنین علیه السلام خدمت رسیده و ایشان به من امر نموده اند که از شما تقاضا کنم به منزل برگردید و کسی را نفرین نکنید. فاطمه علیهاالسلام فرمود: چون شوهرم علی علیه السلام امر می‌نماید به خانه برمی گردم و چون فاطمه علیهاالسلام برگشت امیرالمؤمنین علیه السلام به قبر پیغمر صلی الله علیه و آله توجهی نموده و این آیه (خطاب هارون به موسی) را تلاوت فرمود: «یا ابن‌ام ان القوم استضعفونی وکادوا یقتلوننی» 📖سوره اعراف: آیه ۱۵۰. ای برادر این قوم مرا تنها یافتند و نزدیک بود مرا بکشند. ابوبکر بالای منبر نشسته بود فلانی تکلیف بیعت علی علیه السلام نمود. حضرت علی علیه السلام فرمود: اگر بیعت نکنم چه کار خواهید کرد؟ جواب داد: با شمشیر گردنت را می‌زنم! فرمود: در اینصورت بنده خدا و برادر پیغمبر خود را خواهید کشت؟ خبر به عباس عموی پیغمبر رسید شتابان خود را به مسجد رسانید و گفت: دست از علی علیه السلام بردارید به عهده من که علی علیه السلام بیعت نماید. عباس دست علی علیه السلام و ابوبکر را مسح نموده و همین عمل را بیعت تلقی نموده و علی علیه السلام را با حالتی خشمناک رها کردند. علی علیه السلام فرمود: خداوندا! فرموده بودی «ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مأئتین» خداوندا! تو شاهد باش که من بیست نفر یاور نداشتم که اقدام به جهاد کنم و پیغمبرت هم به من فرمود: اگر بیست نفر یاور داشته باشی با دشمنان خود جهاد کن و سپس به خانه خود مراجعت فرمود. 📕تفسیر عیاشی:ج۲ ص۶۶؛ 📗الاختصاص شیخ مفید:ص۱۸۵؛ 📘بحار الانوار: ج۲۸ص۲۲۷؛ 📙مجمع النورین:ص۷۶؛ 📕اثبات‌ ولایت امیرالمومنین علیه السلام از قرآن و سنت ج۱ ص۵۹۱ . @Sibtayn