____ من هم معلم بودن را دوست دارم. سال‌هاست معلمم. معلمِ آدم‌های خوب. همهٔ روزهایی که صدق‌الله جزء‌ای را گفته و در کلاسی را بسته‌ام، خاطرم مانده. روبروی معلم‌های خوب هم زیاد نشسته‌ام. اصلا اگر یکی از موقِف‌های قیامت نگه‌‌م دارند که نعمت‌ها را یکی‌یکی اسم ببرم، از معلم‌هایم شروع می‌کنم. مردی که این یک‌سال از پشت اسپیکر حرف‌هایش را به گوشمان رساند، معلم درجه‌یکی برای من بوده و هست. هرچه جمله رج و ردیف کنم، نمی‌توانم معرفی‌اش کنم. دلم می‌خواهد من هم به روزی برسم که شاگردهایم نتوانند جمله پشتِ جمله، معرفی‌ام کنند. دلم می‌خواهد من هم مثل استاد جوان‌آراسته توی کلمه‌‌ها و جمله‌ها جا نگیرم. پانوشت: حرف‌های آخرین جلسهٔ ترم حرفه‌ای، از اینجا به گوش‌مان رسید. انگشت‌تان را که به لینک زیر بچسبانید، تصویر استادم را تماشا می‌کنید. معارفهٔ یک‌خطیِ خودشان این‌طور است: طلبه‌ای ساده در گوشه‌ای از ایران که سال‌هاست دغدغهٔ اولش فرهنگ است و دین. http://zil.ink/mrarasteh 03/03/30 @siminpourmahmoud