#⃣ #⃣ #⃣ #⃣ ....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.... اَللهُمَّ صلِّ عَلى موسى بن جَعفَرٍ‌‌‌ وَصیِّ الاَبرار وَ اِمامِ الاَخیارِ وَ عیبَةِ الاَنوارِحَلیفِ السَّجدَةِ الطَّویلَةِ وَ الدُّموعِ الغَزیرَةِ وَ المُناجاةِ الکَثیرَة؛ اللٰهم صَل علیه و علی آبائه و ابنائه الطیّبین الطّاهرین المعصومین و رَحمة الله و برکاته. عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را روزی ما کرده خدا باب الحوائج را از ما نگیرد کاش “یا باب الحوائج” را هر کس صدایش کرد بیچاره نخواهد شد کارش به یک مو هم رسد پاره نخواهد شد *یا امام رضا! آجرک الله، یا حضرت معصومه سرتون سلامت، یا صاحب الزمان! صاحب عزا قربونت برم، امشب این دلارو با خودت ببر کاظمین، کنار قبر باب الحوائج، خیلیا گرفتارن ... از قدیم، از بچگیمون، باباهامون، مادرامون، به ما اینطور یاد دادن، گفتند: گرفتاری دارید برید در خونه ی باب الحوائج موسی بن جعفر ...* هرکس صدایش کرد بیچاره نخواهد شد کارش به یک مو هم رسد پاره نخواهد شد هر که یک دفعه سَرِ این سفره مهمان می شود مور هم باشد اگر، روزی سلیمان می شود سر به زیر انداختن، ذاتش توسل کردن است دردها در این حرم ناگفته درمان می شود *عربهایی که میان زیارت موسی بن جعفر، یه جوری وارد حرم میشن انگار همون دم در حاجتشون آماده‌ست، هیچ معطلی ندارن، بعضیاشون میان یه دق الباب میکنند، سلام میدن و برمی‌گردن ... تا گرفتار میشن میگن بریم در خونه موسی بن جعفر ...* این کریمان لطفشان هر چند آماده ست، لیک نام مادر که وسط باشد دو چندان می شود ما پدر خواستیم و از پسر لطفش رسید در رجب ها کاظمینِ ما خراسان می شود این دلِ ما سینه ی ما ، نه بگو اصلاً بهشت هر کجا موسی ابن جعفر نیست زندان می شود *آقا موسی بن جعفر اوایل میگفت: خدا ممنونتم یه گوشه ی خلوتی به موسی بن جعفر دادی یه گوشه ای که باهات مناجات کنم، باهات حرف بزنم.....من نمیدونم‌چه‌کردن با آقا..هرچه جلوتر میرفت لحن آقا عوض میشد.. این زندان آخری هی میگفت: خدایا دیگه خلاصم کن..* ناگهان خلوتِ من با زدنی ریخت به هم مجلس ذکرِ مرا بد دهنی ریخت به هم رویِ این ساقِ ترک خورده بلندم کردند استخوانم پسِ هر پا شدنی ریخت به هم دید حساس شدم، آمد و دشنامم داد پسرِ فاطمه را با سُخنی ریخت به هم لعنتی بس که از این موی سرم می گیرد زُلفِ آشفته به هر آمدنی ریخت به هم کار تشییع مرا لنگه دری عهده گرفت از غمِ من دلِ هر سینه زنی ریخت به هم *یوسف نبی‌رو زندانی کردند، اما یه روزی یوسف از زندان آزاد شد"فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ" با احترام از زندان بیرون آوردن ... اما آقای مظلوم ما‌ موسی بن جعفر از زندان بیرون نیومد ... مگر اینکه یه وقت درب زندان باز شد ... فَحُمِلَ عَلیٰ نَعشِه ... بدن نازنینش‌رو روی تخته پاره گذاشتند... کسی که حرم موسی بن جعفر رو ساخته، از نوادگان و آقازاده های قاجار؛ که اسمش سر در حرم بوده...وصیت میکنه وقتی که مُرد مثل آقا موسی بن جعفر چهارتا حمّال رویِ تخته چوب بگذارند بدنش رو، بی سر و صدا جنازه اش رو ببرند کاظمین کنارِ ضریح دفنش کنند. از دنیا رفت، همون طور طبق وصیت بدنش رو بردن طرف کاظمین،صبح رسیدن کاظمین دیدن یه عده کثیری اومدن استقبال، یه نگاه کردن گفتن: قرار نبود کسی خبردار بشه، از کجا فهمیدید؟ کلید دارِ حرم جلو اومد،صدا زد: دیشب آقا موسی بن جعفر به خواب من اومد، فرمود: غلامِ ما از دنیا رفته دارن بدنش رو غریبانه میارن، نکنه بدنش غریبانه تشییع بشه... اما بمیرم برا خودِ آقا که بدنش روی یک تختۀ در، اما امام رضا اومد،بعضی ها نوشتن هفت کفن به بدنش کردن، گفتن آقامون باید بهترین کفن رو براش ببریم شیعیان اومدن بهترین تشییع جنازه رو گرفتن، گُل ریختن زن و مرد رو بدن ِ آقا...به امام رضا دلداری دادن...اما "لا یوم‌ کیومک یا اباعبدالله" یه آقایِ بی کفن تو گودال افتاده بود، عوض اینکه گُل هارو کنار بزنن،خواهرش اومد هی این تیرهارو از بدن بیرون می آوُرد، همچین که خواهرش این تیرهارو از بدن بیرون میکشید دید یه دستی رو شونه اشِ،عمه! بلند شو بریم دنبال بابام بگردیم...گفت: عزیزم! این،بدنِ بابات حسینِ... میدونی چرا شناخته شده نبود؟ بدنی که تیر بخوره،بدنی که سنگ بارون بشه،بدنی که زیر سُمِّ اسب ها... ناله بزن بگو: حسین.... فرج امام زمانت بگو: حسین...* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...... ✓سیمای حرم↶ http://eitaa.com/simaye_haram ✓حرز حرم↶ https://eitaa.com/herze_haram