کاروان اموال از قم و امام عصر (عج‌الله فرجه) امامت و جانشینی پیامبر گرام یاسلام(صلی‌الله علیه و آله) مقامی است که فقط درخور معصومین از هر گناه است. خداوند امامت را عهد خود دانسته و نشستن ظالمان در این مقام ممنوع کرده است. به همین دلیل است که امامان معصوم (علیهم‌السلام) باید بتوانند با ارائه کرامت و معجزه خود را برای مردم بشناسانند. در نوشته زیر به داستانی اشاره شده است که امام عصر (عج‌الله فرجه) با اعمال معجزه آسا خود را به کسانی که در شناخت امام زمان خود شان متحیر شده بودند، معرفی نمودند. علی بن سنان موصلی از پدرش نقل کرده که گفته است: کاروانی از قم و جبال بر اساس رسم و عادتی که داشتند، اموالی را با خود به سامرا بردند تا به امام حسن عسکری (علیه‌السلام) بدهند؛ اما وقتی به سامرا رسیدند، از شهادت امام عسکری (علیه‌السلام) آگاه شدند. پرسیدند: «وارث امام کیست؟» گفتند: «برادرش جعفر بن علی». آنان نزد او رفتند و او را از مقصود خود آگاه کردند. جعفر از آنان خواست تا اموال را به او تحویل دهند. آنان گفتند: «ما هرگاه نزد امام عسکری (علیه‌السلام) می‌رسیدیم، او نام صاحبان اموال و مقدار مال آنان را به طور مشخص بیان می‌کرد و حتی نقش مهری را که بر کیسه‌ها زده بودند، می‌گفت. اگر تو جانشین او هستی، باید مانند او عمل کنی تا اموال را به تو بسپاریم». جعفر، سخن آنان را تکذیب کرد و گفت: این کار، آگاهی از غیب است و علم غیب، مخصوص خداوند است. سپس نزد خلیفه وقت رفت و از آنان بدگویی کرد. خلیفه، آنان را احضار کرد و از آن‌ها خواست که اموال را به جعفر بدهند. آنان گفتند: ما وکیل و اجیر مردم هستیم و باید اموال را به کسی بدهیم که مانند امام حسن عسکری (علیه‌السلام) عمل کند و حق خیانت در امانت مردم را نداریم. خلیفه، سخن آنان را تصدیق کرد. آن‌ها از خلیفه خواستند که مأموری بفرستد تا آنان را تا بیرون شهر، بدرقه کند و آنان اموال را به صاحبانشان باز گردانند. خلیفه پذیرفت و آنان از شهر سامرا بیرون رفتند. هنگامی که به بیرون شهر رسیدند، ناگاه جوانی را دیدند که آنان را به نام صدا می‌زد و می‌گفت: «مولای خود را اجابت کنید». گفتند: «آیا تو مولای ما هستی؟» گفت: «پناه به خدا! من خدمت‌گزار مولای شمایم. با من بیایید تا مولایتان را به شما نشان دهم». به دنبال او رفتیم تا داخل خانه امام حسن عسکری (علیه‌السلام) شدیم. در آن جا فرزندش قائم (علیه‌السلام) را دیدیم که مانند پاره‌ ماه بر تختی نشسته بود و لباس سبزی بر تن داشت. به او سلام کردیم؛ جواب سلام ما را داد. سپس اموالی را که با خود داشتیم به صورت مفصل و دقیق، معرفی کرد. حتی خصوصیات توشه‌ای که همراه داشتیم و مرکب هایمان را نیز بیان نمود. ما به این دلیل که خداوند، مولایمان را به ما شناسانده بود، سجده شکر به جا آوردیم. سؤالاتی که داشتیم، از او پرسیدیم و او به آن‌ها پاسخ داد. پس اموال را به او سپردیم. حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به ما دستور داد که از آن پس مالی را به سامرا نیاوریم؛ زیرا او مردی را در بغداد منصوب خواهد کرد و نامه‌های امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از آن جا صادر خواهد شد. ما از نزد امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به دیار خود باز گشتیم. آن حضرت به محمد بن جعفر قمی حمیری مقداری حنوط و کفن داد و فرمود: «خدا به تو درباره مرگ خودت اجر بدهد. به همدان که رسیدیم، او درگذشت.[۱] پی نوشت: [۱] . صدوق، کمال الدین، ۱۴۱۶: ج۲، ص۴۷۶-۴۷۸٫ برگرفته از مقاله علی ربانی گلپایگانی @Sibtayn