همه مردم از عمر داناترند روزی عمر بن خطاب در مقابل احصاب خطبه ای خواند و دستور داد که مهريه زنان را بيشتر از چهل اوقيه قرار ندهيد. پس هر که بيشتر از اين مقدار را به عنوان مهريه قرار دهد، زياده را به بيت المال خواهم داد. در اين هنگام زني از ميان زنان برخاست و گفت: آيا کتاب خدا بايد پيروي شود يا فرمان تو؟ عمر گفت: کتاب خدا، منظورت چيست؟ زن گفت: تو اکنون از اين که در مهريه زنان زيادي باشد، نهي کردي، در صورتي که خداوند در قرآن مي فرمايد: وَإِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلَا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئًا سوره نساء ایه 20 و مال فراواني ( به عنوان مهر ) به او پرداخته ايد، چيزي از آن را پس نگيريد. عمر با شنيدن اين استدلال دو يا سه مرتبه گفت: همه از عمر داناتر هستند. اين ماجراي تاريخي به تعابير گوناگون و با يک مضمون در بسياري از کتب اهل سنت نقل شده است، به گوشه اي از اين نقل ها عنايت فرمائيد. الف- حاشيه سنن ابن ماجه، سندي، جلد1، صفحه 583 ب- کشف الخفاء، عجلوني، جلد1، صفحه 269 ج- السنن الکبري، بيهقي، جلد7، صفحه 233 د- جامع العلم، ابن عبدالبر، صفحه 66 ه- سيرة عمر، ابن جوزي، صفحه 129 و- تفسير قرطبي، جلد5، صفحه 99 ز- تفسير ابن کثير، جلد1، صفحه 467 ( ابن کثير پس از نقل ماجرا مي گويد: اسناد اين نقل جدا قوي ست. ) ح- الدر المنثور، سيوطي، جلد2، صفحه 133 ( سيوطي اين ماجرا را از هفت نفر از حفاظ مانند احمد، ابن حبان و طبراني نقل مي کند. ) ط- فتح القدير، شوکاني، جلد1، صفحه 4 7 ي- تفسيرالکشاف، زمخشري، جلد 1، صفحه 357 ک- ارشاد الساري في شرح صحيح البخاري، قسطلاني، جلد8، صفحه 57 ل- کنزالعمال، متقي هندي، صفحه 298 م- تفسير الخازن، جلد 1، صفحه 353 ن- المستدرک، حاکم نيشابوري، جلد2، صفحه 177 ( حاکم نيشابوري پس از نقل اين ماجرا با قطعيت حکم به تواتر اسناد صحيح آن مي نمايد. ) @Sibtayn